فلسفه ذکر مصیبت اهلبیت(ع)
فلسفه ذکر مصیبت اهلبیت(ع)
هر مکتبى اگر چاشنیى از عاطفه نداشته باشد و صرفا مکتب و فلسفه و فکر باشد،آنقدرها در روحها نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد،ولى اگر یک مکتب چاشنیى از عاطفه داشته باشد،این عاطفه به آن حرارت مىدهد.معنا و فلسفه یک مکتب،آن مکتب را روشن مىکند،به آن مکتب منطلق مىدهد،آن مکتب را منطقى مىکند.بدون شک مکتب امام حسین منطق و فلسفه دارد،درس است و باید آموخت اما اگر ما دائما این مکتب را صرفا به صورت یک مکتب فکرى بازگو کنیم حرارت و جوشش گرفته مىشود و اساسا کهنه مىگردد.
این،بسیار نظر بزرگ و عمیقانهاى بوده است،یک دوراندیشى فوق العاده عجیب و معصومانهاى بوده است که گفتهاند براى همیشه این چاشنى را از دست ندهید،چاشنى عاطفه،ذکر صیبتحسین بن على علیه السلام یا امیر المؤمنین یا امام حسن یا ائمه دیگر و یا حضرت زهرا(سلام الله علیها).این چاشنى عاطفه را ما حفظ و نگهدارى کنیم.
مجموعه آثار جلد 16 صفحه 57
استاد شهید مرتضى مطهرى
ذکر مصیبت
سنتى در جهت احیاى یاد و نام ائمه و مطرح نگه داشتن حادثه عاشورا.در این برنامه،چه بصورت مقطع پایانى سخنرانى و موعظه و چه بصورت مستقل،حوادث کربلا وکیفیتشهادت امام حسین«ع»و یاران او و نیز امامان دیگر بصورتى سوزناک نقل مىشودکه سبب تحریک عواطف و گریستن بر سید الشهدا مىگردد.نقل حوادث بر اساس مقتلهاانجام مىگیرد و شایسته است که از منابع معتبر و شعرهاى خوب استفاده مىشود تاموجب وهن به مقام معصومین و خاندان عصمت نگردد.
امام سجاد«ع»که بیستسال به یاد عاشورا مىگریست،مىفرمود یاد شهادت فرزندانفاطمه چشمانم را پر اشک مىکند: «انى لم اذکر مصرع بنى فاطمة الا خنقتنى لذلکعبرة» (1) با این حساب،یاد حادثه و یادآورى آن مظلومیتها خودش کافى است تا مستمعانرا بگریاند و نیازى به آمیختن دروغ یا نقل حرفهاى بىاساس در ذکر مصیبت و مرثیهخوانى نیست.
ذکر مصیبت،سبب تعمیق نهضتحسینى و پیوند عاطفى و قلبى شیعه باسید الشهداست و نقشه دشمنان اهل بیت را که کوشش در محو جنایات خویش داشتند،نقش بر آب مىکند و جامعه را هوادار اهل بیت و خصم ظالمان مىپرورد. (2) البته باید ذاکران و مرثیه خوانان،هم شایستگى این منصب حساس را داشته باشند وهم در محتواى مرثیهخوانى خود دقت داشته باشند و نصایح بزرگان را در آداب آن به کاربندند.
پىنوشتها
1-بحار الانوار،ج 45،ص 109.
2-ر.ک:«نقش انقلابى یاد و یادآوران»،شریعتى.بحار الانوار،ج 44،ص 278،احادیث گریستن و عزادارى برسید الشهداء را آورده است.
فرهنگ عاشورا صفحه 179 جواد محدثى
گریه براى امام حسین (علیه السلام) چرا؟
مىگویند اگر امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا پیروز شد چرا آن روز را جشن نمىگیریم؟
چرا گریه مىکنیم؟ آیا این همه گریه در برابر آن پیروزى بزرگ براى چیست؟ گریه زبان صادق و طبیعى شوق و اندوه و درد و عشق یک انسان است. گریه تجلى طبیعى یک احساس و حالتى جبرى و فطرى از یک رنج، یک شوق یا یک اندوه مىباشد یکى از دانشمندان غرب مىگوید:
«انسانى که هرگز نمىگرید و گریستن را نمىداند احساس انسانى را فاقد است».
مگر نه اشک زیباترین شعر و بىتابترین محبت و پر گدازترین ایمان و تب دار ترین احساس و خالصترین «گفتن» و لطیف ترین «دوست داشتن» است که همه در کوره دل به هم آمیخته و ذوب شده و قطرهاى گرم شدهاند به نام اشک؟ مگر نه قلب، قالب اشک است و اشک در قلب شکل مىگیرد ولذا اشک شبیه قلب است:
اى بسا قلبهاى سوزانى
که زبان راز آن نگوید باز
لیک آن دیدگان نورانى
راز دلداده مىکند ابراز
گریه ترجمان دل است مثلا کسى که عزادار است و مرگ عزیزى قلبش را مىسوازند، باید گریه کند. وقتى که دلش یاد از او مىکند و زبانش سخن از او مىگوید چشمش نیز با او همدردى مىکند مگر چشم از زبان صادقانهتر سخن نمىگوید؟!
از من مپرس کاتش دل درچه غایت است
از آب دیده پرس که او ترجمان ماست
اشک چشم نشانه رقت قلب است کسى که از صحنه دلخراش منقلب نمىشود تا اشک تأثر بریزد و نیز از حقیقت و جلوه زیبائى لذت نمىبرد تا اشک شوق جارى گرداند از قلب سلیم و روح متعادل برخوردار نیست.
امیرمومنان على (علیه السلام) مىفرماید:
«خداوند متعال افرادى را که به هنگام استماع قرآن تحت تأثیر قرار نمىگیرند و از شنیدن آیات مربوط به قیامت تعجب نمىکنند، و خنده مىنمایند، مورد سرزنش قرار مىدهد و مىفرماید : (تضحکون و لا تبکون)
و نیز فرموده: (بکاء العیون و خشیة القلوب من رحمة الله تعالى)(1)
چنانکه «جمود عین» و محروم بودن از اشک و گریه از خوف خدا نشانه قساوت قلب و شقاوت معرفى شده است.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:
«من علامات الشقاء: جمود العین، قسوة القلب...» (2)
در مقابل، آن دسته از مومنانى که بصیرتى روشن قلبى رؤوف و احساسى پاک و شفاف دارند در زبان قرآن کریم با جمله (یبکون و یزیدهم خشوعا) و (سجدّا و بکیّا) مورد ستایش قرار گرفتهاند . قهرا این نوع افراد در برابر عظمت مردان خدا اشک شوق و به خاطر مظلومیت آنان هم اشک غم و اندوه از چشم خود جارى مىکنند.
نام حسین (علیه السلام) با گریه همراه است
آن گونه که از متون اسلامى استفاده مىشود نام حسین (علیه السلام) با گریه و ناله آمیخته است و قبل از شهادتش پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و امیرالمؤمنان على (علیه السلام) و مادرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بر او گریستهاند. طبق رویات فراوانى، چون حضرت حسین (علیه السلام) تولد یافت جبرئیل به رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نازل شد و خبر شهادت آن نوزاد را به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و پدر و مادرش داد و آنان از همان ایام براى حسین (علیه السلام) گریستند. طبق روایتى که از عایشه نقل شده است حسین (علیه السلام) کودک خردسال بود که وارد خدمت پیامبر گردید همان موقع جبرئیل به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) ابلاغ کرد: زمانى نمىگذرد که این کودک را افرادى از امت تو در سرزمین «طف» از خاک عراق به قتل مىرسانند «فبکى رسول الله (صلى الله علیه و آله)» اما جبرئیل افزود: «لا تبک، فسوف ینقم الله منهم، بقائمکم اهل البیت (3) «گریه نکن در آینده خداوند به وسیله قائم اهل بیت از آنها انتقام مىگیرد».
«ابن عباس» مىگوید به هنگام رفتن به «صفین» من همراه امیر مؤمنان على (علیه السلام) بودم چون در کنار شط فرات به «نینوا» وارد شد، امام (علیه السلام) با صداى بلند گریست و فرمود: اى پسر عباس این محل را مىشناسى؟ گفتم: نمىشناسم اى امیرمؤمنان. فرمود اگر اینجا را مثل من مىشناختى هرگز از اینجا رد نمىشدى مگر این که مثل من گریه سر مىدادى ابن عباس گفت: «فبکى طویلا حتى اخضلّت لحیته و سألت الدموع على صدره وبکینا معا»: «آن حضرت گریه مفصلى کرد به طورى که اشک از روى محاسن او جارى شد ما هم همصدا با على (علیه السلام) گریه سردادیم». بعد امام ادامه داد: واى، من با آل ابوسفیان چه کردهام، سپس افزود: در این سرزمین که (کرب و بلا نامیده مىشود) هفده نفر از فرزندان من و فاطمه به شهادت مى رسند و مدفون مىگردند(4).
طبق روایت امام صادق (علیه السلام) روزى فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به محضر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) وارد شد و آن حضرت را گریان دید ازعلت گریهاش پرسید؟ رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: جبرئیل به من خبر داد که حسین (علیه السلام) را گروهى از امت من به قتل مىرسانند! فاطمه (علیه السلام) نیز از شنیدن این خبر به شدت گریست ولى وقتى ازمقام بلند فرزندش به خاطر شهادت آگاه گردید آرامش و تسکین یافت (5)
داستان گریه و عزادارى پس از شهادت آن حضرت از سوى امامان (علیه السلام) داستانى مفصلى است که به ذکر چند مورد اکتفا مىکنیم:
امام سجاد (علیه السلام) که خود در کربلا شاهد مصائب دلخراش امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش بود پس از واقعه عاشورا تا زمانى که در قید حیات بود این واقعه سوزناک را فراموش نکرد و همیشه گریه و سوگوارى نمود او هر وقت مىخواست آب بنوشد تا چشمش به آب مىافتاد اشک از چشمانش سرازیر مىشد وقتى علت این کار را مىپرسیدند مىفرمود چگونه گریه نکنم درحالى که یزیدیان آب را براى وحوش و درندگان آزاد گذاشتند ولى آن را به روى پدرم بستند و او را با لب تشنه کشتند. مىفرماید هر وقت کشته شدن فرزندان فاطمه (علیه السلام) رابه یاد مىآورم گریه گلویم را مىگیرد. وقتى هم افرادى وى را دلدارى مىدادند، مىفرمود: «کیف لا أبکی؟ و قد منع أبى من الماء الذى کان مطلقا للسباع والوحوش» (6)
امام سجاد (علیه السلام) درعزاى پدر مظلوم خویش به حدى گریست که اورا یکى از بکّائون پنج گانه تاریخ لقب دادند (7) وقتى راز آن همه گریه را از آن حضرت مىپرسیدند، مصائب جانگداز کربلا را بازگو مىکرد ومىفرمود: مرا ملامت نکنید، یعقوب، پس از آن که یک فرزند خود را از دست داد آنقدر گریست تا از غصه چشمهایش سفید شد در حالى که یقین به مرگ فرزندش نداشت.
از فراق روى یک یوسف اگر یعقوب سوخت
هجر هفتاد و دو یوسف کرده خونین دل مرا
در حالى که من به چشم خود دیدم که در یک نیمروز چهارده نفر از اهل بیت مرا سر بریدند انتظار دارید داغ آنها از دلم بیرون برود؟!(8)
او نه تنها در ماتم پدر بزرگوارش اشک مىریخت بلکه مومنان را نیز ترغیب به گریستن در عزاى آن مظلوم مىکرد: «ایما مومن دمعت عیناه لقتل الحسین حتى تسیل على خده بواه الله بها فى الجنة غرفا یسکنها احقابا»(9).
«هر مؤمنى که بر شهادت حسین (علیه السلام) آن قدر بگرید که اشک بر گونهاش جارى شود خداوند براى او غرفههائى در بهشت آماده مىسازد که تا ابد در آن اقامت خواهد کرد.»
امام باقر (علیه السلام) براى امام حسین (علیه السلام) اشک مىریخت و به هرکس هم در خانه او بود دستور مىداد گریه کند. و در منزل آن حضرت مجلس عزا و سوگوارى براى امام حسین (علیه السلام) تشکیل مىگردید و حاضران مصیبت آن حضرت را به هم تسلیت مىگفتند (10).
«عبد الله بن سنان» مىگوید: در روز عاشورا به حضور امام صادق (علیه السلام) شرفیاب شدم آن حضرت را رنگ پریده و بسیار غمگین و گریان یافتم، علت آن را از امام پرسیدم، فرمود : امروز عاشوراست و در چنین روزى جد ما امام حسین (علیه السلام) شهید شده است (11) .
امام صادق (علیه السلام) به «ابو هارون مکفوف» دستور داد مرثیه بخواند آنگاه که وى مرثیه خود را آغاز نمود متوجه شد امام (علیه السلام) سخت گریه مىکند و زنانى که پشت پرده بودند همینکه صداى گریه امام صادق (علیه السلام) را شنیدند آنها نیز صداى خود را به گریه و شیون بلند کردند؛ بعد امام فرمود: «من انشد فى الحسین شعرا فبکى وابکى عشرا کتب له الجنه» (12). «هر کس در مصیبت حسین (علیه السلام) شعر بگوید و گریه کند وده نفر را بگریاند بهشت بر او نوشته مىشود».
امام رضا (علیه السلام) مىفرماید: روش پدرم امام موسى بن جعفر (علیه السلام) این بود که هرگاه ماه محرم مىرسید پیوسته غمگین بود تا دهه عاشورا سپرى شود روز عاشورا روز گریه و ماتم او بود و مىفرمود: «هو الیوم الذى قتل فیه الحسین» (13).
امام رضا (علیه السلام) فرمود محرم ماهى است که اهل جاهلیت در آن ماه جنگ و خونریزى را حرام مىدانستند ولى دشمنان در آن ماه خون ما را ریختند حرمت ما را شکستند زنان و فرزندان ما را به اسارت گرفتند و به خیمههاى ما آتش زدند اموال ما را غارت نمودند و حرمت رسول خدا را در حق ما رعایت نکردند.
«ان یوم الحسین اقرح جفوننا و أسبل دموعنا و أذل عزیزنا بأرض کربلا .... على مثل الحسین (علیه السلام) فلیبک الباکون، فان البکاء علیه یحط الذنوب العظام.»(14)
«کشتهشدن امام حسین (علیه السلام) اشکهاى ما را ریزان و پلکهاى چشمان ما را مجروح و در کربلا عزیز ما را ذلیل کرد... گریه کنندگان باید بر حسین (علیه السلام) گریه کنند . گریه بر او گناهان بزرگ را مىریزد».
امام رضا (علیه السلام) به «ریان بن شبیب» فرمود: «ان کنت باکیا لشىء فابک للحسین بن على فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل معه من أهل بیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فى الارض شبیهون...».
«اگر بخواهى به چیزى گریه کنى بر حسین بن على (علیه السلام) گریه کن زیرا سر آن حضرت را مثل سر گوسفند بریدند و با او هجده مرد از اهل بیتش کشته شدند که در دنیا بى نظیر بودند».
سپس به «ابن شیب» فرمود: «اگر دوست دارى در درجههاى بلند بهشت با ما باشى، غمگین باش از براى غمگینى ما و شاد باش از براى شادمانى ما».(15)
حتى به موجب بعضى از روایات امام زمان (عج) نیز مدام بر سید الشهداء اشک مىریزد و مىگوید :
«اى جد بزرگوار! روزگار مرا به تأخیر انداخت و نتوانستم به یارى تو بشتابم وبا دشمنانت پیکار کنم در عوض: «فلاندبنک صباحاً و مساءً و لأبکین لک بدل الدموع دما حسرة علیک. ..»(16) «هر صبح و شام بر مصائب تو گریه مىکنم، اگر اشک چشمم تمام شود، به جاى آن خون مىگریم».
حتى به موجب روایات فراوانى که نقل شده است، همه کس و همه چیز خورشید و آسمان و زمین و فرشتگان روز عاشورا بر آن حضرت گریه مىکنند .(17)
شاعر پر شور «فؤاد کرمانى» با استفاده از این روایات چنین سروده است:
تا ندا کرد ولاى تو، در اقلیم الست
بهر لبیک فدایت، دو جهان پر زداست
کشته شد عالم دهرى، چو تو در عالم دهر
دهر تا روز قیامت شب اندوه و عزاست
در غمت اعین واشیاء همه از منطق کون
هر یکى مویه کنان بر دگرى نوحه گر است
رفت بر عرشه نى تا سرت اى عرش خدا
کرسى و لوح وقلم بهر عزاى تو بپاست
منکسف گشت، چو خورشید حقیقت به جمال
گر بگریند زغم دیده ذرات رواست.(18)
موضوع قابل توجه این است که «عبد الله بن فضیل هاشمى» از امام صادق (علیه السلام) سوال مىکند: چرا روز عاشورا این چنین روز مصیبت وغم واندوه وعزادارى گردید؟ اما روز وفات پیامبر اکرم وامیرمؤمنان و فاطمه زهرا و امام مجتبى (علیه السلام) که با زهر مسموم شد این چنین نشد؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ان یوم الحسین أعظم مصیبة من جمیع سایر الایام... فکان ذهابه کذهاب جمیعهم ...»(19)
روز حسین ـ عاشورا ـ از لحاظ مصیبت از تمام روزها عظیمتر است... زیرا حسین (علیه السلام) تنها باقى مانده اصحاب پنج گانه کساء است که رفتن او، مثل رفتن همه آنهاست».
روز عاشورا مصائبى بر خاندان رسالت وارد شد که در خاطره هیچ آفریدهاى خطور نکند و قلم را تاب نوشتن نباشد، چه جالب گفته است:
فاجعة ان اردت اکتبها
مجملة ذکرة لمدکر
«مصیبتى بزرگ که اگر بخواهیم آن را به نحو اقتصار براى یاد آورى یاد کنندهاى بنویسم» .
جرت دموعى فحال حائلها
ما بین لحظ الجفون و الزبر
«به یقین اشک روانم بین چشم من واوراق کتب حایل آید»
و قال قلبى بقیا على فلا
و الله ما قد طبعت من حجر
«دلم گفت به من رحمى کن، به خدا سوگند من از سنگ آفریده نشدهام».
بکت لها الارض و السماء دما
بینهما فى مدامع حمر(20)
«بر آن فاجعه زمین و آسمان و آنچه ما بین آندواست اشک خون گریست».
غرض، روز عاشورا روز مصیبت واندوه و گریه براى خاندان رسالت و شیعیان آنهاست. تنها بنى امیه دشمنان اهل بیت بودند که آن روز را روز مبارک و سرور و خوشحالى مىدانستند.
چنانکه در زیارت عاشورا مىخوانیم:«اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه»«خدایا این روز، روزى است که آن را بنى امیه مبارک ومیمون دانستند». در فراز دیگرى مىخوانیم: «هذا یوم فرحت به آل زیاد وآل مروان بقتلهم الحسین...». «و این روزى است که آل زیاد و آل مروان به خاطر این که حسین را کشتند به آن مسرور شدند.»
خلاصه در باب عزا و ماتم سید الشهداء فرزند دلبند حضرت زهرا و على مرتضى (علیهم السلام) روایات فراوانى از ناحیه رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السلام) وارد شده که روز عاشورا، روز مصیبت وحزن اهل بیت وشیعیان ایشان مىباشد به اعتبار همین روایات باید روز عاشورا غمگین وحزین بود در روایتى مىفرماید:
«هرکه یاد کند مصیبت ما را و بگرید وبگریاند مردم را، در روز قیامت در درجههاى ما خواهد بود و هرکه مصیبت مارا یارى کند و گریه کند، چشم او در روزى که چشمها همه بگریند، نگرید و هر که در مجلسى بنشیند ودین ما را احیاء نماید، دل او نمیرد در روزى که دلها همه بمیرند .»(21)
بنابراین اگر کسى روز عاشورا روز جشن وسرور بداند یقینا او مانند بنى امیه دشمن اهل بیت است. پس این که سران صوفیه را روز شادى و سرور و جشن مىدانند، بدون شک دشمن اهل بیت هستند و لو این که ادعاى دوستى بکنند. چنانکه «شیخ عبد القادر گیلانى» روز جانگداز عاشورا را روز فرح و شادى قلمداد کرده گفته است: «روز عاشورا هرگز روز مصیبت نمىباشد، روز جشن وشادى است و بر مردم لازم و واجب است که در این روز براى اهل و عیال خود هدایایى تهیه کنند و آنها را به گردش و تفریح ببرند و آنها را با خوشگذرانى سرگرم سازند». (22)
پس این مسلم است که گریه بر امام حسین (علیه السلام) عنوان شرعى دارد و از عبادات بزرگ شمرده مىشود و در حقیقت دیده گریان و دل اندوهگین بر مصائب اهل بیت، شعار شیعه است .
به قول یکى از شعراى عرب
لک عندى ما عشت یا ابن رسو
ل الله حزن یفى بحق ودادى
ناظر بدموع غیر بخیل
وحشى بالسلو غیر جواد
«اى پسر پیامبر خدا در پیش من از براى تو تا زندهام اندوهى است حق مودت را به جاى مىآورد دیدهام از ریزش اشک دریغ نمىورزد و درونم از رنج و غم تسلى نمىیابد.»
انواع گریهها
گریه انواعى دارد که همه انواع آن در شأن امام حسین (علیه السلام) نیست، حال باید ببینیم چه نوع گریه شایسته امام است:
1 ـ گریه از روى خوارى ودرماندگى:چنین گریهاى، گریه افراد ضعیف وناتوانى است که از رسیدن به اهداف خود واماندهاند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمىبینند مىنشینند و عاجزانه گریه سر مىدهند. هرگز براى امام حسین (علیه السلام) چنین گریهاى نباید کرد و آن حضرت از این نوع گریه بیزار و متنفر است.
2 ـ گریه عجزو زبونى: چنین گریهاى، گریه افرادى است که از روى عجز و زبونى در اثر ناکامى واحیانا ستم شخصى یا جریان نامناسبى به ورشکستگى افتاده و براى خود احساس خطر مىکنندو راه چاره را در گریه مىجویند به قول صائب تبریزى:
گریه شمع از براى ماتم پروانه نیست
صبح نزدیک است و در فکر شب تار خود است.
مسلما این نوع گریه هم مناسب شأن امام نیست.
3 ـ گریه بر اموات: کسى عزیز خود را از دست مىدهد و بر فقدان او گریه مىکند یا به این جهت گریه مىکند که آن فقید در زندگى او موثر بوده و به آینده خود نگران است در این صورت به حال خود گریه مىکند و یا این که به نیکیهاى او اشک مى ریزد این نوع گریه هم در شأن امام نیست.
4 ـ از روى رحم و رأفت یا گریههاى عاطفى: قلب انسان هنگامى که در برابر حادثه دلخراشى همانند اشک یتیمى، یا بیمار دردمندى یا شخص فقیر و تهیدستى و ... قرار مىگرید، متأثر مىشود چه بسا اشک مىریزد. رسول خدا (صلى الله علیه و آله) هنگامى که فرزند خردسال خود ابراهیم را از دست داد ودر قبرسان بقیع به خاک سپرد براى آن کودک آن قدر گریه کرد که اشک بر محاسنش جارى گردید به آن حضرت گفته شد: اى رسول خدا تو دیگران را از گریه منع مىکردى حال خود این چنین بىتابى مىکنى؟! آن حضرت فرمود: «لیس هذا بکاء غضب انما هذا رحمة و من لا یرحم لا یرحم» (23) «این گریه از روى خشم و نارضایتى نیست بلکه گریه رحمت و رافت است و هرکس رحم نکند مورد رحمت قرار نمىگیرد.»
واقعه خونین کربلا دل را مىسوزاند وقلب وعاطفه هر انسانى را به جوش وخروش مى اندازد از این نظر این حادثه یک جنایت ویک مصیبت است و شاید در دنیا مشابه چنین جنایتى پیدا بشود و گریه کنندگانى هم داشتهباشد. گریه از روى رحم و رأفت یک امر طبیعى است. هر انسانى به هنگام مشاهده یک منظره دلخراش متأثر مىشود و اشک مىریزد چنانکه دشمنان امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا بر حال آن حضرت مىگریستند. آنجا که اهل کوفه از دیدن وضع دلخراش اسراء بناکردند گریه و زارى کردن. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «اتنوحون و تبکون من اجلنا؟؟! فمن ذا الذى قتلنا؟».(24)
پس گریه از روى رحم و رأفت نیز چندان مناسب نیست. امام حسین (علیه السلام) از شیعیان خود این نوع گریه را نخواسته است.
5 ـ غم و اندوه: گریه از روى غم واندوه نیز یکى از گریههاى طبیعى انسان است که به هنگام از دست دادن عزیزى یا به خاطر از دست دادن مقام و موقعیتى ویا به خاطر گرفتارى به مصیبتى، غم و اندوهى به انسان دست مىدهدو براى این که دل خود را سبک کند گریه سر مىدهد و این نوع افراد که دلشان شکسته است به هنگام سوگوارى امام حسین (علیه السلام) بیش از همه گریه مىکنند چه بسا از شدت گریه غش کنند ولى آیا این نوع گریه را مىتوان به حساب امام حسین (علیه السلام) گذاشت؟ هرگز نه.
6 ـ گریه جدائى و فراق: نوع دیگر گریه، گریه فراق است که به خاطر دورى و جدائى از عزیزى حالت گریه به انسان دست مىدهد امام حسن مجتبى (علیه السلام) به هنگام جان دادن، بىتابى مىکرد. بعضى از عیادت کنندگان از علت آن پرسیدند امام مجتبى با صداى ضعیف فرمود: براى دو چیز گریه مىکنم: هول مطلع، فراق دوستان.(25)
پر واضح است که گریه بر امام حسین و شهیدان کربلا از این نوع گریه نیست.
7 ـ گریههاى شوق گریههاى لایق حسین (علیه السلام): گریه شوق گریه مادرى است که از دیدن فرزند دلبند گمشده خویش پس از چندین سال سرزده مىشود و از شوق گریه مىکند. قسمت زیادى از حماسههاى کربلا شوق آفرین و شور انگیز است وبه دنبال آن سیلاب اشک شوق به خاطر آن همه رشادتها فداکاریها شجاعتها آزادمردیها و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر، بى اختیار از دیدگان شنونده سرازیر مىگردد، آیا این گریه دلیل بر شکست است؟!
8 ـ گریه پیوند هدف: گاهى قطرات اشک پیامآور هدفهاست، آنها که مىخواهند بگویند با مرام امام حسین (علیه السلام) همراه و با هدف او هماهنگ و پیرو مکتب او هستیم، ممکن است این کار را با دادن شعارهاى آتشین، یا سرودن اشعار و حماسهها ابراز دارند، اما گاهى ممکن است آنها ساختگى باشد ولى آن کسى که احیانا با شنیدن این حادثه جانسوز قطره اشکى بریزد، صادقانه تر این حقیقت را بیان مىکند این قطره اشک اعلان وفادارى به اهداف مقدس یاران امام حسین و پیوند دل و جان با آنهاست مسلماً این نوع گریه بدون آشنایى با متعالى او ـ ممکن نیست.(26)
پس گریه بر حسین (علیه السلام) اشک ریختن بر مرده نبوده و از روى خوارى ودرماندگى وعجز وزبونى، غم و اندوه نیز نمىباشد بلکه آن فقط دلیلى است که نداى حق طلبان را به گوش جهانیان رسانیده و زنگ خطر را براى باطل و اهل آن صدا درمىآورد و صاعقههائى است که بر روى سر سرکشان و ستمگران در هر زمان و در هر مکان فرو مىریزد وشاهد صادق و گواه زندهاى است از اخلاص در راه حق و دشمنى با بیداد و ستم و بزرگداشتى است براى فداکارى و حق ودلیرى وانجام وظیفه ونهراسیدن از مرگ و تکریمى است براى امتناع از قبول ظلم و شکیبائى درمحنت و سختیها.
به قول علامه مغنیه: کسانى که درمجالس تعزیه مىخوانند:
لا تطهر الأرض من رجس العدا ابداً
ما لم یسل فوقها سیل الدم العرم (27)
«روى زمین از پلیدى دشمنان پاک نخواهد شد تا زمانى که بر روى آن سیل در هم شکننده خون روان نگردد».
غرض، شیعیان بر امام حسین (علیه السلام) از روى خوارى ودرماندگى نمىگریند، بلکه از اشک دیده خویش سرود حماسه مىسازند و با آه و حسرت خود بانگ حق وعدالت رابه گوش جهانیان مىرسانند:
همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب کافى است
اگر چه گریه، بر آلام قلب تسکین است.
ببین که مقصد عالى وى، چه بود اى دوست
که درک آن، سبب عز و جاه و تمکین است
زخاک مردم آزاده، بوى خون آید
نشان شیعه و آثار پیروى، این است (28)
«ماربین» مورخ آلمانى مىگوید: «هیچ چیز مانند عزادارى حسین نتوانست حس سیاسى در مسلمانان ایجاد کند.»(29)
اى اشک ماتمت به رخ ملت آبرو
وى از طفیل خون تو، اسلام سرخ رو
دین را تو زنده کردى و خود، کشته گشتهاى
وین یافته ز فیض تو، دین نبى علوّ
گر آب را به روى تو بستند کوفیان
آوردى آب رفته اسلام را به جو (30)
قطرههاى اشکى که شیعه در ماتم امام حسین (علیه السلام) و یارانش مىریزد عهد و پیمانى است با قطرههاى خون شهداى کربلا که با لب تشنه و محروم از «قطرههاى آب» بر سر احیاى دین و ارزشهاى راستین مکتب جان باختند. و این اشکها این نهضت الهى را به جانها پیوند زده وجاوان ساخته است. و این بسیار سادهاندیشى است که کسى تنها توجیهى عاطفى براى این گریهها داشته باشد چرا که داغ، هر قدر هم شدید باشد، بالاخره گذشت زمان از حرارت آن مىکاهد درحالى که عزادارن حسینى از اول عمر تا آخر عمر پس از گذشت قرنها با شور و شوق و حرارت بیشتر در سوک سید الشهداء مىگریند. اگر این گریهها تنها جنبه عاطفى داشت مسلما به مرور زمان حادثه عاشورا از خاطرهها محو مىشد و یا ازطراوت ونشاط آن کاسته مىگردید .
9 ـ گریه کردن براى از دست دادن چیزى و یا تحمل دردى: انسان زمانى گریه مىکند که چیزى را از دست بدهد یا دردى را متحمل بشود. پس عامل عمده گریه (سواى شوق و چند مورد نادر) درد و فقدان منفعت است ما وقتى از چیزى نفع مىبریم به مجرد از دست دادن آن گریه سر مىدهیم و یا دردى به ما روى مىکند ناله مىکنیم.
در روایات مىخوانیم که همه چیز بر حسین (علیه السلام) گریه کردند ماه و ستارگان و خورشید شنهاى بیابان و حتى بادى که مىوزید و حتى الحوت فى البحر،چرا؟ شن بیابان چرا گریه کرد؟ ماهیان دریا چرا سوگوارى کردند؟ ماه و ستارگان وخورشید چرا تار شدند و بى تابى کردند؟ مسلما آنا به ظاهر متحمل دردو رنجى نشدند چون تیر و خنجرهائى که بر آن پیکر شریف وارد مىشد دردش برخورشید و ماهیان دریا نمىرسید پس چرا آنان گریه کردند و آن هم بکاء شدیدا پس حتماً آنها متضرر گردیدند و ازچیزى که نفع مىبردند بى نصیب شدند و منفعتى را از دست دادند و آن منفعت چیست ؟چه چیزى بالاتر از امامت! همه از امام نفع مىبرند و از فقدانش رنج مىبینند و متضرر مىشوند امام قطب و قلب عالم است وهرکه در عالم است در سایه اوست وقتى او را از ست مىدهند متحمل رنج و به دنبال این رنج صاحب درد مىشوند این است که آن موجوداتى که ناپاکى بر آنان رخنه نکرده و نمىتواند بکند، (مثل شنهاى بیابان، ماهیان دریا و ...) بر او مىگریند و آلودهها از انس وجن از فقدان چنین ذى نفعى بیخبر مىمانند و شادى مىکنند، و این است تفسیر آن حدیثى که مىفرماید براى حسین (علیه السلام) در قلب مؤمنان حرارتى است که ... مؤمنان اگر هم ذکر مصیبتى نشنوند، چون متوجه از دست دادن قطب و محور عالم هستند ناله مىکنند...
مرحوم علامه مغنیه مىگوید: کسى گفت: آیا شیعهها جز گریه واشک راه دیگرى ندارند که بدان محبت خویش را به اهل بیت (علیه السلام) بیان نمایند؟ گفتم:
«آرى شیعیان علاوه بر گریه براى این که مودت قلبى خود را براى اهل بیت به ثبوت رسانند به راههاى گوناگونى متوسل مىشوند از جمله درود و تحیت بر اهل بیت تقدیم داشته و از فضائل ایشان در مجالس و محافل سخن رانده وبه سوى اماکن مقدس آنها بار سفر بسته و به ضریحهاى شریف آنان تبرک مىجویند».(31)h}
چرا حسین (علیه السلام) فراموش نمىشود؟
مىگویند: شما در عصر فضا و اتم زندگى مىکنید آنگاه بر کسى اشک مىریزد که صدها سال پیش در گذشته است وبر مزارهایى سفر مىنمایید که چیزى جز صخره و سنگ نمىباشد؟!
در پاسخ مىگوئیم:«چنانکه گفتهاند: «بعد زمان» را در «ابدیت» اثرى نیست ابدیت را در ماوراى زمان ـ در عرصهاى برتر از زمان ـ حکومت است ابدیت همیشگى است. جاودانان رهبران بزرگ بشریت به ابدیت تعلق دارند، از اینرو قرنها نیز در طول حیات معنوى آنان، مفهوم متداول خود را از دست مىدهند(32)
حسین بن على (علیه السلام) از زمره جاودانان از رهبران بزرگ بشریت است سخن از وى سخن از تاریخ نیست سخن روز است. سخن از ابدیت است سخن از همیشگى خروشان و شکوفا و پر فروز است.
این زنده جاوید نزدیک چهارده قرن ـ به حساب تاریخ ـ پس از مرگ جسمانیش همچنان امروز نیز بر دلها حکومت مىکند و هنوز پرتو وجودش نه تنها در حیات ما بلکه در حیات جهان معاصر ودر عصر فضا و اتم «حوادث بى نظیر» ایجاد مىکند وبه صورت یکى از «شور انگیزترین حماسههاى تاریخ بشریت» در آمده و همه ساله نیرومندترین امواج احساسات میلیونها انسان را در اطراف خود بر مىانگیزد و مراسمى پرشورتر و هیجان انگیزتر ازهر مراسم دیگر به وجود مىآورد .
راستى چرا به این حادثه تاریخى ـ که شاید در تاریخ مشابه فراوان دارد ـ اهیمت داده مىشود؟ ! چرا مراسم بزرگداشت این خاطره هر سال پرشکوهتر و پرهیجانتر از سال پیش برگزار مىگردد؟ این همه تعظیم و تکریم و سپاس این همه سوز و گداز پس از چهارده قرن، آخر براى چیست؟ آن را چه معنائى است؟!
حقیقت این است که این زنده جاوید پس از قرنها، همچنان بر قلبهاى انسانهاى آزاده قدرتمندانه حکومت مىکند ودر جامعه «موج معنوى» ایجاد مىنماید. حتى هنوز هم به طور عمیق یک قدرت محرک معنوى ویک نیروى کنترل اجتماعى بزرگ به شمار مىرود.
اما از زیارت زیارتگاههاى مقدس هرگز سنگها و صخرهها هدف و غایت نمىباشند چه اگر غرض خود آنها مىبود همین کوهها سر به فلک کشیدهانسان را از مشقت سفر و طى راههاى طولانى بى نیاز مىساخت پس مقصود بالذات صاحب مزار است وبزرگ داشتن سنگها به جهت شرف انتساب به صاحبان آن مزارها است مانند محترم داشتن جلد قرآن کریم وسنگها و آجرهائى که خانه کعبه ومسجد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) وسایر اماکن مقدس از آنها ساخته شده است .
الان مىبینیم که دولتها و ملتها در حفظ مقبرههاى شخصیتهاى بزرگ خویش مىکوشند وبه دور آنها هاله تقدیس مىکشند.
در تاریخ نوشتهاند هنگامى که سر مبارک حسین (علیه السلام) را به نزد یزید آوردند وى در مجلس شراب حضور داشت اتفاقا قاصدى از طرف پادشاه روم به مجلس یزید بار یافت وسر مبارک حسین (علیه السلام) را درمقابل یزید مشاهده کرد و چون دانست که آن سر مبارک به حسین (علیه السلام) تعلق دارد عمل یزید را به شدت نکوهش نمود و گفت اى یزید داستان «کلیساى حافر» را شنیدهاى؟ گفت چگونه است؟ رومى گفت: در پیش ما مکانى است که گویند خر عیسى از آنجا گذر کرده است در آنجا کلیسائى بنا نهادهاند که نام آن به سم خر عیسى منسوب بوده و به کنیسه حافر «سم» شهرت دارد ما هر سال به زیارت آنجا مىرویم و نذورات خود را به آنجا اهدا مىکنیم. روى این حساب اى یزید من گواهى مىدهم که تو خطا کارى و از راه راست به دورى! یزید خشمگین شد و به کشتن قاصد فرمان داد رومى به سوى سر نازنین حسین (علیه السلام) رفت و آن را بوسید و شهادتین برزبان جارى کرد و سپس او را گرفتند و بر در قصر به دار کشیدند.(33)
زیارت، ارتباط روحى زائر با صاحب قبر است زائر قبر ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) با آن حضرت تجدید بیعت مىنماید و لذا ائمه اطهار علیهم السلام با توصیه و ترغیب به زیارت سالار شهیدان این نهضت مقدس را براى همیشه زنده و جاوید نگهداشتهاند البته زیارت همه امامان مورد تأکید است ولى روایاتى که در ترغیب وتشویق زیارت امام حسین (علیه السلام) رسیده فوق العاده زیاد است امامان بااین توصیهها در صدد آن بودند که شیعیان پیوستگى عملى با اهداف آن بزرگوار داشته باشند. امام سجاد (علیه السلام) که خود چندین بار مخفیانه به زیارت سالار شهیدان رفته در گفتار خویش نیز سفارش زیادى به زیارت امام حسین (علیه السلام) داشته است.
«ابو حمزه ثمالى» گوید: از امام سجاد (علیه السلام) در مورد زیارت امام حسین (علیه السلام) پرسیدم، حضرت فرمود:
«زُره کل یوم فان لم تقدر فکل جمعة فان لم تقدر فکل شهر فمن لم یزره فقد استخف بحق رسول الله (صلى الله علیه و آله)(34) «هر روز آن حضرت را زیارت کن، اگر نمىتوانى هفتهاى یک بار، اگر نمىتوانى ماهى یکبار، پس کسى که اصلا آن حضرت را زیارت نکند، درحقیقت حریم رسول الله را خفیف شمرده است».
ولى مهمتر از سوگوارى و زیارت آشنایى به مکتب امام حسین و شهداى کربلا و پیوستگى عملى به اهداف بلند آن بزرگوار است. مهم پاک بودن و پاک زیستن و درست اندیشیدن و تأسى عملى به او است.
پى نوشتها:
.1 ارشاد القلوب: ص .128
.2 بحار الانوار: ج 90 ص .336
.3 بحار الانوار: ج 36 ص .349
.4 بحار الانوار: ج 44 ص 253 ـ .252
.5 کامل الزیارات، ص .57
.6 مناقب: ج3، ص 303 ـ بحار الانوار: ج 46، ص 109
.7 دیگران عبارتند از: آدم، حضرت نوح، یعقوب و حضرت فاطمه زهرا ـ الخصال: ص 83
.8 امالى صدوق، مجلسى، 29، ص .121
.9 ثواب الأعمال: ص .83
.10 وسائل الشیعة: ج 10، ص .398
.11 بحار الانوار: ج 98، ص 309
.12 کامل الزیارات: ص 104
.13 امالى الصدوق مجلس 27 ـ بحار الانوار: ج 44، ص .284
.14 بحار الانوار: ج 44 ص 284
.15 وسائل الشیعه ج 10 ص 393 ح .5
.16 المزار الکبیر: ص 165 ـ 117 ـ بحار الانوار: ج 98 ص .320
.17 کامل الزیارات: ص 83 ، 81، 90 ، 91 ـ بحار الانوار: ج 14 ص 181 ـ مجمع البیان: ج 9 ص .65
.18 شمع جمع: ص 178
.19 وسائل الشیعة: ج 10، ص 394، 392 ـ علل الشرایع، ص .86
.20 مفاتیح الجنان، اعمال روز عاشورا.
.21 امالى صدوق، ص 45 وعیون الأخبار: ص .162
.22 الغنیة لمطالبى طریق الحق فى الأخلاق و التصوف و الآداب الإسلامیة ج 2، ص 57 ـ .56
.23 بحارالانوار: ج 22، ص 151 ـ عیون الأخبار: ج 2، ص 11
.24 لهوف: ترجمه، ص 99
.25 حیاة الحسن (علیه السلام): ج 2، .426 2
.26 فلسفه شهادت از آیة الله مکارم
.27 شیعه و عاشورا، نوشته محمد جواد مغنیه: ترجمه فیروز حریرچى: ص 57
.28 خوشدل تهرانى، اشگ شوق، ج 1 ص .207
.29 سیاسة الحسینیة: ص 44
.30 شعر از شمس لنگرودى.
.31 شیعه و عاشورا ترجمه فارسى: ص 56
.32 دیباچهاى بر رهبرى: ص .330
.33 به نقل: علامه مغنیه شیعه وعاشورا: ترجمه، ص 59 ـ .58
.34 کامل الزیارات: ابن قولویه.
درسهایى از مکتب اسلام صفحه 20
داوود الهامى
آثار و برکات عزادارى و گریه بر سیدالشهداء (ع)
سخنى پیرامون عزادارى و گریه بر سیدالشهدا (ع)
«گریه» مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است، و علتها و انگیزههاى مختلفى دارد که هر یک از آنها نشان دهنده حالتى خاص است . در روایات ، بعضى از انواع گریه تحسین شده و از صفات پسندیده بندگان پاکدل خداوند به حساب آمده است ، و بعضى از انواع گریه مذموم شمرده شده است .
گریه ، از حالات و انفعالات انسانى است که با مقدمهاى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبیعى به ظهور مىرسد، و گاه ممکن است انگیزهاش هیجانات تند روانى باشد . مثل شوق و ذوقى که از دیدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مى شود. همچنین گاهى هم گریه کردن حاکى از عقاید مذهبى انسان است با این توصیف، از آنجایى که گریه عملى طبیعى و اى بسا غیر ارادى است؛ لذا نمى شود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گیرد، بلکه آنچه که مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگیزههاى گریه مىباشد . چنانکه گفتهاند: «تو آنى که در بند آنى».
در اینجا براى اینکه بدانیم گریه بر سیدالشهدا (ع) چگونه گریهاى است و چه تأثیرات و برکاتى مىتواند داشته باشد، بهتر آن است که اشارهاى به انواع گریه کنیم تا بعد از آن، نوع گریه بر آن حضرت برایمان معلوم گردد.
1- گریه طفولیت : زندگانى انسان با گریه شروع مى شود که همان گریه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گریه در آن زمان ، زبان طفل است .
2- گریه شوق: مانند گریه مادرى که از دیدن فرزند گمشده خویش پس از چندین سال سرداده مىشود . و این گریهاى است که از روى هیجان و احیاناً جهت سرور و شادى به انسان دست مىدهد.
3- گریه عاطفى و محبت : محبت از عواطف اصیل انسانى است که با گریه انس دیرینه دارد . مثلاً محبت حقیقى به خداوند حسن آفرین است و براى قرب به او باید اشک محبت ریخت.
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کى در غم تو ناله شبگیر کنم
4- گریه معرفت و خشیت: انجام عبادات خالصانه و تفکر در عظمت آفرینش و کبریایى خداوند ، و همچنین اهمیت تکالیف و مسئولیتهاى انسانى باعث مىگردد که نوع خاصى از خوف، در درون انسان ایجاد شود و این خوف، خوفى است که از روى معرفت به خداوند و تهذیب نفس به دست مىآید که «خشیت » نامیده مى شود.
5- گریه ندامت: از عوامل اندوه زدایى که منجر به گریه مىگردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است ، و همین حسابرسى باعث مىشود که انسان به گذشته خود فکر کند و با حسابرسى ، جبران کوتاهى و خطاها را بکند و اشک حسرت و ندامت از چشمانش جارى نماید، این گریه، نتیجه توبه و بازگشت به خداست.
اشک میغلتد به مژگانم به جرم رو سیاهى
اى پناه بى پناهان، مو سپید روسیاهم
روز و شب از دیدگان اشک پشیمانى فشانم
تا بشویم شاید از اشک پشیمانى گناهم
6- گریه پیوند با هدف : گاهى قطرههاى اشک انسان، پیام آور هدفهاست . گریه بر شهید از این نوع گریه است . گریه بر شهید خوى حماسه را در انسان زنده مىکند و گریستن بر سیدالشهدا (ع) خوى حسینى را در انسان احیا مىکند ، و خوى حسینى چنان است که نه ستم مىکند و نه ستم مىپذیرد. آن کسى که با شنیدن حادثه کربلا قطره اشکى از درون دل بیرون مىفرستد، صادقانه این پیوند با هدف والاى سیدالشهدا (ع) را بیان مىکند.
7- گریه ذلت و شکست : گریه افراد ضعیف و ناتوانى که از رسیدن به اهداف خود ماندهاند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمىبینند.
با ذکر این مطلب، حال باید بررسى کرد که گریه بر حسین (ع) از چه نوع گریه است . هر کس با اندک توجهى خواهد دانست که گریه بر حسین (ع) گریه محبت است ، آن محبتى که در دلهاى عاشقانش به ثبت رسیده است . گریه بر او ، گریه شوق است ، زیرا قسمت زیادى از حماسههاى کربلا، شوق آفرین و شورانگیز است و به دنبال آن سیلاب اشک شوق به خاطر آن همه رشادت، فداکارى ، شجاعت و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر ، از دیدگان شنونده سرازیر مىگردد و نیز گریه معرفت و پیوند با هدف متعالى و انسان ساز او است؛ و به تعبیر امام خمینى (ره) گریه سیاسى است که فرمود: «ما ملت گریه سیاسى هستیم ، ما ملتى هستیم که با همین اشکها سیل جریان مىدهیم و سدهایى را که در مقابل اسلام ایستاده است خرد مىکنیم ».
هزار سال فزون شد ز وقعه عاشورا
ولى ز تعزیه هر روز، روز عاشور است
هیهات که گریه بر حسین (ع) گریه ذلت و شکست باشد، بلکه گریه پیوند با سرچشمه عزت است، گریه امت نیست، که گویا است ، گریه سرد کننده نیست ، که حرارت بخش است، گریه بزدلان نیست، که گریه شجاعان است ، گریه یأس و ناامیدى نیست که گریه امید است، و بالاخره گریه معرفت است و گریه معرفت در عزاى حسین (ع) از انحراف و تحریف در قیام آن حضرت جلوگیرى مى کند و شاید به همین جهت باشد که در فضیلت گریه بر سیدالشهدا (ع) روایات متعددى وارد شده است . از آن جمله، روایتى است که امام صادق (ع) فرمود: «گریه و بى تابى در هر مصیبت براى بنده مکروه است، مگر گریه بر حسین بن على (ع) که اجر و ثواب نیز دارد» . 85
گریه و عزادارى براى سیدالشهدا(ع) داراى آثار و برکات مهمى است که به برخى از آنها اشاره مىشود:
1- حفظ رمز نهضت حسینى
از ارزندهترین آثار و برکات مجالس عزادارى و گریه بر ابى عبدالله حسین (ع) حفظ رمز نهضت حسینى است .
براستى ؛ چرا در دوران منحوص سلاطین و پادشاهان جور از برپایى مجالس عزاى اهل بیت (ع) به خصوص سالار شهیدان جلوگیرى مى شد؟ آیا نه این است که عزاى حسینى و امامان شیعه، سبب مى شود که سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلمهاى حکومتها آگاهى دهند و انگیزه قیام آن حضرت که امر به معروف و نهى از منکر است به اطلاع مردم برسد؟
آرى، اینگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههایى است که به بهترین روش و زیباترین اسلوب مردم را به سوى دین خوانده و عواطف را آماده مىکند و جاهلان و بىخبران را از خواب سنگین غفلت بیدار مىسازد و نیز در این مجالس است که مردم ، دیانت را همراه با سیاست، از مکتب حسین بن على (ع) مىآموزند.
گریه بر سید الشهدا (ع) و تشکیل مجالس عزاى حسینى نه تنها اساس مکتب را حفظ مىکند، بلکه باعث مىگردد شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.
کدام اجتماعى است که در عالم چنین اثرى را از خود بروز داده باشد؟ کدام حادثهاى است مانند حادثه جانسوز کربلا که از دوره وقوع تاکنون و بعدها بدینسان اثر خود را در جامعه بشریت گذارده ، و روز به روز دامنه آن وسیعتر و پیروى و تبعیت از آن بیشتر گردد؟ از این رو باید گفت که در حقیقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسین (ع) و در نتیجه حافظ اسلام وضامن بقاى آن است .
تشکیل مجالس عزادارى حسین، نه تنها اساس مکتب را حفظ کرده و مىکند بلکه به علاوه سبب آن گردید که شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.
«موریس دوکبرى» مىنویسد: «اگر مورخین ما، حقیقت این روز را مىدانستند و درک مىکردند که عاشورا چه روزى است ، این عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند . زیرا پیروان حسین به واسطه عزادارى حسین مىدانند که پستى و زیر دستى و استعمار را نباید قبول کنند . زیرا شعار پیشرو و آقاى آنان تن به زیر بار ظلم و ستم ندادن است.
قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسین نشان مىدهد که چه نکات دقیق و حیات بخشى مطرح مى شود ،در مجالس عزادارى حسین گفته مى شود که حسین (ع) براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت؛ پس بیایید ،ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیر دستى استعمار گرایان خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم...» 86.
2- ازدیاد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت
سوزى که از دل سوخته عاشقان سیدالشهدا (ع) به چشم سرایت کرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مى شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مىرساند و این عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدیاد محبت دارد.
گریه بر حضرت سیدالشهدا (ع) از مواردى است که هیچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و این گریه و بیقرارى ، علاوه بر ازدیاد محبت و مهر و مودت، موجب کثرت تنفر و بىزارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران این خانواده از دشمنان ایشان مىگردد.
بارى، گریه با آگاهى و معرفت بر امام حسین (ع) ، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و این تبرى از آثار برجسته گریه بر امام حسین (ع) است زیرا مردم به ویژه افرادى که داراى شخصیت هستند از گریه کردن در برابر حوادث تا سر حد امکان امتناع مىورزند ، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گریه کردن مخصوصاً در برابر چشم دیگران نیستند، این گریه و عزادارى ابراز کمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پایمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تکیه زدن بر مسند حکومت آنان مىباشد.
3- آشنایى با حقیقت دین و نشر آن
یکى دیگر از آثار و برکات مجالس عزادارى سیدالشهدا (ع) این است که مردم در سایه مراسم عزادارى به حقیقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبلیغات وسیع و گستردهاى که همراه با این مراسم انجام مىگیرد، آگاهى توده مردم بیشتر شده و ارتباطشان با دین حنیف محکمتر و قویتر مىگردد . چه اینکه قرآن و عترت دو وزنه نفیسى هستند که هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند و این آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اکرم (ص) به خصوص امام حسین (ع) به آحاد مردم داده خواهد شد.
4- آمرزش گناهان
ریان بن شبیب از امام رضا (ع) روایت کرده که فرمود: «اى پسر شبیب ، اگر بر حسین (ع) گریه کنى تا آنکه اشک چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان کوچک و بزرگ، و کم یا زیاد تو را مى آمرزد» 87
و نیز فرمود: «گریه کنندگان باید بر کسى همچون حسین (ع) گریه کنند ، زیرا گریستن براى او گناهان بزرگ را فرو مىریزد» 89.
5- سکونت در بهشت
امام باقر (ع) فرمود: «هر مؤمنى که در سوگ حسین (ع) اشک دیده ریزد، به حدى که بر گونهاش جارى گردد، خداوند او را سالیان سال در غرفههاى بهشت مسکن مىدهد» . 90
و نیز امام صادق (ع) فرمود: «هر کس درباره حسین (ع) شعرى بخواند و گریه نماید و یک نفر را بگریاند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مىشود . کسى که حسین (ع) نزد او ذکر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشک آید، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد» .91
و نیز فرمود: «هر کس که در عزاى حسین (ع) بگرید یا دیگرى را بگریاند و یا آنکه خود را به حالت گریه و عزا درآورد ، بهشت بر او واجب مىشود» 92. 6- شفا یافتن
یکى دیگر از آثار و برکات مجالس عزادارى حضرت سید الشهدا (ع) شفا گرفتن است . به طورى که بارها دیدهایم و شنیدهایم که بعضى از عزاداران و گریه کنندگان بر حسین (ع) شفا گرفتهاند.
نقل است که مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیة الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند که بدون عینک خطوط ریز را هم مىخواندند و مىفرمودند: این نعمت را مرهون وجود مبارک حضرت ابى عبدالله الحسین (ع) هستم : و قضیه را چنین نقل مىفرمودند:
در یکى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجیبى مبتلا شدم که بسیار مرا نگران ساخته بود . معالجه پزشکان فایدهاى نکرد و درد چشم هر روز بیشتر و ناراحتى من افزونتر مىگردید، تااینکه ایام محرم شد. در ایام محرم آیة الله فقید ، دهه اول را روضه داشتند و دستههاى مختلف هم در این عزادارى شرکت مىکردند . یکى از دستههایى که روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هیئت گِلگیرها» است که نوعاً سادات و اهل علم و محترمین هستند، در حالى که هر یک حوله سفیدى به کمر بستهاند، سر و سینه خود را گل آلود کرده و بطور بسیار رقت بار و مهیج و در عین حال با سوز و گداز فراوان و ذکرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى کنند . آقا فرمودند:
«هنگامى که این دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود این هیئت هیجان عجیبى به خود گرفته بود من هم در گوشهاى نشسته و آهسته آهسته اشک مىریختم و در این بین هم مقدارى گل از روى پاى یکى از همین افراد گلگیر برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم کشیدم، و به برکت همین توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اینکه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بینایى کامل برخوردارم، و به برکت حضرت امام حسین (ع) احتیاج به عینک هم ندارم». با اینکه همه قواى جسمانى ایشان تحلیل رفته بود با این وجود تا آخرین ساعات زندگانى از بینایى کامل برخوردار بودند.
7- گریه کننده بر حسین، در قیامت گریان نیست
رسول اکرم (ص) به فاطمه زهرا (س) فرمود: «هر چشمى در روز قیامت گریان است مگر چشمى که براى مصائب حسین (ع) گریه کرده باشد، چنین کسى در قیامت خندان و شادان به نعمتهاى بهشتى است». 93
آن روز دیدهها همه گریان شود ز هول
جز چشم گریه کرده بسوگ و عزاى او
8- امان از سکرات موت و آتش دوزخ
مسمع گوید: حضرت امام صادق (ع) فرمود: آیا متذکر مى شوى با حسین چه کردند؟ عرض کردم : آرى ، فرمود: آیا جزع و گریه مىکنى؟ گفتم : آرى ، به خدا سوگند گریه مىکنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مىشود حضرت فرمود: «خدا اشک چشمت را رحمت کند . آگاه باش که تو از آن اشخاصى هستى که از اهل جزع براى ما شمرده مىشوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناک مىگردند. آگاه باش که بزودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالین خود حاضر مىبینى ، در حالى که به تو توجه کرده و ملک الموت را درباره تو بشارت مى دهند، و خواهى دید که ملک الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش ، مهربانتر است» سپس فرمود: «کسى که بر ما اهل بیت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گریه کند، رحمت خدا شامل او مىشود قبل از اینکه اشکى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى که اشک چشمش بر صورت جارى شود اگر قطرهاى از آن در جهنم بریزد، حرارت آن را خاموش کند، و هیچ چشمى نیست که گریه کند بر ما مگر آنکه با نظر کردن به کوثر و سیراب شدن با دوستان، خوشوقت مىگردد» . 94
با توجه به این روایت شریف باید گفت:جایى که آتش جهنم که قابل مقایسه با آتش دنیا نیست و به وسیله گریه بر حسین (ع) خاموش و برد و سلام گردد ، پس اگر در موردى، آتش ضعیف دنیا عزادار حسینى را نسوزاند جاى تعجب نیست .
سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (داندانساز) عجایبى از ایام مجاورت در هندوستان که مشاهده کرده بود نقل مىکرد، از آن جمله مىگفت : عدهاى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهدا (ع) معتقد و علاقه مندند و براى برکت مالشان با آن حضرت شرکت مىکنند، یعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مىکنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان ، شربت و پالوده و بستنى درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران مىدهند، و بعضى آن مبلغى که راجع به آن حضرت است را به شیعیان مىدهند تا در مراکز عزادارى صرف نمایند.
یکى از آنان را عادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت مىکرد و با آنها به سینه زدن مشغول مى شد. وقتى از دنیا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعهاى از سینهاش که آتش، آن دو عضو را نسوزانیده بود.
بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: «این دو عضو راجع به حسین شماست» 95.
9- تأثیر شعر سرودن در عزاى حسینى
امام صادق (ع) فرمود: «کسى نیست که براى حسین (ع) شعرى بسراید و گریه کند یا بگریاند مگر اینکه خداوند بهشت را بر او واجب کرده و گناهانش را مىآمرزد» .96
سخنى با حسین (ع)
«حسین ! اى پرچم خونین حق بر دوش،
حسین ! اى انقلابى مرد
حسین ! اى رایت آزادگى در دست،
در آن صحراى سرخ و روز آتشگون
قیام قامتت در خون نشست، اما
پیام نهضتت برخاست
از آن طوفان «طف» در روز عاشورا،
به دشت «نینوا» ناى حقیقت از «نوا» افتاد
ولى ...
مرغ شباهنگ حقیقت ، از نواى ناله «حق ، حق » نمىافتد».
سلام بر تو ، اى حسین !
سلام بر خط شفقگون کربلا، که خون تو را، اى خون خدا - همواره بر چهره افق مىپاشد و غروب هنگام، سرخى آسمان مغرب را به شهادت مىگیرد ، تا آن جنایت هولناک را هر چه آشکارتر بنمایاند و چشم تاریخ را بر این صحنه همیشه خونین بدو زد و گوش زمان را از آن فریادها تندر گونه آن عاشوراى دوران ساز، پر کند.
اى حسین ... اى عارف مسلّح !
کربلاى تو، عشق را معنى کر دو انقلاب تو اسلام را زنده ساخت و شهادت تو، حضور همیشگى در همه زمانها و زمینها بود.
اى حسین ... اى شراره ایمان !
اى حسین ... اى در سکوت سرخ ستم، شهر آشوب!
در بهت خاموشى و ترس، تلخابه فریاد را در حلقوم شب ریختى و با نامردان تبهکار ، مردانه در آویختى.
عاشوراى تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود که بر «طور» اندیشهها تجلى کرد و «موسى خواهان» گرفتار در «تپه» ظلمت ظلم را از سرگردانى نجات بخشید.
چه مىگویم؟ ... تو تاریخ را به حرکت آوردى و زبان زمان را به سرودن حماسههاى زیباى ایثار و جهاد و شهادت گشودى . لحظه لحظه تاریخ را عاشورا ساختى و جاى جاى سرزمینها را کربلا...
خفته بودیم و بى خبر ... اما تو، این «مصباح هدایت» و اى «کشتى نجات» گام خسته ما را به تلاش کشاندى و افسردگى یأسمان را به شور امید مبدل ساختى و از سکوت و درنگ و وحشت ، به فریاد و هجوم و شجاعتمان رساندى و پاى کوفته و پر آبله ما را، تابام آگاهى و تا برج بیدارى فرا بردى. 97
«اى حسین » ...
تو کلاس فشرده تاریخى .
کربلاى تو، مصاف نیست
منظومه بزرگ هستى است ،
طواف است.
پایان سخن
پایان من است
تو انتهاى ندارى ...98
پى نوشتها:
85 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 393
86 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 284
87 منتخب کامل الزیارات , ابن قولویه , ص 165
88 منتخب کامل الزیارات , ابن قولویه , ص 168
89 جلاء العیون , علامهء مجلسى , ص 462
90 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 293
91 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 397
92 داستانهاى شگفت , آیت الله شهید دستغیب , ص 9
93 اختیار معرفة الرجال , شیخ طوسى , 89
94 خلاصه اى از مقالهء عاشورا نوشتهء جواد محدثى .
95 خط خون موسوى گرمارودى .
علیرضا رجالى تهرانى
گریه
«چشم گریان،چشمه فیض خداست».گریستن بر ابا عبد الله الحسین«ع»ثواب بسیاردارد. (1) فرشتگان،پیامبران،زمین و آسمان،حیوانات صحرا و دریا هم بر عزاى حسین«ع» گریستهاند. (2)
اشگ ریختن،نشانه پیوند قلبى با اهل بیت و سید الشهدا است.اشک،دل راسیراب مىکند،عطش روح را بر طرف مىسازد و حاصل محبتى است که نسبتبهاهل بیتحاصل مىشود.همدلى و هماهنگى روحى با ائمه،ایجاب مىکند که در شادىآنان شاد و در غمشان محزون باشیم.این نشان شیعه است که«یفرحون بفرحنا و یحزنونلحزننا...» (3) قلبى که مهر حسین«ع»را داشته باشد،بى شک به یاد مظلومیت و شهادت اومىگرید.اشک،زبان دل و شاهد عشق است.
آنچنان کز برگ گل،عطر و گلاب آید برون تا که نامت مىبرم از دیده آب آید برون رشته الفتبود در بین ما،کز قعر چاه کى بدون رشته،آب بىحساب آید برون؟ تا نسوزد دل،نریزد اشگ و خون از دیدهها آتشى باید که خوناب کباب آید برون مهر تو شیرازه«ام الکتاب»خلقت است مشکل این شیرازه از قلب کتاب آید برون گر نباشد مهر تو دل را نباشد ارزشى برگ بىحاصل شود گل،چون گلاب آید برون (4)
گریستن در سوگ شهداى کربلا،تجدید بیعتبا عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذیهفکرى و روحى با این مکتب است و اشک ریختن،نوعى امضا کردن پیمان و قراردادمودت با سید الشهدا است.ائمه شیعه،گریستن بر مظلومیت اهل بیت و عزاى حسینى راتاکید کرده و شهادت اشک را بر صداقت عشق،پذیرفتهاند.امام صادق«ع»فرموده است:
«نزد هر کس که ما یاد شویم و چشمانش اشگآلود شود،حتى اگر به اندازه بال مگسىباشد،خداوند گناهانش را مىبخشاید،هر چند چون کف دریا فراوان باشد.» (5) به گفته صائب:
در سلسله اشگ بود گوهر مقصود گر هست ز یوسف خبر،این قافله دارد
دستور امامان به گریستن بر امام حسین«ع»بسیار اکید است.امام رضا«ع»به ریان بنشبیب در حدیث مفصلى فرمود: «یابن شبیب!ان کنتباکیا لشىء فابک للحسین بن على بنابى طالب فانه ذبح کما یذبح الکبش...». (6) اگر بر چیزى گریه مىکنى،بر حسین بن على گریهکن،که او را همچون گوسفند،سر بریدند.در حدیث دیگرى فرموده است:«محرم، ماهىاست که مردم دوره جاهلیت جنگ در آن را ناروا مىدانستند،ولى در این ماه،دشمنان،خون ما را بناحق ریختند و هتک حرمت ما نمودند و فرزندان و بانوان ما را به اسارتگرفتند و به خیمههاى ما آتش زدند و غارت کردند و در کار ما، براى رسول خدا هیچحرمتى را رعایت نکردند.روز حسین( عاشورا)پلکهاى ما را مجروح و اشگهایمان راجارى کرد و ما از سرزمین کربلا،گرفتارى و رنجبه میراث بردیم.
پس باید بر کسىهمچون حسین،گریهکنندگان بگریند،که گریه بر او، گناهان بزرگ را هم فرو مىریزد.» (7) خود امام حسین«ع»فرموده است:«انا قتیل العبرة،لا یذکرنى مؤمن الا بکى»، (8) منکشته اشکم،هیچ مؤمنى مرا یاد نمىکند مگر آنکه(بخاطر مصیبتهایم)مىگرید.امامسجاد«ع»بیستسال بر امام حسین علیه السلام گریست و هرگز طعامى پیش اونمىگذاشتند مگر آنکه گریه مىکرد. (9) به فرموده امام صادق«ع»:هر ناله و گریهاى ناپسند ومکروه است،مگر نالیدن و گریستن بر حسین علیه السلام:«کل الجزع و البکاء مکروهسوى الجزع و البکاء على الحسین». (10)
هم گریستن،هم گریاندن،هم خود را شبیه گریهکنندگان در آوردن(تباکى)پسندیدهاست و اجر دارد.این همه فضیلت که براى گریه بر حسین«ع»بیان شده و اینکه اشکچشم،آتش دوزخ را فرو مىنشاند و غمگین شدن در سوگ شهیدان کربلا ایمنى از عذاباست،در صورتى است که گناه و فسق و آلودگى انسان در حدى نباشد که مانع رسیدن اینفیض الهى گردد.اشگى که مبین پیوند عاطفى و رابطه مکتبى و اتصال روحى با راه و فکرو خط ائمه و سید الشهداست،حتما زمینهساز پرهیز از گناه مىگردد.به تعبیر شهیدمطهرى:«گریه بر شهید،شرکت در حماسه او و هماهنگى با روح او و موافقتبا نشاط اوو حرکت اوست...امام حسین«ع»بواسطه شخصیت عالیقدرش،بواسطه شهادتقهرمانانهاش،مالک قلبها و احساسات صدها میلیون انسان است.
اگر کسانى که بر اینمخزن عظیم و گرانقدر احساسى و روحى گمارده شدند،یعنى سخنرانان مذهبى،بتوانند ازاین مخزن عظیم در جهت هم شکل کردن و همرنگ کردن و هم احساس کردن روحها باروح عظیم حسینى بهرهبردارى صحیح کنند،جهانى اصلاح خواهد شد.» (11) پس مهم، شناخت فلسفه گریه در راستاى احیاى عاشورا و زنده نگهداشتن مراسم حسینى وفرهنگ کربلاست،نه گناه کردن و آلودگى،به امید پاک شدن با چند قطره اشک!معلومنیست که دل و جان آلوده،آن همسویى را با امام داشته باشد که با یاد مصائبش گریه کند.
گریه در فرهنگ عاشورا،سلاح همیشه برانى است که فریاد اعتراض به ستمگران رادارد.«اشک»،زبان دل است و گریه،فریاد عصر مظلومیت.رسالت اشک نیز پاسدارى از«خون شهید»است.امام خمینى«ره»فرمود:«هر مکتبى،تا پایش سینهزن نباشد،تا پایشگریهکن نباشد،تا پایش توى سر و سینهزن نباشد حفظ نمىشود...»، (12) «گریه کردن برشهید،نگهداشتن، زنده نگهداشتن نهضت است»، (13) «گریه کردن بر عزاى امام حسین،زندهنگهداشتن نهضت و زنده نگهداشتن همین معنى است که یک جمعیت کمى در مقابل یکامپراطور بزرگ ایستاد...،آنها از همین گریهها مىترسند،براى اینکه گریهاى است که گریهبر مظلوم است،فریاد مقابل ظالم است.» (14)
هر چند نیست درد دل ما نوشتنى از اشگ خود،دو سطر به ایما نوشتهایم (15)
اشگ،سر فصل محبت و مودت است و برخاسته از عشقى است که خداوند در دلهاقرار داده که نسبتبه حسین بن على«ع»مجذوب مىشود.به فرموده رسول خدا«ص»:
«ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا». (16) براى شهادت حسینعلیه السلام حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمىشود.
کدام عاشق در این ره در بلا نیست؟ کدامین دل شما را مبتلا نیست؟ اگر در سوگتان شد دیده نمناک اگر از عشقتان دل گشت غمناک گواه عشق ما این دیده و دل رساند«اشگ»و«غم»ما را به منزل کنون ماییم و درد داغدارى کنون ماییم و اشگ و سوگوارى هنوز اشگ عزا پیوسته جارى است رواق چشممان آیینهکارى است غدیر ما محرم دارد امروز محرم،بذر غم مىکارد امروز (17)
امروز هم،اشگ و گریه،رابط ما با حسین است و ما با شورى اشگهایمان،سر سفرهمحبتسید الشهدا نشستهایم و نمک پرورده ابا عبد الله هستیم،از این رو،این مهر با شیرمادر در جان ما وارد شده و با جان هم به در مىشود.
پىنوشتها
1-احادیث ثواب و آثار گریه بر امام حسین«ع»را از جمله در بحار الانوار،ج 44،ص 279 تا 296 مطالعه کنید.
2-سفینة البحار،ج 1،ص 97،بحار الانوار،ج 45،ص 220 به بعد.
3-میزان الحکمه،ج 5،ص 233.
4-اى اشکها بریزید،حسان،ص 131.
5-وسائل الشیعه،ج 10،ص 391.
6-بحار الانوار،ج 44،ص 286.
7-همان،ص 283.
8-همان،ص 279.
9-همان،ج 46،ص 108.
10-بحار الانوار،ج 45،ص 313.
11-شهید(ضمیمه قیام و انقلاب مهدى)،ص 124 و 125.
12-صحیفه نور،ج 8،ص 70.
13-همان،ج 10،ص 31.
14-همان-ج 10،ص 31.
15-صائب تبریزى.
16-جامع احادیث الشیعه،ج 12،ص 556.
17-از مثنوى«اهل بیت آفتاب»از مؤلف.
فرهنگ عاشورا صفحه 381 جواد محدثى
اشک و عزادارى موجودات براى عزیز زهرا علیهاالسلام
در روایات متعدد و اخبار بسیارى آمده هنگامى که حضرت امام حسین علیهالسلام به شهادت رسیدند و چراغ هدایت شکسته و کشتى نجات به دریاى خون نشست آسمان گریست و خون بارید و خورشید شفقگون شد و عالم وجودچهره، عزادار به خود گرفت.
آنچه فراروى شماست مختصر توضیحى است بر چگونگى عزادارى عالم وجود از انسان و جن و ملک وحیوانات و گیاهان و جمادات.
نخست باید گفت که تمام ذرات این عالم حتى جمادات داراى درک و شعورند خاصیت اثرپذیرى و اثر بخشى دارند و این مطلب از جهت علمی، مسلم و از جهت آیات و روایات نیز روشن است به عنوان نمونه همین ضبط صوت یا فیلم و عکس، داراى گیرندگى و فرستندگى هستند که صوت یا تصویر را بر روى خود جذب نموده و در شرائط خاصى تحویل میدهند یا سلولهاى هوا طورى هستند که وقتى صدایى از انسان یا هر چیز دیگر تولید میشود آن را میگیرند و به یکدیگر تحویل میدهند و تا آنجا که صدا میرسد دائماً دستهاى سلولها،صوت را میگیرند و به سلولهاى بعدى میسپارند که اگر این حالت گیرندگى و فرستندگى در سلولهاى هوا وجود نداشت هرگز صداى ما به هیچ جا نمیرسید و اصلا صوت تولید نمیشد.
دانشمندان گویند: تمام صداهاى تولید شده، در هوا موجودات و حتى اگر انسان بتواند دستگاهى بسازد که قابلیت گرفتن و انعکاس صوت را داشته باشد میتواند تمام صداها و کلمات و صحبتهایى را که قرنها پیش اتفاق افتاده است بگیرد و منعکس کند زیرا تمام آن اصوات در وجود هوا موجود و محفوظ و مضبوط است. و ذرات هوا آنها را در دل خود نگه داشته است. بنابراین جمادات نیز در میزان خودشان درک و فهمى دارند لکن اگر انسان دیده حق بین و ملکوتى داشته باشد میتواند بدون هیچ وسیلهاى صداهاى ضبط شده بر جمادات را بشنود. آنان این صداها را درک کرده و بعد پس میدهند.
در آیهشریفه قرآن نیز به این حقیقت اشاره شده است:
« تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ [1]»
آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند همه تسبیح او میگویند و هر موجودى تسبیح و حمد او میگوید ولى شما تسبیح آنها را نمیفهمید.»
آری!کسانى که پردههاى حجاب دنیوى نمیتواند در برابر چشمان آنان مانعى ایجاد نماید به دیدهاى ملکوتى میبینند آنچه را دیگران در نمییابند و میشنوند آنچه را دیگران درک نمیکنند.
حضرت امام صادق علیهالسلام میفرماید:
« انّا لنرى انّ تنقض الجدار هو تسبیحه[2],ما میبینیم صدایى که از شکاف دیوار بلند میشود همان تسبیح اوست»
قرآن کریم:
« أَلَمْ تَرَأَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ[3]
آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح میکنند و همچنین پرندگان به هنگامى که به فراز آسمان بال گستردهاند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را میداند»
چنانچه از این آیه شریفه استفاده میشود هر چیز تسبیح خدا میگوید حتى پرندگان و حتى براى آنان نمازى هست که خوب بدان آگاهند، به ذکر خدا و نماز مشغول میشوند.
حضرت اما صادق علیهالسلام میفرماید:
« رسول خدا صلى الله علیه و آله نهى فرمودند از اینکه در صورت چهارپایان داغ و علامت گذارى کنند یا با تازیانه به صورت آنان بزنند چرا که آنان تسبیح خدا و حمد الهى بجا میآورند.»[4]
و نیز آن حضرت فرمودند:
«هیچ پرندهاى در دریا یا خشکى شکار نمیشود و هیچ حیوان وحشى صید نمیگردد مگر اینکه تسبیح گفتن خویش را ضایع نموده است.»
البته گاهى به اعجاز، گوش دیگران نیز صداى تسبیح و حالت ملکوت اشیاء را میشنود و درک میکند. چنانچه از ابن عباس نقل شده که فرمانروایان حضرموت بر نبى اعظم اسلام صلى الله علیه و آله و سلم وارد شده گفتند: چگونه بدانیم تو رسول خدایی؟ آن حضرت یک کف از سنگریزهها برداشته فرمودند:اینها شهادت میدهند که من فرستاده خدایم در آن هنگام سنگریزهها در دست حضرت، تسبیح گفته و شهادت به رسالت آن جناب دادند. [5]
قرآن کریم درباره سنگها چنین میفرماید:
«... وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا ... وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ[6]
پارهاى از سنگها میشکافد و از آن نهرها جارى میشود و پارهاى ... و پارهاى از خوف خدا ( از فراز کوه) به زیر میافتد.»
آری! سنگها نیز فهم و درکشان به حدى است که از عظمت پروردگار خویش، خائف و هراساناند.
پس اکنون اگر در تاریخ آمده که جمادات در هنگام شهادت سید شهیدان علیهالسلام گریستند جاى تعجب و انکار نیست که آمده:چون شمر لعین سر مطّهر از بدن حضرتش جدا ساخت زمین لرزید و آسمانها تاریک شد و قطراتى از خون بارید و منادى از آسمان ندا کرد: به خدا قسم امام فرزند امام کشته شد به خدا قسم حسین بن على بن ابیطالب کشته شد پس غبار غلیظ سیاهى برخاست که باد سرخ به همراه داشت. هیچ چشمى و اثرى در آن دیده نمیشد. لشگریان گمان بردند عذاب نازل شده، ساعتى اوضاع،اینگونه بود و سپس رفع شد.
در خبرى آمده:
« لما قتل الحسین علیهالسلام مطرت السماء مطراً کالدم احمرت منه البیوت و الحیطان[7]
هنگامى که (حضرت امام) حسین علیهالسلام کشته شده آسمان بارانى چون خون بارید که خانهها و دیوارها به وسیله آن سرخ شد.»
در خبرى دیگر آمده:
« انّ الشّمسَ کانت حَمراء کانَّها دم عبیط[8],خورشید چنان قرمز گشت که گویى خون تازه است»
و در روایتى دیگر:
« انّه لمّآ مضى الحسین بکت علیه السموات السبع و ما فیهنّ و الارضون السبع و ما فیهنّ و ما بینهنّ و ما ینقلب فى الجنة و النار من خلق ربنا و مایرى و ما لایرى الا البصره و دمشق و آل عثمان [9]
آن هنگام که حسین(علیهالسلام) به شهادت رسید هفت آسمان و آنچه در آن است و زمینهاى هفتگانه و هرچه در آنهاست و آنچه مابین آسمانها و زمین است و هر آفریده خدا در بهشت و جهنم و آنچه دیده میشود و آنچه دیده نمیشود بر او گریستند مگر بصره و دمشق و آل عثمان»
آری! غیر از این سیه روزان وارونه بختان که به کشتن عزیز پیامبر، شادمان بودند، همه چیز محزون و گریان بود.
البته باید توجه داشت که گریه هر چیزى به حسب حال و میزان خود آن چیز است. گریه جنّ و پرندگان و وحوش و هرچه چشم بینا دارد مانند گریه انسان است چنانچه در روایات آمده:
« بکت الانس والجنّ و الطیر و الوحوش على الحسین بن على علیهالسلام حتى ذرفت دموعها [10]
انس و جن و پرندگان و حیوانات وحشى بر حسین بن على علیهماالسلام گریستند که اشکهاشان جارى شد.»
امیرالمومنین علیهالسلام میفرماید: « پدر و مادرم فداى حسین که در پشت کوفه کشته میشود. به خدا قسم گویا میبینم که وحوش،گردنهاى خود را بر قبر او کشیده و انواع حیوانات وحشى بر او گریه و عزادارى میکنند تا صبح شود پس اکنون که چنین است مبادا شما جفا کنید»[11]
از روایات چنان مینماید که فرشتگان نیز گریه میکنند ولى به گونهاى لطیفتر و نورانیتر و حوریان و غلامان عالم قدس نیز چنیناند.
و جهنم نیز گریست: « فتزفر جهنّم زفره »[12]
جهنم چنان شعله ور شد که اگر خازنین آن مهیا نبودند و درهاى آن را محکم نگاه نمیداشتند دود و سیاهیش اهل دنیا را در کام خود میکشید و آنان را میسوزاند.»
ترسم جزاى قاتل او چون رقم زنند یکباره بر جریده رحمت قلم زنند
و گریه دریاها به متلاطم شدن و بالا گرفتن امواج سهمگین آن و خورشید و ماه و ستارگان به خسوف و گرفتگى و سرخ فام شدن است و هر چیز به حساب خود گریه بر عزیز زهرا داشته و دارد.[13]
پس اى عزیز !بیا تا ما از جمادات و وحوش بیابان کمتر نباشیم بیا تا همسان با ذرات عالم وجود و هماهنگ با تمام آفرینش شویم. مبادا در ایام شهادت عزیز فاطمه علیهاالسلام حال ما حال انسانهاى بى درد و مهر و عاطفه و احساس باشد. نکند ما نیز چون آل امیّه و دودمان عثمان در ایام سوگوارى امام زمان علیهالسلام مشغول تفریح و جشن و پایکوبى و سرور و شادمانى باشیم مبادا در این روزها و شبها به جاى نواى ملکوتى نوحه و صداى رثاء از خانهها و اتومبیلهامان صداى موسیقى و آواز آوازهخوانان برخیزد. که روز ظهور وارث عاشورا و کربلا و آخرین یادگار حضرت زهرا علیهاالسلام در پیشگاهش سرافکنده و شرمسار باشیم و در روز واپسین که خوبان زیر لواى شفاعت رسول الله صلى الله علیه و آله و در سایه پرچم حضرت على مرتضى علیهالسلام صف کشیدهاند ما در صف سیه بختان بنى امیه و بنى امیه صفتان قرار گیریم، به خداى بزرگ پناه میبریم.
خداوندا از تو کمک میطلبیم ما را توفیق عنایت فرما که از گریه کنندگان بر عزیز شهید کربلا و مظلومین آل رسول و ذریه پاک بتول علیهمالسلام باشیم و آنچه براى بهترین عزاداران و نوحه سرایان او مقرر فرمودهاى از کرم و احسانت به ما نیز عطا فرما!
« اللهّم عجّل لولیک الفرج واجعلنا من خیر شیعته و انصاره بحقّ محمّد و آله الطاهرین »
پی نوشت ها
1 ـ سورهى اسراء: 44.
[2]ـ تفسیر برهان: ذیل آیه شریفة 44 سوره اسراء, ج 4 ح 2 ص 568 ـ تفسیر عیاشى : ج 2 ص 316 ح 79.
3ـ سوره نور: 41.
4- تفسیر برهان: ج 4 ص 568 ـ تفسیر عیاشی: ج 2 ص 317 ح 82 .
5ـ مناقب این شهر آشوب ج 1 ص 90
6 ـ سورهى بقره:74
7ـ کامل الزیارات: ص 79.
8ـ ...
9ـ کامل الزیارات: ص 80، ح 5ـ بحارالانوار: ج 45، ص 205 ح 8 باب ما ظهر بعد شهادته علیهالسلام.
10ـ کامل الزیارات ص 79-80 ح 5- بحارالانوار ج 45 ص 205 ح 8 باب ما ظهر بعد شهادته علیهالسلام.
11ـ بحار الانوار ج 45 ص 205 ح 9 باب ما ظهر بعد شهادته علیهالسلام- کامل الزیارات باب 26 ص 79 .
12ـ کامل الزیارات ص 82 ح 7- بحارالانوار ج 45 ص 208 ح 14 باب ما ظهر بعد شهادته علیهالسلام.
13ـ به کتاب شریف بحارالانوار ج 45 ،باب ماظهر بعد شهادته علیهالسلام مراجعه بفرمائید.
روضه
روضه و روضه خوانى،به معناى ذکر مصیبتسید الشهدا و مرثیه خوانى براى ائمه ومعصومین«ع»است که مورد تشویق امامان و یکى از عوامل زنده ماندن نهضتحسینى وپیوند روحى و عاطفى شیعه با اولیاء دین است.اشک ریختن و گریستن در مصائباهل بیت«ع»نشانه عشق به آنان است و علاوه بر سازندگیهاى تربیتى براى سوگوار،موجب اجر و پاداش الهى در آخرت و بهرهمندى از شفاعت ابا عبد الله الحسین است.
معناى روضه در اصل،باغ و بوستان است،اما سبب اشتهار مرثیه خوانى به«روضه»آناست که مرثیه خوانان در گذشته، حوادث کربلا را از روى کتابى به نام«روضة الشهداء» مىخواندند که تالیف ملا حسین کاشفى است.«ملا حسین کاشفى(متوفاى 910 هجرى)
یکى از دانشمندان و خطباى با قریحه و خوش آواز سبزوار در قرن نهم هجرى بود،درزمان سلطنتسلطان حسین بایقرا(875-911 ه)به هرات،مرکز حکمرانى این پادشاهرفت و چون حافظهاى توانا و قریحهاى سرشار و آوازى گیرنده و مطبوع داشت و خطیبىدانشمند بود،بزودى شهرت یافت و مجالس وعظ و ذکر او بسیارى را به خود جلب کرد ومورد توجه پادشاه و شاهزادگان و اعیان و اکابر دولت و وزیر فاضل و هنرمند هنر پرور او«امیر على شیرنوایى»قرار گرفت.کاشفى دانشمندى فصیح و بلیغ و شاعر پرکار بود وبیش از چهل کتاب و رساله تالیف کرد.از جمله آنها«روضة الشهداء»بود.کاشفى کتابروضة الشهدا را در واقعه کربلا به فارسى نوشت و چون مطالب این کتاب را در مجالسعزادارى از روى کتاب بر سر منبر مىخواندند،خوانندگان این کتاب به«روضه خوان»
معروف شدند و بتدریجخواندن روضه از روى کتاب منسوخ شد و روضه خوانها مطالبکتاب را حفظ کرده و در مجالس عزادارى مىخواندند.در زمان صفویه اقامه عزادارىبسیار رواج گرفت.» (1) کتاب روضة الشهدا که حاوى ذکر مقتل و حوادث کربلا بود،در قرن دهم توسطمحمد بن سلیمان فضولى به ترکى ترجمه شد،با نام«حدیقة السعداء». (2) در اینجا نمونهاىاز متن روضة الشهداى واعظ کاشفى را جهت آشنایى مىآوریم،که نثرى زیبا و ادبىاست:«...آخر نظرى کن به حسرت آدم صفى و نوحه نوح نجى و در آتش انداختنابراهیم خلیل و قربانى کردن یعقوب در بیت الاحزان و بلیتیوسف در چاه و زندان وشبانى و سرگردانى موسى کلیم و بیمارى و بى تیمارى ایوب و اره شکافنده بر فرقزکریاى مظلوم و تیغ زهر آبداده بر حلق یحیى معصوم و الم لب و دندان سرور انبیاء،وجگر پاره پاره حمزه سید الشهدا و محنت اهل بیت رسالت و مصیبتخانواده عصمت وسرشک درد آلود بتول عذرا و فرق خون آلوده على مرتضى«ع»و لب زهر چشیده نوردیده زهرا و رخ به خون آغشته شهید کربلا و دیگر احوال بلاکشان این امت و محنترسیدگان عالى همت همه با جان غم اندوخته در کانون غم و الم سر تا پاى سوخته.نظم:
ز اندوه این ماتم جان گسل روان گردد از دیدهها خون دل» (3)
نثر شیوا و ادیبانه«روضة الشهدا»ستودنى است،هر چند از نظر نقل،حاوى برخىمطالب ضعیف و بى ماخذ است.بعلاوه این کتاب،در تحلیل حادثه عاشورا دیدگاهىصوفیانه دارد و حوادث را بیشتر به منشا غیبى و مسائل آزمایش و ابتلاء اولیاء نسبتمىدهد،تا بعد حماسى و اجتماعى و قابل اسوه گیرى در مبارزات ضد ظلم.
از آنجا که مرثیه خوانى و ذکر مصیبت،سنت پسندیده دینى در احیاء خاطره و نام وفضایل اهل بیت پیامبر است،بجاست که اهل منبر و مداحان و ذاکران،با توجه به اهمیت ونقش بسزاى روضه خوانى،در ارائه الگوهاى شایسته بکوشند و چهره خوبى از ائمه ومعصومین ارائه کنند.در این زمینه،به درستى و صحت مطالب نقل شده،اعتبار منابع مورداستفاده، استوارى و زیبایى اشعار انتخابى و دورى کردن از هر حرف و روضه و شعرى کهبا مقام والاى اولیاء خدا ناسازگار است توجه داشته باشند. (4) در فضیلت گریست و گریاندنافراد براى امام حسین«ع»به این حدیث توجه کنید:امام صادق«ع»فرمود:«من انشد فىالحسین علیه السلام بیتشعر فبکى و ابکى عشرة فله و لهم الجنة» (5) هر کس در بارهحسین«ع»شعرى بگوید و گریه کند و ده نفر را بگریاند،براى او و آنان بهشت است.
پىنوشتها
1-موسیقى مذهبى ایران،ص 8.
2-فصلنامه هنر(وزارت ارشاد اسلامى)ج 2،ص 157.این ماخذ،مقاله مبسوطى در باره تاریخچه تعزیه خوانىدارد،ص 156 تا 173.
3-در آمدى بر نمایش و نیایش در ایران،جابر عناصرى،ص 79.
4-در زمینه آداب اهل وعظ و منبر،از جمله ر.ک:«لؤلؤ و مرجان»،مرحوم میرزا حسین نورى.
5-کامل الزیارات،ص 105.
فرهنگ عاشورا صفحه 189 جواد محدثى
نوحه
بیان مصیبت،گریه کردن با آواز،آواز ماتم،شیون و زارى،مویهگرى،زارى بر مرده،شعرى که در ماتم و سوگوارى با صوت حزین و ناله و زارى خوانند،اعم از سوگوارىبراى کسى که تازه مرده،یا براى امامان شیعه. (1) ترکیبات دیگر آن عبارت است از:نوحهآراستن،نوحه ساختن،نوحه سرودن،نوحهخوانى.
نوحهگرى بر مرده،رسم جاهلیتبوده است و کارى مکروه است، (2) مگر براى معصومین«ع»که نوحه و گریه بر آنان از شعائرمهم و از عوامل نشر فضیلتها و احیاى یاد اسوههاى کمال است و خود امامان برسید الشهدا«ع»مىگریستند و امر به نوحهخوانى مىکردند.
بر جعفر طیار و حمزهسید الشهدا نوحهخوانى شد.آنچه که از کراهت نوحه و ناپسند بودن شغل نوحهگرى وزشتبودن اجرت نوحهگر در روایات یاد شده، ناظر به نوحهگریهاى جاهلى است کهآمیخته به باطل و گاهى حرام بود. (3)
در فرهنگ عزادارى براى امام حسین،نوحه به نوعى خاص از شعر مرثیه مىگویند کهدر مجالس به صورت جمعى اجرا مىشود.«اشعار نوحه را براى سینه زدن مىساختند،یکى نوحه مىخواند و دیگران به نوا و آهنگ و وزن اشعار نوحهخوان سینه مىزدند.ولىاشعار مرثیه را با آهنگ در مجالس سوگوارى براى به گریه افکندن و اظهار تاسفشنوندگان بر قتل شهداى کربلا مىخواندند و عنوان روضه نداشت.»، (4)
«...از معروفترینشعراى عصر قاجار که مرثیه و نوحه ساختهاند،مىتوان یغماى جندقى و وصال شیرازىرا نام برد». (5)
این شیوه در بین عربها هم متداول است و سبک مرثیه سرایى و نوحهخوانىبر سالار شهیدان مخصوص است.با توجه به گستردگى این مراسم و رواج آن در طولسال،حتى در سوگ امامان دیگر،ضرورت دارد که سرودههاى ناب و نوحههاى صحیح ودور از تحریفها و دروغها پدید آید و فرهنگ عاشورا در قالب نوحه نیز ترویج گردد ونوحه خوانان نیز،بیش از هدف قرار دادن گریه،نشر فضیلتهاى اهل بیت را هدف قرار دهند. (6)
پىنوشتها
1-لغتنامه،دهخدا.
2-بحار الانوار،ج 79،ص 88.
3-به روایات مربوط به تعزیه و ماتم و نوحه در بحار الانوار،ج 79،ص 71 تا 113 مراجعه کنید.
4-موسیقى مذهبى ایران،ص 7.
5-همان،ص 29.
6-نگرشى به مرثیه سرایى در ایران،عبد الرضا افسرى،بررسى گستردهاى از سابقه این کار در ایران و انواع مرثیهسراییها دارد.
فرهنگ عاشورا صفحه 453. جواد محدثى
مداحى
مداحان اهل بیت،که با ذکر مصیبت و ذکر فضایل خاندان وحى،مجالس حسینى راگرم و اشک عاشقانه شیعیان آل الله را جارى مىسازند،از عوامل مهم بقاء فرهنگعاشورایند.مداح،در اصطلاح شیعى،به کسانى گفته مىشود که در ایام ولادتها وشهادتهاى ائمه«ع»در مجالس جشن و عزا به خواندن اشعارى در فضایل و مناقب محمد وآل محمد،یا در مظلومیت آنان مىپردازند.ولى اغلب،به مرثیه خوانان حسینى گفتهمىشود که با خواندن شعر مرثیه و ذکر مصیبت،اهل مجلس را مىگریانند.
«مداح:روضهخوانى که ایستاده در پیش منبر به شعر،مدایح اهل بیت و مصائب آنان را خواند،آنکهایستاده در کنار منبر در مجالس روضه خوانى،یا روان در کوى و بازار،اشعار مدایحاهل بیت را به آواز بخواند.» (1) مداحى اهل بیت و نوحه خوانى در سوگ آنان،از جمله کارهایى است که حادثهعاشورا را زنده نگهداشته است.ائمه نیز از مداحان و ذاکران، تقدیر و تشویق مىکردند،صله مىدادند،دعا مىکردند و براى این کار،فضیلت و ثواب بسیار مىشمردند. امامصادق«ع»فرموده است:«الحمد لله الذى جعل فى الناس من یفد الینا و یمدحنا و یرثىلنا»، (2)
خدا را سپاس که در میان مردم،کسانى را قرار داده که به سوى ما مىآیند و ما رامدح و مرثیه مىگویند.و حضرت رضا«ع»در تشویق دعبل به مرثیه خوانى در ایام عزاىحسینى فرمود:«یا دعبل!احب ان تنشدنى شعرا فان هذه الایام حزن کانت علینااهل البیت» (3) اى دعبل،دوست دارم برایم شعر بسرایى و بخوانى،چون این روزها،روزهاى اندوه ما اهل بیت است.همین گونه مجالس و برنامهها،آن شهادت عظیم و حادثهشگفت را با مرور اینهمه سال،همچنان زنده نگهداشته و به برکت آن نیز،دین واحساسات دینى و انس و آشنایى مردم با خط اهل بیت زنده مانده است.
به تعبیر امامخمینى«قدس سره»:«روضه سید الشهدا،براى حفظ مکتب سید الشهدا است...این گریههاو این روضهها حفظ کرده مکتب را.» (4) مداحى،نوعى الگو دادن به مخاطبان و شخصیتپردازى اجتماعى و الگویى براى جامعه ارزشى است،سنگرى براى پراکندن و نشرفضیلتها در قالبى مؤثر و فراگیر نسبتبه همه است و مداحان به خاطر اهمیت کارشان درجامعه و در شکل دهى افکار و عواطف،نقش مهمى دارند و فلسفه اساسى مداحى،ترویجخوبیها و تبیین روحیههاى والاى شهیدان کربلا و دمیدن روح تعهد و حماسه درشیعه است و یک عشق و ایمان است،نه یک حرفه و شغل.به تعبیر آیة ا...خامنهاى:
«جامعه مداح و ذاکر و ستایشگران اهل بیت،طبقهاى هستند که در سایه این روش،بیشترین تاثیر را در تعمیق فرهنگ و معارف اسلامى در ذهن مردم دارند...قضیه،فقطقضیه شعر خوانى نیست.مساله،مساله پراکندن مدایح و فضایل و حقایق در قالبى است کهبراى همه شنوندگان،قابل فهم و درک باشد و در دل آنها تاثیر بگذارد.» (5)
مداحان،به لحاظ آنکه کارشان بر عنصر«صدا»،«شعر»،«اجرا»و«مخاطب»متکىاست،باید هر چه بیشتر نسبتبه آموزش دیدنهاى لازم،پختگى اجرا،تمرین پیوسته،گزینش شعرهاى خوب و پر معنى و زیبا و بدیع و ولایى،مطالعه مقتلهاى معتبر و منابعتاریخى،تکیه روى اشعار و مطالب اخلاقى،فکرى و عقیدتى،پرهیز از غلو و مبالغه وگفتن حرفهاى اغراق آمیز و غیر قابل قبول که اثر منفى دارد، اهتمام ورزند،از دروغ وتصنع و بازارگرمى بپرهیزند،خلوص و صداقت و مناعت طبع را فراموش نکنند،نوکرىابا عبد الله الحسین و اخلاص نسبتبه آن حضرت را از یاد نبرند و از آنجا که شعر خوباز نظر مضمون،قالب و تعبیر،در دلها و افکار، تاثیر ماندگار مىگذارد،در شناخت ومطالعه و انتخاب شعرهاى پخته و عمیق و زیبا بکوشند تا بهتر بتوانند در این سمت، بهترسیم چهره الگوهاى کمال و اسوههاى پاکى،یعنى معصومین«ع»بپردازند و خود نیزالگوى اخلاق و تعهد باشند. رسالت مقدس مداحان در عصر حاضر عبارتست از:
-استفاده شایسته از عواطف پاک مردم و جهت دادن به آنها در مسیر پاکى وتهذیب و تقوا.
-تعمیق محبتها و عشقهاى درونى به انسانهاى اسوه و پاک.
-روشنگرى افکار جامعه و هدایتبه ارزشها و خوبیها و تقویت ایمان مردم.
-حفظ و اشاعه فرهنگ شهادت از طریق یاد شهداى کربلا و شهداى انقلاب وجنگ و طرح معارف اسلام و انقلاب و خط امام و رهبرى و مسؤولیتهاىاجتماعى.
پىنوشتها
1-لغت نامه،دهخدا.
2-وسائل الشیعه،ج 10،ص 469.
3-جامع احادیث الشیعه،ج 12،ص 567.
4-صحیفه نور،ج 8،ص 69.
5-ستودگان و ستایشگران،ص 30 و 31.این کتاب که مجموعهاى برگرفته از سخنان آیة ا...خامنهاى در دیدارهاىمکرر با وعاظ و مداحان و شاعران و...است،بر محور مداحى و روضه خوانى و مرثیه سرایى و...است و براى مداحانو ذاکران و شاعران اهل بیت،نکات بسیار سودمندى دارد،نشر«حوزه هنرى»،1372.
فرهنگ عاشورا صفحه 410 جواد محدثى
سینه زنى
از مراسم سنتى عزادارى براى سید الشهدا«ع»و دیگر ائمه مظلوم،که همراه نوحهخوانى و با آهنگى خاص بر سر و سینه مىزنند،گاهى هم سینه خود را لخت کرده،بر آنمىزنند.اصل این سنت،بویژه در میان عربها رواج داشته است.بعدها به صورت موجوددر آمده که با انتخاب نوحههاى سنگین،حرکات دستبر سینه مىخورد.به فردى هم کهبر سینه خود زده، عزادارى مىکند،«سینه زن»مىگویند.
اینگونه نوحهگرى،ابتدا بصورت فردى بوده،اما با مرور زمان به شکل گروهى ودستجات سوگوارى در آمده است.«دسته گردانى و سینه زنى و نوحه خوانى که در زمانصفویه رایجشده و توسعه پیدا کرده بود،در عصر قاجاریه با توسعه و تجمل بیشتر درپایتخت رواج داشت...دسته گردانى در عصر قاجار،بویژه در زمان ناصر الدین شاه با آداب و تشریفات و تجمل بسیار برگزار مىشد.
دستههاى روز با نقاره و موزیک جدید وعلم و بیرق و کتل،و دستههاى شب با طبقهاى چراغ زنبورى و حجله و مشعل به راهمىافتاد و در فواصل دسته سینهزنها با آهنگ موزون سینه مىزدند.نوحه خوانى و سینهزنى حتى در اندرون شاهان قاجار،بین خانمهاى اندرون نیز متداول بود...» (1)
پىنوشت:
1-موسیقى مذهبى ایران،ص 26.
فرهنگ عاشورا صفحه 237 جواد محدثى
زنجیر زنى
از سنتهاى عزادارى در ایران است،در پاکستان و هندوستان نیز این شیوه از دیربازرواج داشته است.مجموعهاى از حلقههاى ریز متصل به هم که به دستهاى چوبى یا فلزىوصل مىشود«زنجیر»نام دارد و آن را در ایام عاشورا،بصورت دسته جمعى و درهیاتهاى عزادارى،همراه با نوحه خوانى،بر پشت مىزنند و گاهى جاى آن کبود یامجروح مىشود.غالبا این مراسم با سنج همراه است.
این شیوه عزادارى که اغلب همراه با خون آمدن از پشت زنجیر زنان است،بویژه دربرخى مناطق و ملتها که تیغهایى هم به زنجیرها مىبستند،در گذشته چون در دید برخىغیر مسلمانان تاثیر سوء داشت،برخى علما به حرمت زنجیر زدن و قمه زدن و خون ازسر و پشتخویش جارى کردن فتوا دادند.
در مقابل آنان نیز علماى دیگرى در پاسخ بهاستفتاهاى مردم، حکم به جواز دادند.این مساله،بارها در گذشته منشا کشمکشهاىمذهبى گشته است.از جمله آیة الله سید ابو الحسن اصفهانى فتوا به حرمت داد و سیدمحسن امین از او انتقاد کرد و این مساله به مطبوعات و مجلات آن روزگار کشیده شد (1) واز آن پس بازار استفتاء و افتاء داغ شد و مجموعههایى نیز که حاوى این نظرات فقهى بود،منتشر گردید.نظیر آن سبتبه قمه زنى هم در تاریخ معاصر وجود دارد.
پىنوشت:
1-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 378(پاورقى).
فرهنگ عاشورا صفحه 198 جواد محدثى
قمه زنى
از مراسمى است که در بعضى شهرستانها و بلاد شیعى و توسط برخى از عزاداران امامحسین«ع»اجرا مىشود و در تاسى به مجروح و شهید شدن سید الشهدا«ع»و شهیدانکربلا و بعنوان اظهار آمادگى براى خون دادن و سر باختن در راه امام حسین«ع»انجاممىدهند.
صبح زود عاشورا،با پوشیدن لباس سفید و بلندى همچون کفن،بصورت دستهجمعى قمه بر سر مىزنند و خون از سر بر صورت و لباس سفید جارى مىشود.بعضىهم براى قمه زنى نذر مىکنند،برخى هم چنین نذرى را در باره کودکان خردسال انجاممىدهند و بر سر آنان تیغ مىزنند،در حدى که از محل آن خون جارى گردد.
قمه زنى نیز،مثل زنجیر زنى و شبیه خوانى و...از دیر باز مورد اختلاف نظر علما وپیروان و مقلدین آنان بوده و به استفتا و افتاء مبنى بر جواز یا عدم جواز آن مىپرداختهاند.
این مراسم،از نظر شرعى پایه و مبناى دینى ندارد و صرفا روى علاقه شیعیان به ابا عبد اللهالحسین«ع»انجام مىگیرد. فقها نیز آن را در صورتى که ضررى نداشته باشد،مجازمىدانند.برخى از فقها نیز به خاطر تاثیر نامطلوب آن بر افکار دیگران و موجب وهنمذهب بودن،آن را ممنوع دانستهاند.
البته شرایط زمانى در این مساله بىتاثیر نیست. امامخمینى«ره»در پاسخ به استفتایى که در سالهاى اول پیروزى انقلاب اسلامى در این زمینهاز ایشان شده بود،فرمودند: «در وضع موجود،قمه نزنند...»آیة الله خامنهاى نیز در دیداربا روحانیون،در آستانه ایام عاشورا(سال 1373 شمسى)در ضمن بیانات مبسوطى درخرافه زدایى از عزادارى سید الشهدا«ع»فرمودند:«قمه زدن هم از آن کارهاى خلافاست...این یک کار غلطى است که عدهاى قمهها را بگیرند و بر سر خود بزنند و خونبریزند...کجاى این کار،حرکت عزادارى است؟ این جعلى است.
اینها چیزهایى است کهاز دین نیست...».آن را بدعت،خلاف و خرافه دانستند.و در پاسخ به نامه امام جمعهاردبیل،نوشتند:امروز این ضرر بسیار بزرگ و شکننده است و لذا قمه زدن علنى و همراهبا تظاهر،حرام و ممنوع. (1) علماى دیگر نیز در تایید موضع و سخن رهبر انقلاب،آن راموجب وهن مذهب و نامشروع دانستند. (2)
البته این احساس مذهبى و عواطف دینى که سبب مىشود به عشق حسین«ع»چنینکارهایى کنند،باید در مسیر صحیح هدایتشود و مورد بهرهبردارى قرار گیرد تا شور وانگیزه جهاد و شهادت بیافریند.بعلاوه،آنان که به خاطر حسین«ع»حاضرند خون بدهند،چه بهتر که خون خویش را به درمانگاهها و مراکز انتقال خون اهدا کنند یا با تاسیس بانکخون،از فداکاران و ایثارگران داوطلب،در روز عاشورا خون گرفته شود و نگهدارىگردد،تا از این طریق،جان انسانهاى بسیارى که نیازمند خونند،نجات یابد.
گر چه اینکار،شاید مثل قمه زنى،تامین کننده احساس عاطفى فرد نباشد،ولى قطعا رضایتخداوندو پسند سید الشهدا«ع»را بیشتر در پى دارد.کاش روزى صدقه دادن خون نیز،مثل صدقهو کمک مالى و لباس و غذا و... مرسوم گردد و با قصد قربت انجام گیرد.
کى گفت حسین،بر سر خویش بزن؟ با تیغ، به فرق خویشتن نیش بزن تیغى که زنى بر سر خود،اى غافل بر فرق ستمگران بد کیش بزن
پىنوشتها
1-در تاریخ 7 محرم 1415،22 خرداد 1373.
2-مجموعه سخنان ایشان و استفتاها و جوابها در جزوهاى به نام«پیرامون عزادارى عاشورا»در 71 صفحه در محرم1415 از سوى دفتر تبلیغات اسلامى چاپ شد.
فرهنگ عاشورا صفحه 358 جواد محدثى
تعزیه و شبیه خوانى
تعزیه
تعزیه و تعزیت،هم به معناى تسلیت گفتن به یک داغدار از مصیبت است،هم بهمعناى اجراى نوعى نمایش مذهبى به یاد حادثه عاشورا که«شبیهخوانى»هم گفتهمىشود.اما توضیح هر یک:
تسلیت گویى
اصل تسلیتگویى به خاطر مصیبتى که بر کسى وارد شده،در اسلام مستحب است.
رسول خدا«ص»فرمود:«من عزى مصابا فله مثل اجره» (1) هر کس مصیبت دیدهاى راتسلیت گوید،پاداشى همانند او دارد.و نیز طبق حدیثى از امام صادق«ع»،خداوند بهحضرت فاطمه«ع»در سوگ شهادت حسین«ع»تعزیت گفت. (2) از مستحبات روز عاشورااست که افراد وقتى به هم مىرسند،نسبتبه این مصیبتبزرگ به یکدیگر تعزیت وتسلیت گویند.این نشانه داغدارى در این فاجعه عظیم و همبستگى با جبهه شهداىکربلاست.عبارتى که مستحب است در این تسلیتگویى گفته شود چنین است:«اعظمالله اجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامامالمهدى من آل محمد علیهم السلام». (3) در این متن تعزیت،ضمن داغدارى در سوگسید الشهداء،مساله خونخواهى آن امام شهید در رکاب حضرت مهدى«ع»از خداوندخواسته شده است.
سنت تسلیتگویى در میان شیعه،نسبتبه مناسبتهاى دیگرى که وفات معصومین«ع»
پیش مىآید رایج است و هنگام دیدار،جمله«اعظم الله اجورکم»را مىگویند.
شبیهخوانى تعزیهخوانى و شبیهخوانى،نمایشى است که در یک محوطه،با حضور مردم توسطچند نفر انجام مىگیرد که در نقش قهرمانان کربلا و با لباسهاى مخصوص و ابزار جنگى وهمراه با دهل و شیپور،نیزه،شمشیر،سپر،سنج،کرنا،سرنا، خنجر،زره،مشک آب واسب،ایفاى نقش مىکنند.صحنه و نمایش،بر مبناى حوادث کربلا و مقتلها تنظیممىشود. (4) تعزیه، اگر بصورت صحیح و با حفظ موازین و شئون معصومین انجام شود،تاثیر مهم مىگذارد و وسیله انتقال فرهنگ شهادت به نسلهاى آینده است.
«در فرهنگ شیعه،به معناى نوحه بر امامان شهید،نزدیک قبورشان یا در خانهسوگواران است که براى امام حسین«ع»نوحه مىخوانند.در فرهنگ مردم،نمونههایى ازتابوتهاى سمبلیک براى کشتههاى کربلاست.در شهرهاى مختلف شیعهنشین،روزعاشورا مراسم خاصى بر پا مىکنند و هودجها و اسبهایى را راه مىاندازند.برپایى اینگونهمراسم که در اماکن عمومى و مساجد و...به صورت تحریککننده حزن مردم است،«تعزیه»نام دارد و با لباسها و...برخى حوادث کربلا را به صورت نمایش ارائه مىکنند.دراین مراسم،روضهخوانى و نوحهخوانى هم انجام مىگیرد و کودکانى هم بعنوان«پیشخوان»برنامه اجرا مىکنند و متنهاى اجرایى اغلب به صورت شعر است.
شکل تکاملیافته تعزیه،جدید است.» (5) در باره این نمایش مذهبى نوشتهاند:«شبیهخوانى یا به اصطلاح عامه«تعزیهخوانى»،عبارت از مجسم کردن و نمایش دادن شهادت جانسوز حضرت حسین«ع»سید الشهدا ویاران آن بزرگوار یا یکى از حوادث مربوط به واقعه کربلا بود... شبیهخوانى ناطق،ظاهرادر دوره ناصر الدین شاه در ایران معمول شد،یا اگر قبلا چیز از آن قبیل بود،در دورهسلطنت ناصر الدین شاه رونقى بسزا یافت و شبیهخوانهاى زبردستى پیدا شدند.ظاهر آنکه مشاهدات شاه در سفرهاى خود از تآترهاى اروپا در پیشرفت کار تعزیه و شبیهخوانىبىتاثیر نبوده است». (6)
«شبیهخوانى و تعزیهخوانى»سنت هنرى و نمایشى اهل تشیع استکه سیماى وجیه و معصوم قدیسین را از روزگار کهن تا به امروز در برابر دیدگان اهل معنىعیان داشته است.» (7) در باره کیفیت اجراى آن و سنتها و آداب مربوط به تعزیه،تحقیقات ارزشمندى انجامگرفته و آثارى تالیف شده است.در یکى از منابع آمده است:«تعزیه به احتمال قوىبصورت هیئت فعلى خویش در پایان عصر صفوى پدید آمد و از همه سنتهاى کهن نقالىو روضهخوانى و فضائل و مناقبخوانى و موسیقى مدد گرفت و تشکیلاتى محکم براىخود ترتیب داد و کارگردانان ورزیده اداره آن را در دست گرفتند...تعداد تعزیههاى اصلىکه کمى از صد مىگذرد،کیفیت تعزیهنامهها که غالبا منظوم و در هر حال آهنگین یعنىمرکب از بحر طویل و شعر است،دستگاههایى که هر یک از خوانندگان باید شعر خود رادر آن بخوانند،آهنگ مخالفخوانان که داراى هیمنه و شکوه حماسى است...» (8)
بهاقتضاى نقشى که افراد مختلف در اجراى تعزیه و شبیهخوانى داشتند و حال و هواىشعرها و نحوه خواندن،اصطلاحات خاصى هم رایجبود،مثل:رجزخوانى،شبیهخوانى،نوحهخوانى،بحر طویلخوانى،مقتلخوانى،شهادتخوانى،هجرانخوانى(از زباناسرا)،اشقیاخوانى و شمرخوانى(از زبان سران سپاه عمر سعد).آنچه نقل شد،گوشهاىاز کیفیت اجراى آن را نشان مىدهد.به نقل دیگرى توجه کنید:«شبیهخوانى و تعزیه درعصر صفویه هنوز در ایران مرسوم نشده بود...برپایى نمایش مذهبى یا تعزیه ظاهرا اززمان پادشاهى کریمخان زند در ایران معمول شده است...این نوع عزادارى که بیشترجنبه عامیانه داشته و رواج آن در شهرهاى کوچک و قراء و قصبات ایران بیشتر ازشهرهاى بزرگ بوده است...صورت ساده آن(شبیهسازى)که عنوانى نداشته در عهدصفویه معمول بوده و بعد از سلسله صفویه بصورت نمایش مذهبى روى صحنه آمدهاست...از خصوصیات تعزیه این بود که هر یک نقش خود را با خواندن اشعار مذهبى دریکى از دستگاهها و آوازها... اجرا مىکردند و...مخالفین در جواب و سؤال با موافقین نیزرعایتبحر و قافیه را در اشعار مىکردند.همچنین شمایل آنها با اصل نیز تناسب داشت.
مثلا شبیه على اکبر،جوان هیجده یا نوزده و بیستساله،خوش قیافه و نیکو اندام و...» (9) مساله شبیهخوانى از دیدگاه فقهى و اعتقادى نیز مورد بحث و بررسى عالمان شیعهقرار گرفته است.برخى آن را تحریم و بعضى تجویز کردهاند. (10) تاثیرگذارى عاطفى و نیزروحیه ضد ظلم که در پى دیدن نمایشهاى تعزیه در افراد ایجاد مىشود،از نقاط قوت ومثبت این نمایش مذهبى است.به همین جهت در ایران پس از انقلاب اسلامى،رواج وتوسعه بیشترى یافته و همراه این توسعه، تحولاتى هم در سبک اجرا،هم در محتواىاشعار و جهتگیرى سیاسى اجتماعى پدید آمده است.
در واقع،انقلاب اسلامى به تعزیهروح جدیدى بخشید و این هنر جان گرفت.صاحبنظران این فن،خود به تاثیر آن درروحیه سربازان و افسران در طول سالهاى دفاع مقدس اعتراف کردهاند. (11) اجراى تعزیه مخصوص ایران نیست،در کشورهاى اسلامى و شیعى دیگرى نیز اینسنت مورد توجه است و با سبکهاى گوناگون و اعتقادات و مراسم مختلف و ابزار وادوات دیگرى اجرا مىشود،از جمله در هند و پاکستان،که رواج بیشترى دارد. (12)
پىنوشتها
1-سفینة البحار،ج 2،ص 188.در این زمینه ر.ک:«باب التعزیة و المآتم»در بحار الانوار،ج 79،ص 71 تا 113.
2-همان.
3-مفاتیح الجنان،اعمال روز عاشورا.
4-در باره تاریخچه آن در کشورمان ایران ر.ک:«تعزیه،هنر بومى پیشرو ایران»گردآورنده:پنز چلکووسکى.ترجمه: داود حاتمى.نیز«دایرة المعارف تشیع»،ج 4.
5-دائرة المعارف الاسلامیه،ج 5،ص 313(با تلخیص).
6-از صبا تا نیما،یحیى آرینپور،ج 1،ص 322.
7-درآمدى بر نمایش و نیایش در ایران،جابر عناصرى،ص 86.
8-فصلنامه هنر،شماره 2،ص 162،مقاله«پژوهشى در تعزیه و تعزیهخوانى».
9-موسیقى مذهبى ایران،ص 33 تا 35(تلخیص شده)نیز ر.ک:فصلنامه هنر،شماره 2(زمستان 61)ص 156 مقاله«پژوهشى در تعزیه و تعزیهخوانى».
10-از جمله در باره نظریه علما در باره جواز تعزیه و شبیهخوانى و سینهزنى و دسته راه انداختن...ر.ک:«فصلنامه هنر» شماره 4(پائیز 1362)مقاله«فتاواى علماى سلف در باره عزادارى و شبیهخوانى»ص 290.همچنین کتاب«اسرارالشهاده»فاضل دربندى،بحث مبسوطى در این بارهها دارد،ص 61 تا 66.
11-از جمله ر.ک:«کیهان فرهنگى»،مهر 63،ص 27،مقاله«نشستى در ارزیابى تعزیه».
12-همان،ص 31.
فرهنگ عاشورا صفحه 114 جواد محدثى
دو نقطه ضعف مردم در مجالس عزادارى
یکى از نقاط ضعف این است که معمولا،هم صاحبان مجالس یعنى مؤسسین مجالس-چه آنهایى که در مساجد تاسیس یک مجلس مىکنند و چه آنهایى که در منازلشان،بالخصوص کسانى که در منازلشان-و هم مستمعین[خواهان زیادى جمعیت هستند]و این در حدودى که من تجربه دارم استثنا ندارد.گر چه من یکى دو سال است که دیگر منبر نمىروم و بحثهایم منحصر استبه همین جلسات محدودى که اینجا بحث مىکنم یا در انجمن اسلامى مهندسین سالى دو سه جلسه بحث مىکنم،ولى در چند سالى که گاهى مىرفتم،این را احساس مىکردم و مىتوانم بگویم براى این امر استثنا ندیدم که هم مؤسسین و هم حتى مستمعین آن چیزى را که مىخواهند ازدحام جمعیت است.
اگر جمعیت ازدحام بکند راضى است،اگر جمعیت ازدحام نکند راضى نیست.این،نقطه ضعف است. این جلسات که براى این نیست که جمعیت ازدحام بکند یا نه!مگر ما مىخواهیم سان ببینیم؟مگر ما مىخواهیم رژه برویم؟هدف چیز دیگرى است.هدف آشنا شدن با حقایق و مبارزه کردن با تحریفات است.این مىشود یک نقطه ضعف.
گوینده در مقابل این نقطه ضعف قرار مىگیرد،چه بکند؟با این نقطه ضعف مبارزه کند یا مثل تاج نیشابورى از این نقطه ضعف استفاده کند؟اگر بخواهد با این نقطه ضعف مبارزه کند،حقایق را به مردم بگوید،با تحریفات مبارزه کند،با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین که از جمع شدن دور یکدیگر و از شلوغ شدن و از اینکه خودشان را با هم زیاد ببینند خوششان مىآید،جور در نمىآید.و اما اگر بخواهد از این نقطه ضعف استفاده کند،فقط در این فکر است که ما چه کار بکنیم که جمعیتبیشتر جمع بشود.
اینجاست که یک عالم سر دو راهى قرار مىگیرد:از این نقطه ضعف استفاده کنم،بهره بردارى کنم،به عبارت دیگر روى دوش این جمعیتسوار بشوم،حالا که اینها این قدر احمق و نادان هستند و چنین نقطه ضعفى دارند،من هم از همین نقطه ضعف استفاده کنم؟یا علیرغم این نقطه ضعف،من با آن مبارزه کنم،بروم دنبال حقیقت،چه کار دارم به اینکه اجتماع مىشود یا اجتماع نمىشود.
نقطه ضعف دوم عوام الناس در مجالس عزادارى-که خوشبختانه باید بگوییم کمتر شده است-این مساله شور و واویلا بپا شدن است.باید منبرى حتما در آخر ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها مردم اشک بریزند،اشک بریزند قبول نیست،باید مجلس از جا کنده بشود،باید شور و واویلا بپا بشود.من نمىگویم مجلس از جا کنده نشود، من مىگویم این نباید هدف باشد.
من مىگویم اگر کسى در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آنکه یک روضه دروغى بخواند،بدون اینکه جعلى بکند،بدون اینکه تحریفى بکند،بدون اینکه براى امام حسین اصحابى بسازد که در تاریخ نبوده و خود امام حسین آنها را نمىشناسد چون وجود نداشتهاند،بدون آنکه براى امام حسین فرزندانى ذکر کند که چنین فرزندانى در دنیا وجود نداشتهاند،بدون اینکه براى امام حسین دشمنانى در کربلا با نام و نشان بسازد مثل ازرق شامى و بچههاى ازرق شامى که کاکلشان چگونه بود،که اصلا چنین کسانى وجود نداشتهاند،اگر اشکى از روى صداقت و حقیقت ریخت،شور و واویلا هم بپا شد،مجلس هم کربلا شد،بسیار خوب،ولى وقتى که نبود،آن وقت ما باید با امام حسین بجنگیم،دشمنى کنیم؟دروغ ببندیم؟دروغ بگوییم؟
یادم هست در فریمان خودمان،سالهاى اولى که من از قم مىآمدم و به آنجا مىرفتم و گاهى منبر مىرفتم،آمده بودیم مشهد،روضه خوان قهارى بود که در مشهد خیلى معروف بود،شبى ما در مسجد گوهرشاد در یکى از شبستانها رفته بودیم پاى روضه او و یکى از هم ولایتىهاى ما هم آنجا بود.یک روضه صد در صد دروغى آنجا خواند،خودش هم گفت از بزرگان شنیدم(به قول مرحوم آیتى نگو از بزرگان،بگو از دروغگویان،مگر مقصود«از بزرگان دروغگویان»باشد)چون خودش مىفهمید که این در هیچ کتابى نیست.
آمد یک بچهاى براى امام حسین درست کرد که چنین بچهاى امام حسین نداشته است.گفت طفلى امام حسین داشتند که جزء اسرا بود.یکى از لشکریان عمر سعد،خودش سوار بود و طنابى به گردن این طفل بسته بود و او را با زور شلاق مىآوردند و مىکشیدند. او سرگرم رفتن بود و این طفل مجبور به دویدن.یک وقت متوجه شد که این طناب فشار آورده و سنگینى مىکند.بعد متوجه شدند که این طفل خفه شده است.این را گفت و واویلایى بپا شد.وقتى که آمدیم بیرون،یادم است آن هم ولایتى من آمد به من توصیه کرد گفت آقا جان بیایید پاى این منبرها،از این روضهها یاد بگیرید،اینها را براى مردم بخوانید!
حال،این،نقطه ضعف مردم عوام است.با این نقطه ضعف چه باید کرد؟آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده کرد؟باید بهرهبردارى کرد؟باید سوارشان شد؟باید مثل تاج گفتحالا که اینها احمقند من از همین حماقتشان استفاده مىکنم؟نه،بزرگترین رسالت و وظیفه علما مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است.این است که پیغمبر اکرم فرمود:
«اذا ظهرت البدع فى امتى فلیظهر العالم علمه و الا فعلیه لعنة الله» (1)
آنجا که بدعتها و دروغها ظاهر مىشود،آنجا که چیزهایى ظاهر مىشود که در دین نیست،مسائلى پیدا مىشود که من نگفتهام،بر عهده دانایان است که حقایق را بگویند و لو مردم خوششاننمىآید.آن کسى که کتمان مىکند،لعنتخدا بر او باد.بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است:
ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدى من بعد ما بیناه للناس فى الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون (2)
آن دانایانى که حقایقى را ما گفتهایم و آنها مىدانند،ولى کتمان مىکنند، مىپوشانند،اظهار نمىکنند،لعنتخدا بر آنها و لعنت هر لعنت کنندهاى بر آنها باد.
من در مقاله«ختم نبوت»نوشتم وظیفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است و خوشبختانه ابزار این کار هم در دست است و باز هم خوشبختانه هستند و بودهاند در میان علما افرادى که با این نقاط ضعف مبارزه کردهاند.کتاب لؤلؤ و مرجان که من در همین موضوع حادثه عاشورا در آن سه شب نام مىبردم از مرحوم حاجى نورى(رضوان الله علیه)،درستیک قیام به وظیفه بسیار مقدسى است که این مرد بزرگ کرده است،مصداق قسمت اول این حدیث است که«اذا ظهرت البدع فلیظهر العالم علمه».در این طور موارد وظیفه علماست که حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نمىآید.وظیفه علماست که با اکاذیب مبارزه کنند و مشت دروغگویان را باز کنند.
پىنوشتها:
1) اصول کافى،ج 1/ص 54.
2) بقره/159.
مجموعه آثار ج 17 ص 128 - شهید مطهرى
تحریفات عاشورا
نقل میکنند که یکی از علمای بزرگ در یکی از شهرستانها تا اندازهای درد دین داشت و همیشه به این دروغهایی که روی منبر گفته میشد اعتراض می کرد و تعبیرش هم این بود که میگفت این زهرماریها چیست که بالای این منبرها میگویند؟ واعظی به او گفت اگر اینها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته کنیم. آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشکیل داد و همان واعظ را دعوت کرد.
ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من میخواهم به عنوان نمونه یک مجلسی ترتیب بدهم که در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی که جز از کتابهای معتبر، هیچ روضهای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت که از آن زهرماریها نباید چیزی بگویی. واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم کنار محراب بود، آقای واعظ صحبتهایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع کرد به خواندن روضه و خود را مقید کرده بود که جز روضه راست چیزی نگوید اما هرچه گفت مجلس تکان نخورد و مجلس همین طور یخ کرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هست بعد مردم چه میگویند، تصور میکنند که لابد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش نمیگیرد. اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا کربلا شده بود. دید که آبرویش می رود به فکر رفت که چه بکند؟ یواشکی و زیر چشمی به واعظ گفت یک کمی از آن زهرماریها قاطی کن.
این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغساز است و لهذا غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است.
این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغساز است و لهذا غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است، یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است. این قضیه را من مکرر شنیدهام و لابد شما هم شنیدهاید و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل کرده است. میگویند روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه میخواند. امام حسین علیه السلام فرمود من تشنهام و آب میخواهم، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد، اول کسی که از جا بلند شد کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود که رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند که این جریان با یک طول و تفسیری نقل میشود. بعد امیر المومنین علی علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد.
به آقا عرض کردند شما چرا گریه میکنید فرمود قضایای کربلا یادم افتاد. که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی میشود. حاجی نوری در این جا یک بحث عالی دارد. میگوید شما که میگویید علی در بالای منبر خطبه میخواند باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه میخواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بود که تقریبا سی و سه سال داشت. بعد می گویند اصلا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش در حال موعظه مردم است و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است؛ و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده و یک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. می بینید که چگونه جریانی را جعل کردهاند.
آیا این قضیه در شأن امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این جریان، شان امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟! مسلم است که پایین می آورد چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم. طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادبترین افراد مردم پایین آورده ایم؛ در حالی که پدری مثل علی مشغول سخن گفتن است، تشنه اش می شود طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همانجا حرف آقا را قطع میکند و می گوید من تشنه ام برای من آب بیاورید.
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروفترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر.
نمونه دیگری که تحریف و جعل شده است، اینست که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب میخواست. آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر، سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند این هم گفت پس حالا که آقا می روند بروم ببینم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته است و بنی هاشم روی کرسیهای چنین و چنان، بعد محمل هایی آوردند. چه حریرها و چه دیباجهایی، در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محملها کردند. اینها را می گویند و می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند، روز یازدهم چه حالی داشتند.
حاجی نوری می گوید: این حرف ها یعنی چه، بنا بر استناد تاریخی امام حسین در حالی که بیرون آمد این آیه را میخواند: «فخرج منها خائفا یترقب[3]» یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است:«قال عسی ربی ان یهدینی سواعا لسبیل.[4]» یک قافله بسیار بسیار ساده ای داشتند. مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محمل هایی شده باشند که آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند؟!
جریان لیلا و حضرت علی اکبر علیه السلام
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروفترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر. حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را در آنجا شنیدم که علی اکبر به میدان رفت. حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم برگرداند!
اولا در کربلا لیلایی نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. به جز برای علی اکبر «فاستاذن اباه فاذن له»؛ یعنی تا اجازه خواست گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشده!
نمونه دیگری که در همین باره خیلی عجیب بود و در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر در چند سال پیش از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:
من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم. این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شد؛ بعد به دنبال آن رفتم و دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست. بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و آن روضهخوان این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ آنها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است بلکه میگویند زن های اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرفها یعنی چه؟!
در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!
از این بالاتر می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود امام نماز خوف[5] خواند و با عجله هم خواند. حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. پس مجالی برای نماز خواندن به اینها نمیدادند. ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی راه بیندازید من می خواهم عروسی قاسم را با یکی از دخترهایم در اینجا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم. من آرزو دارم، آرزو را که نمی شود به گور برد!
شما را به خدا ببینید حرف هایی را گاهی وقت ها از یک افراد خیلی سطح پایین می شنویم که می گویند من آرزو دارم مثلا عروسی پسرم را ببینم، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم، به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند آن هم در گرما گرم زد و خورد که مجال نماز خواندن هم نیست!! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا میخواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است من در اینجا راه بیاندازم. یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانی های قدیم ما هرگز جدا نمیشد، عروسی قاسم نو کدخدا؛ یعنی نو داماد بود، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب های تاریخی معتبر وجود ندارد. حاجی نوری می گوید ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی به نام روضة الشهدا نوشته است و اصل قضیه صد در صد دروغ است. به قول شاعر که گفت:
ما برای سیدالشهدا، اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا ایشان چنین اصحاب و یارانی نداشته است. مثلا در کتاب محرق القلوب که اتفاقا نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته، نوشته شده است که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید هاشم مرقال بود. در حالی که یک نیزه هجده ذرعی هم دستش بود، آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به قول بعضی ها سر امام حسین را برید، یک نیزه ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود. اینجا هم در کتاب محرق القلوب نوشته که هاشم بن عتبه مرقابل با نیزه هجده ذرعی پیدا شد. در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش هم کشته شده بود. ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که نداشته است. (و یا زعفر جنی جزو یاران امام حسین است). یا دشمنانی را ذکر می کنند که نبوده است.
تحریف تعداد کشته شدگان در روز عاشورا
در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!
همینطور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد. پس حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را باور کنیم که می گوید اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند، باید بر مصائب جدید اباعبدالله بگرید، بر این دروغ هایی که به ابا عبدالله علیه السلام نسبت داده می شود گریه کند.
واقعیت اربعین
نمونه دیگر اربعین است. اربعین که می رسد، همه این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند اینطور است که اسرا از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین با جابر ملاقات کرد. در صورتی که به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنی سیدبن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب و لااقل تایید نکرده است؛ در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی ذکر نشده است و هیچ دلیل عقلی هم آن را قبول نمیکند. ولی مگر می شود این قضایایی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت؟! جابر اولین زائر امام حسین (ع) بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت امام حسین (ع) هیچ چیز دیگری ندارد. موضوع، تجدید عزای اهل بیت نیست، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست، اصلا راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه، از همان شام جدا می شود.
آن چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد این است که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقل های معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد. من در سابق تصور می کردم که اساسا علت این که این همه دروغ در این واقعه ایجاد شده برای این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخ های دور دست مثل سیزده، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد. مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقلها با یکدیگر انطباق دارند و به یکدیگر نزدیک هم هستند و یک قضایایی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند.
یکی از چیزهایی که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده است. در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت. همان طور که در این عصر در جنگ ها مخصوصا در وقایع، اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه ها این طور بوده است، لذا خطبه زیاد است. چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه خطبه هایی که بعد، اهل بیت در کوفه، در شام و در جاهای دیگر ایراد کردند. و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود و این خودش یک انگیزه ای بود که جریانات نقل شود.
همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم، سوالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست. وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟ لذا به آقا عرض کرد: « و انا فی من یقتل»؛ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حال ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود من از تو یک سوال می کنم، جواب من را بده بعد من جواب تو را میدهم، من این طور فکر می کنم که آقا مخصوصا این سوال را کردند و این جواب را شنیدند تا سندی شود برای آیندگان که فکر نکنند این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، و دیگر برایش حجله درست نکنند، و در حق او جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سوال می کنم «کیف الموت عندک»؛ پسرکم، فرزند برادرم، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد. فورا گفت: «احلی من العسل»؛ از عسل شیرین تر است. یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد.
در قضیه کربلا سوال و جواب زیاد شده است و همین ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می دهد. در کربلا، رجز زیاد خوانده شده است مخصوصا شخص ابا عبدالله که زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می تواند ماهیت قضیه را نشان دهد.
در قضیه کربلا، چه در قبل و چه در بعد از آن، نامه های زیادی مبادله شده است. نامه هایی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است، نامه هایی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه هایی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است و از این ها معلوم می شود که امام، خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می کرده است؛ و دیگر نامه هایی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته اند. یزید برای ابن زیاد، ابن زیاد برای یزید، ابن زیاد برای عمر سعد، عمر سعد برای ابن زیاد، که همه این نامه ها در تاریخ اسلام مضبوط است. لذا قضایای کربلا، قضایای روشنی است و سراسر این قضایا هم افتخار آمیز است.
ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را آن قدر مشوش نموده و بزرگترین خیانت ها را به امام حسین علیه السلام کرده ایم که به کلی حادثه را تغییر داده ایم. قطعا اگر امام حسین علیه السلام به عالم ظاهر بیایند خواهند گفت: آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم. آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که برادر زاده من نیست، آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند. ما قاسمی درست کردیم که آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده! حال بیاییم قاسم ذهن خود را با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنیم.
وقایع شب عاشورا
تواریخ معتبر این قضیه را نقل کرده اند که در شب عاشورا امام علیه السلام اصحاب خودش را در یک خیمه ای «عند قرب الماء[6]» یا نزدیک آن خیمه جمع کرد و آن خطابه بسیار معروف شب عاشورا را به آنها القاء کرد.
در این خطبه امام به طور خلاصه به آنها می گوید شما آزاد هستید. امام نمی خواست کسی خودش را برای ماندن مجبور ببیند، و یا حتی کسی خیال کند به حکم بیعت لازم است بماند. لذا می گوید همه شما را آزاد گذاشتم، همه یارانم، خاندانم، برادرانم، فرزندانم، برادر زاده هایم، اینها جز به شخص من به کس دیگری کار ندارند، شب تاریک است و از این تاریکی استفاده کنید و بروید و آنها هم قطعا با شما کاری ندارند. در اول هم از اینها تجلیل می کند و می گوید منتهای رضایت را از شما دارم، اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم، اهل بیتی بهتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم. اما همه آنها به طور دست جمعی می گویند آقا مگر چنین چیزی ممکن است، جواب پیغمبر خدا را چه بدهیم، وفا و انسانیت کجا رفته است، محبت و عاطفه کجا رفته و آن سخنان پر شوری که آنجا فرمودند که واقعا دل سنگ را آب می کند، یعنی انسان را به هیجان می آورد.
یکی می گوید مگر یک جان هم ارزش این حرف ها را دارد که کسی بخواهد فدای شخصی مثل تو بکند، ای کاش هفتاد بار زنده می شدم و هفتاد بار خودم را فدای تو می کردم. آن یکی می گوید هزار بار، دیگری می گوید ای کاش امکان داشت با این جانم بروم و آن را فدای تو کنم، بعد بدنم را آتش بزنند، خاکسترش کنند، آنگاه خاکسترش را به باد بدهند و باز دو مرتبه مرا زنده کنند، باز هم ... .
اول کسی هم که به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد هم بنی هاشم. همین که این سخنان را گفتند، امام مطلب را عوض کرد و از حقایق فردا قضایایی را گفت، به آنها خبر کشته شدن را داد که همه اصحاب آن خبر را مثل یک مژده بزرگ تلقی کردند. همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم، سوالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست. وقتی که جمعی از مردان در مجلسی اجتماع می کنند یک بچه سیزده ساله در جمع آنها شرکت می کند، پشت سر مردان می نشیند. مثل این که این جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر می کشید که دیگران چه می گویند، وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟
آخر من بچه هستم شاید مقصود آقا این است که بزرگان کشته می شوند و من هنوز صغیرم. لذا به آقا عرض کرد: «و انا فی من یقتل»؛ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حال ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود من از تو یک سوال می کنم، جواب من را بده بعد من جواب تو را می دهم. من این طور فکر می کنم که آقا مخصوصا این سوال را کردند و این جواب را شنیدند تا سندی شود برای آیندگان که فکر نکنند این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، و دیگر برایش حجله درست نکنند، و در حق او جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سوال می کنم «کیف الموت عندک»؛ پسرکم، فرزند برادرم، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد. فورا گفت: «احلی من العسل»؛ از عسل شیرین تر است.
یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد. منظره چقدر تکان دهنده است، این موارد است که این حادثه را، یک حادثه بزرگ تاریخی کرده است و ما باید این حادثه را زنده نگه داریم. چون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی . این است که این مقدار ارزش می دهد که بعد از چهارده قرن اگر یک چنین حسینیه ای[7] به نامشان بسازیم کاری نکرده ایم. وگرنه آرزوی دامادی داشتن که این حرفها را نمی خواهد، همه بچه ها آرزوی دامادی دارند، آرزوی دامادی داشتن که، وقت صرف کردن و پول صرف کردن نمی خواهد. حسینیه ساختن و سخنرانی نمی خواهد. ولی اینها جوهره انسانیت هستند، مصداق «انی جاعل فی الارض خلیفه» هستند. اینها بالاتر از فرشته هستند. امام بعد از گرفتن این جواب فرمود: فرزند برادرم تو هم کشته می شوی. «بعد ان تبلوا ببلاء عظیم»؛ اما جان دادن تو با دیگران خیلی متفاوت است و یک گرفتاری بسیار شدیدی پیدا می کنی. لذا روز عاشورا پس از آن که با چه اصراری اجازه رفتن به میدان را گرفت، از آنجا که بچه است، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد، خُود مناسب با سر او وجود ندارد، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد. لهذا نوشته اند عمامه ای به سر گذاشته بود «کانه فرقه القمر» همین قدر نوشته اند به قدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت مثل یک پاره ماه است.
راوی گفت نگاه کردم دیدم که بند یکی از دو کفش هایش باز اAست و یادم نمی رود که پای چپش هم بود. از اینجا معلوم می شود چکمه پایش نبوده است. نوشته اند امام در خیمه ایستاده بود و لجام اسبش به دستش بود، معلوم بود منتظر است که یک مرتبه یک فریادی شنید، نوشته اند کسی نفهمید که امام با چه سرعتی مثل یک باز شکاری روی اسب پرید و حمله کرد. آن فریاد، فریاد "یا عما"ی قاسم بن الحسن بود. آقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دویست نفر دور این بچه را گرفته بودند. امام که حرکت کرد و حمله کرد آنها فرار کردند و یکی از دشمنان که از اسب پایین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند؛ خودش در زیر پای اسب رفقای خود پایمال شد. آن کسی را که می گویند در روز عاشورا در حالی که زنده بود، زیر سم اسب ها پایمال شد، یکی از دشمنان بود نه حضرت قاسم. به هر حال حضرت وقتی به بالین قاسم رسیدند که گرد و غبار زیاد بود و کسی نمی فهمید قضیه از چه قرار است. وقتی که این گرد و غبارها نشست، یک وقت دیدند که آقا بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است.
این جمله را از آقا شنیدند که فرمود:«عزیز علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک»؛ یعنی برادرزاده، خیلی بر عموی تو سخت است که تو او را بخوانی، ولی نتواند تو را اجابت کند، یا اجابت بکند، اما نتواند برای تو کاری انجام بدهد. در همین حال بود که یک وقت فریادی از این جوان بلند شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
پی نوشت ها:
1- پس چون (بنی اسراییل) پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آنها اثر نکرد) کلمات خدا را از جای خود تغییر می دادند و از بهره آن کلمات که به آنها داده شد (در تورات) نصیب بزرگی را از دست دادند. (مائده 13)
2- آیا طمع دارید که یهودیان به دین شما بگروند در صورتی که گروهی از آنان کلام خدا را شنیده و به دلخواه خود آن را تحریف می کنند با آن که در کلام خدا تعقل کرده معنی آن را دریافته اند. (بقره 75)
3- آیه به طور کامل اینست «فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین»؛ یعنی موسی از شهر مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب شهر مدین بیرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر این قوم ستمکار نجات ده. (قصص 21)
4- آیه به طور کامل اینست «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواءالسبیل»؛ و چون از مصر بیرون شد و سر به بیابان رو به جانب شهر مدائن آورد با خود گفت امید است که خدا مرا به راه راست هدایت فرماید. (قصص 22)
5- نماز خوف همان نماز فریضه است که به صورت کوتاه خوانده می شود.
6- معلوم می شود یک خیمه ای بوده است که اختصاص به مشک های آب داشته و از همان روزهای اول آب ها را در خیمه جمع می کرده اند.
7- لازم به تذکر است که چون سخنرانی در حسینیه ارشاد بوده است، مقصود استاد از حسینیه، حسینیه ارشاد است.
تحلیلى جامعه شناختى از سنت عزادارى امام حسین(ع)
«حرم سیدالشهدا(ع) مزار انبیا و ملائکه است».
«زیارت سیدالشهدا(ع) موجب برآورده شدن حوایج دنیوى و به دست آوردن ثوابهاى اخروى و استکمالات معنوى مىشود».
راه انداختن دستههاى سینهزن و زنجیر زن، پوشیدن لباس سیاه، حمل پرچمهاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اینها، همه براى زنده نگهداشتن فرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اینها یا ناشى از اغراض سوء است و یا از کمال بىخبرى و بىسلیقگى.
«کنش اجتماعى» را مىتوان به عنوان سادهترین عنصر زندگى اجتماعى انسان در نظر گرفت. از «کنش اجتماعى» چنین تعبیر کردهاند: «حرکتبارزى که از یک انسان براى حصول هدفى نسبتبه انسان دیگر، صادر مىشود.» وقتى «کنش اجتماعى» استمرار یابد «تحریک متقابل اجتماعى» روى مىدهد و این تحریک به «ارتباط متقابل اجتماعى» منجر مىشود.
براثر «ارتباط متقابل اجتماعى» کنشهاى اجتماعى یک انسان با کنشهاى اجتماعى انسانهاى دیگرى که در پیرامون او هستند، مىآمیزند و از این آمیزش، «کنشهاى متقابل اجتماعى» به وجود مىآیند. از «کنشهاى متقابل اجتماعى»، که یکى از مفاهیم محورى در جامعهشناسى است، مىتوان چنین تعبیر کرد: کنشهایى هستند که بین دو یا چند انسان واقع مىشوند و در میان آنان نوعى هماهنگى به وجود مىآورند.
کنشهاى متقابل اجتماعى در تقسیم نخستین، بر دو قسماند: پیوسته و گسسته.
کنشهاى متقابل اجتماعى پیوسته آنهایى است که در جهتیگانهاى صورت مىگیرند; مانند گفتگو براى کشف یک حقیقت و یا تعاون براى تحقق یک امر خیر.
کنشهاى متقابل اجتماعى گسسته آنهایى است که جهتیگانهاى ندارند; مانند رقابت و ستیز.
دوام و استحکام زندگى اجتماعى به آمیختن کنشهاى متقابل پیوسته و گسسته بستگى دارد و بدینگونه است که مفهوم «همسازى» مطرح مىشود.
«همسازى» کوششى براى رفع اختلاف کنشهاى متقابل پیوسته و گسسته است. صورت کامل همسازى «سازگارى» مىباشد که نه «سازش» است و نه «توافق»; زیرا در این دو، تنزل از مواضع مطرح مىباشد، در حالى که در سازگارى اصلا سخن از تنزل نیست، هر چند ممکن است در مواردى هم تنزلى رخ دهد، بلکه سخن در این است که مىدانند به هم نزدیک مىشوند و مىخواهند که به هم نزدیک شوند. بدین دلیل، از «سازگارى» به همسازىاى که با خواست و آگاهى شخصى صورت مىگیرد، تعبیر شده است. از همسازى کنشهاى متقابل پیوسته و گسسته، «گروه اجتماعى» پدید مىآید.
«گروه اجتماعى» نیز یکى دیگر از مفاهیم محورى جامعهشناسى است و از آن به دو یا عده بیشترى از انسانها تعبیر مىشود که کنشهاى متقابلى بین آنان روى مىدهد و از همسازى برخوردارند.
کنشهاى متقابل اعضاى گروه و خردهگروهها موجب «پویایى گروهى» مىشود و بر اثر آن، اعضاى گروه در زندگى یکدیگر رخنه مىکنند و به یکدیگر وابسته مىشوند و در نتیجه، به اتحاد بیشترى دست مىیابند. «نفوذ متقابل گروهى» و «اتکاى متقابل گروهى» از این طریق حاصل مىشود. از هماهنگى و سنخیتى که بدین منظور در رفتار اعضاى گروه پدید مىآید «رفتار گروهى» ظاهر مىشود.
گونهاى از «رفتار گروهى»، که جنبه عاطفى شدید دارد و بر کنشها و یا واکنشهاى متقابل دورانى استوار است، «رفتار جمعى» نامیده مىشود.
کنشها یا واکنشهاى مزبور به «واگیرى اجتماعى» مىانجامد; یعنى بر اثر آنها، اعضاى گروه به سرعت و با شدتى فزاینده، رفتار عاطفى یکدیگر را فرامىگیرند و در نتیجه، از نوعى مسانخت عاطفى برخوردار مىشوند.
گروه برخوردار از «رفتار جمعى» را «جمع» مىنامند.
جامعهشناسان معمولا از مفهوم «جمع»، خود را به مفهوم «جماعت»، که مهمترین نوع جمع است، مىرسانند و آنگاه تحقیق خود را روى «جماعت» متمرکز مىکنند. «جماعت» جمعى است پرمسانخت، مرکب از اشخاصى که معمولا در یکجا گرد نمىآیند، با یکدیگر «ربط» مىیابند و به «جنب و جوش» مىافتند.
«ربط» رابطه عاطفى عمیقى است که دو یا چند تن را به یکدیگر پیوند مىدهد، به طورى که آنان به راحتى و خودبه خود با یکدیگر هماهنگ مىشوند. «جنب و جوش» رفتار عاطفى آشکارى است که بر اثر ربط اشخاص روى مىدهد; مانند کف زدن و یا تکبیر گفتن. یکى از انواع جماعت، که با سایر انواع آن فرق بسیار دارد و از اینرو، مىتوان آن را جمعى مستقل از جماعتبه شمار آورد، «جماعت نامجاور» یا «عامه» است. «عامه» جمعى است کم تشابه و تسانخ، مرکب از افرادى که معمولا در یک جا گرد نمىآیند، ولى به سبب مصالح مشترک خود با یکدیگر ارتباط پیدا مىکنند و موجد «عقیده عمومى» و «وفاق عمومى» مىشوند.
مقصود از «عقیده عمومى» قضاوتى است که مورد قبول عامه باشد; مانند قضاوت عامه کتابخوان که «کتاب در وضع فعلى از عرضه و تقاضاى متناسبى برخوردار نیست» و یا قضاوت عامه ورزشکار که «مسؤول امور ورزشى کشور، درایت کافى ندارد.» منظور از «وفاق عمومى» نیز عقیدهاى استسخت دامنهدار و ریشهدار مانند عقیده عامه کتابخوان که «کتاب، ناصح مشفق و انیس کنج تنهایى است» و یا مانند عقیده عامه ورزشکار که «تواضع و جوانمردى دو ویژگى جدایىناپذیر ورزشکار واقعى است.»
اکنون نوبت آن است که بحث را به گونهاى هدایت کنیم تا مناسبت طرح این مفاهیم جامعهشناختى را با آنچه قصد اداى آن را داریم، روشن سازد:
هر جامعه انسانى (1) را مورد مداقه قرار دهیم، متوجه مىشویم به طور عمده از چندین «عامه» تشکیل شده است و هر «عامه»اى را مورد بررسى قرار دهیم، متوجه مىشویم که بر اساس «عقیده عمومى» و «وفاق عمومى» از خویش، عمل و عکسالعمل بروز مىدهد. بنابراین، مىتوانیم بگوییم: هر جامعهاى بر اساس عقاید و وفاقهاى عمومى به حیات اجتماعىاش ادامه مىدهد.
از سخن فوق، مىتوان چنین استفاده کرد که: نفوذ در عقاید و وفاقهاى عمومى و تغییر آنها مساوى با نفوذ و تغییر حیات اجتماعى است. به همین دلیل، «عقیده عمومى» و «وفاق عمومى» به شدت مورد توجه جامعهشناسان و علماى سیاست قرار دارد.
اگر بخواهیم جامعهاى را در راستاى یک مکتب قرار دهیم باید چارهاى بیندیشیم تا عقیده عمومى در این راستا قرار گیرد. براى این کار، به طور کلى، از چهار شیوه بهره گرفته مىشود:
الف - تطمیع;
ب - تهدید;
ج - تخریب;
د - تبلیغ;
در میان این چهار شیوه، تقریبا همه محققان قبول دارند که چهارمین شیوه از همه کارسازتر و مؤثرتر و بنابراین، مهمتر است. (2) و باز به همین دلیل، جامعهشناسان و علماى سیاست، تحقیقات وسیعى در این زمینه انجام دادهاند که هنوز هم این تحقیقات به گونههایى ادامه دارد. متاسفانه به سبب گستردگى آن تحقیقات و عدم مجال، در اینجا، ذکر گزارشى - هرچند اجمالى - از آنها مقدور نیست. بنابراین، فقط به چند مطلب، که با این بحث تناسب بیشترى دارد، اشاره مىکنیم:
یکى از شیوههاى بسیار مؤثر تبلیغى، تشکیل جلسات «تذکر» درباره امرى است که ترویج آن مورد نظر است. در این جلسات به طور عمده، از مکانیسم «کنش و یا واکنش متقابل دورانى» استفاده مىشود; بدین صورت که افراد گرد آمده، به وسیله «ذاکر» تحریک مىشوند. این تحریک، واکنشى در افراد به وجود مىآورد. این واکنش در «ذاکر» مؤثر مىافتد و واکنش شدیدترى را موجب مىشود. این واکنش شدیدتر، خود تحریکى مجدد نسبتبه آن افراد خواهد بود و باز واکنش و تحریکى دیگر. به این طریق، همواره بر شدت واکنش متناسخ آن افراد افزوده مىشود و این همان است که از آن اینچنین تعبیر مىشود: کنشهاى متقابل و واکنشهاى درونى اینچنین، به واگیرى اجتماعى مىانجامد.
جلسات عزادارى امام حسینعلیهالسلام را در این ارتباط مىتوان مورد مداقه قرار داد. عزادارى امام حسینعلیهالسلام از ابعاد گوناگون قابل بحث و بررسى است. بحمدالله، بسیارى از این ابعاد، توسط علماى دین تا حدودى مورد بررسى قرار گرفته است، اما در این بحث، بعدى که ذکر شد، مد نظر است.
وقتى از این زاویه نیز در توصیههاى ائمه اطهارعلیهمالسلام به تشکیل جلسات عزادارى امام حسینعلیهالسلام نگاه کنیم این کار را بسیار حکیمانه مىیابیم، به گونهاى که موجب مىشود بیش از پیش به این انوار طیبهعلیهمالسلام ارادت ورزیم.
یکى دیگر از شیوههاى مؤثر تبلیغى، تعیین «اسوه» براى مردم است. لازم استبیندیشیم که در عین اسوه بودن و هادى بودن همه ائمه اطهارعلیهمالسلام چرا امام حسینعلیهالسلام به عنوان مصباح هدایت و کشتى نجات، مطرح مىشود؟ چرا تربت مرقد او از ویژگى وحرمتبرخورداراست؟آیا غیر از این است که دقیقترین ابعاد یک اسوه، در امام حسینعلیهالسلام تجلى تام یافته است.
از دیگر شیوههاى مؤثر، در مرحله نخست، جعل شعایر و در مرحله بعد، تثبیت و ترویج آن شعایر مىباشد; زیرا در صورت انجام گرفتن این کار، آن ایده مطلوب، تثبیت و ترویجشدهاست.
راه انداختن دستههاى سینهزن و زنجیر زن، پوشیدن لباس سیاه، حمل پرچمهاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اینها، همه براى زنده نگهداشتنفرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اینها یا ناشى از اغراض سوء است و یا از کمال بىخبرى و بىسلیقگى. آرى، برخورد اصلاحى و تکمیلى و تحسینى از سوى فرزانگان آشنا با مذاق شرع، نه تنها صحیح است، بلکه لازم هم مىباشد و اعتراض به مغرضان یا بىخبرانى است که با این شعایر بر خورد حذفى مىکنند.
از جمله شیوههاى قابل ملاحظه، تعیین مکانهایى براى انجام دادن مناسک ویژه مىباشد تا افراد با رو آوردن به آن مکانها و انجام آن مناسک، تجدید عهدى با اعتقاد و ایده مطلوب کرده باشند و با این کار، دلها هرچه بیشتر با آن ایده گره بخورد.
در این ارتباط، توجه به روایاتى که حاوى مضامین ذیل است، مفید به نظر مىرسد:
«حرم سیدالشهداعلیهالسلام مزار انبیا و ملائکه است». (3)
«زیارت سیدالشهداعلیهالسلام را ترک نکنید». (4)
«زیارت سیدالشهدا علیهالسلام موجب برآورده شدن حوایج دنیوى و به دست آوردن ثوابهاى اخروى و استکمالات معنوى مىشود». (5)
براى تکمیل این بحثبه نظر مىرسد تذکر دو مطلب ضرورى باشد:
1- ممکن است تصور شود نفوذ در عقیده عمومى عملى ناپسند است و تغییر آن را باید نوعى خیانتبه مردم تلقى کرد; اما این تصور هیچ اساسى ندارد و حقیقت، آن است که صرف نفوذ در عقیده عمومى و تغییر آن را نه مىتوان خوب شمرد و نه بد. این بدان بستگى دارد که ببینیم نفوذ به چه قصدى و تغییر از چه چیز به چه چیزى است.(دقتشود.)
2- بعضى عقیده دارند که اصلا برخورد تبلیغاتى امر پسندیدهاى نیست، بلکه باید فقط با روشهاى برهانى، مردم را به تشخیص حق از باطل موفق ساخت. هرچند بررسى انتقادى این سخن مجال دیگرى مىطلبد، اما اجمالا در حد اعلان موضع باید یادآور شویم که:
اولا، هرگز روشهاى برهانى در سطح عمومى جامعه، ما را از برخوردهاى تبلیغاتى مستغنى نمىکند و باید گفت: هریک به جاى خویش نیکوست.
ثانیا، حتى فرزانگان و خواص جامعه نیز نیازمند تبلیغات حساب شده و فنىاند تا علاوه بر تشخیص حق، انگیزه کافى براى عمل بر طبق آن داشته باشند این مطلب دقیق و لطیف، مربوط به فلسفه اخلاق و روانشناسى تربیتى است و باید همانجا مورد بحث قرار گیرد که صرف اقناع عقلى نمىتواند محرک انسان به سوى عمل باشد; اگرچه ظاهر راى افلاطون مقابل این است.
این بحث را با ذکر فرازهایى از بیانات رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینىقدس سره به پایان مىبریم:
«در آن وقت، یکى از حرفها که هى رایجبود مىگفتند: ملت گریه; براى اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. این که همه مجالس روضه را آن وقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسى که خودش در مجالس روضه مىرفت و آن بازىها را در مىآورد، قضیه مجلس روضه بود یا از مجلس روضه آنها یک چیز دیگر مىفهمیدند و آن را مىخواستند از بین ببرند؟» (6)
«امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر از سابق احتیاج داریم.» (7)
«زنده نگهداشتن عاشورا یک مساله بسیار مهم سیاسى - عبادى است. عزادارى کردن براى شهیدى که همه چیز را در راه اسلام داد یک مساله سیاسى است. یک مسالهاى است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از این اجتماعات استفاده مىکنیم. (8) »
«مجالس عزا را با همان شکوهى که پیشتر انجام مىگرفت و بیشتر از آن، حفظ کنید و اهل منبر - ایدهمالله تعالى - کوشش کنند در این که مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سیاسى اسلامى، مسائل اجتماعى اسلامى و از روضه دستبرندارید که ما با روضه زنده هستیم.» (9)
پىنوشتها:
1- غیر از جوامع ابتدایى; زیرا در آنها عامه وجود ندارد.
2- هر چند در بینش اسلامى، تقدیم و تاخیر این شیوهها وابسته به یک سلسله معیارهاى ارزشى ویژه این فرهنگ الهى است و از این حیث، باید در فرصت مناسبت دیگرى به بحث پرداخت، لکن در این مقال، این بررسى از حیث تحلیل جامعهشناسانه مدنظر است.
3- ر. ک. به: محمد تقى مجلسى، بحارالانوار، ابواب ما یختص بتاریخ الحسینبنعلى علیهماالسلام، باب34، بابثوابالبکاء على مصیبته و مصائب سائر الائمة علیهمالسلام و فیه ادب الماتم یوم عاشوراء، ج 44، ص 278 -296
4- ر. ک. به: کامل الزیارات، باب 38، روایت 1 و 4 و نیز باب 10 روایت 1
5- پیشین، باب 41، روایت3
6- پیشین، باب46، روایت 1 و 2 ; باب49 و روایت 1، 2 و 5 ، باب 51 ; روایت 1 باب56 ; روایت3 ، باب59 ; روایت 2، باب49 ; روایت6 ، باب 22 ; روایت 1 و 2 ، باب 44 ; روایت 1 ، باب 50 ; روایت 1 و 2 ، باب 52 ; روایت 1 و 2، باب 54 ; روایت17 و بابها و روایات دیگرى در همان کتاب
7- و 8- و 9- روح الله موسوى (رهبر کبیر انقلابقدس سره)، صحیفه نور، ج 8، بیانات در جمع وعاظ و خطباى مذهبى به مناسبتحلول ماه محرم
حجةالاسلام اکبر میرسپاه