blog.ir.عمیق اندیش

blog.ir.عمیق اندیش

blog.ir.عمیق اندیش

blog.ir.عمیق اندیش

۰۳ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۳۹

فلسفه ذکر مصیبت اهلبیت(ع)

 

فلسفه ذکر مصیبت اهلبیت(ع)

 هر مکتبى اگر چاشنیى از عاطفه نداشته باشد و صرفا مکتب و فلسفه و فکر باشد،آنقدرها در روحها نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد،ولى اگر یک مکتب چاشنیى از عاطفه داشته باشد،این عاطفه به آن حرارت مى‏دهد.معنا و فلسفه یک مکتب،آن مکتب را روشن مى‏کند،به آن مکتب منطلق مى‏دهد،آن مکتب را منطقى مى‏کند.بدون شک مکتب امام حسین منطق و فلسفه دارد،درس است و باید آموخت اما اگر ما دائما این مکتب را صرفا به صورت یک مکتب فکرى بازگو کنیم حرارت و جوشش گرفته مى‏شود و اساسا کهنه مى‏گردد.

این،بسیار نظر بزرگ و عمیقانه‏اى بوده است،یک دوراندیشى فوق العاده عجیب و معصومانه‏اى بوده است که گفته‏اند براى همیشه این چاشنى را از دست ندهید،چاشنى عاطفه،ذکر صیبت‏حسین بن على علیه السلام یا امیر المؤمنین یا امام حسن یا ائمه دیگر و یا حضرت زهرا(سلام الله علیها).این چاشنى عاطفه را ما حفظ و نگهدارى کنیم.

مجموعه آثار جلد 16 صفحه 57

استاد شهید مرتضى مطهرى

 

 ذکر مصیبت

سنتى در جهت احیاى یاد و نام ائمه و مطرح نگه داشتن حادثه عاشورا.در این برنامه،چه بصورت مقطع پایانى سخنرانى و موعظه و چه بصورت مستقل،حوادث کربلا وکیفیت‏شهادت امام حسین‏«ع‏»و یاران او و نیز امامان دیگر بصورتى سوزناک نقل مى‏شودکه سبب تحریک عواطف و گریستن بر سید الشهدا مى‏گردد.نقل حوادث بر اساس مقتلهاانجام مى‏گیرد و شایسته است که از منابع معتبر و شعرهاى خوب استفاده مى‏شود تاموجب وهن به مقام معصومین و خاندان عصمت نگردد.

امام سجاد«ع‏»که بیست‏سال به یاد عاشورا مى‏گریست،مى‏فرمود یاد شهادت فرزندان‏فاطمه چشمانم را پر اشک مى‏کند: «انى لم اذکر مصرع بنى فاطمة الا خنقتنى لذلک‏عبرة‏» (1) با این حساب،یاد حادثه و یادآورى آن مظلومیتها خودش کافى است تا مستمعان‏را بگریاند و نیازى به آمیختن دروغ یا نقل حرفهاى بى‏اساس در ذکر مصیبت و مرثیه‏خوانى نیست.

ذکر مصیبت،سبب تعمیق نهضت‏حسینى و پیوند عاطفى و قلبى شیعه باسید الشهداست و نقشه دشمنان اهل بیت را که کوشش در محو جنایات خویش داشتند،نقش بر آب مى‏کند و جامعه را هوادار اهل بیت و خصم ظالمان مى‏پرورد. (2) البته باید ذاکران و مرثیه خوانان،هم شایستگى این منصب حساس را داشته باشند وهم در محتواى مرثیه‏خوانى خود دقت داشته باشند و نصایح بزرگان را در آداب آن به کاربندند.

پى‏نوشتها

1-بحار الانوار،ج 45،ص 109.

2-ر.ک:«نقش انقلابى یاد و یادآوران‏»،شریعتى.بحار الانوار،ج 44،ص 278،احادیث گریستن و عزادارى برسید الشهداء را آورده است.

فرهنگ عاشورا صفحه 179 جواد محدثى

 

 

 

گریه براى امام حسین (علیه السلام) چرا؟

مى‏گویند اگر امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا پیروز شد چرا آن روز را جشن نمى‏گیریم؟

چرا گریه مى‏کنیم؟ آیا این همه گریه در برابر آن پیروزى بزرگ براى چیست؟ گریه زبان صادق و طبیعى شوق و اندوه و درد و عشق یک انسان است. گریه تجلى طبیعى یک احساس و حالتى جبرى و فطرى از یک رنج، یک شوق یا یک اندوه مى‏باشد یکى از دانشمندان غرب مى‏گوید:

«انسانى که هرگز نمى‏گرید و گریستن را نمى‏داند احساس انسانى را فاقد است».

مگر نه اشک زیباترین شعر و بى‏تاب‏ترین محبت و پر گدازترین ایمان و تب دار ترین احساس و خالصترین «گفتن» و لطیف ترین «دوست داشتن» است که همه در کوره دل به هم آمیخته و ذوب شده و قطره‏اى گرم شده‏اند به نام اشک؟ مگر نه قلب، قالب اشک است و اشک در قلب شکل مى‏گیرد ولذا اشک شبیه قلب است:

اى بسا قلبهاى سوزانى

که زبان راز آن نگوید باز

لیک آن دیدگان نورانى‏

راز دلداده مى‏کند ابراز

گریه ترجمان دل است مثلا کسى که عزادار است و مرگ عزیزى قلبش را مى‏سوازند، باید گریه کند. وقتى که دلش یاد از او مى‏کند و زبانش سخن از او مى‏گوید چشمش نیز با او همدردى مى‏کند مگر چشم از زبان صادقانه‏تر سخن نمى‏گوید؟!

از من مپرس کاتش دل درچه غایت است

از آب دیده پرس که او ترجمان ماست‏

اشک چشم نشانه رقت قلب است کسى که از صحنه دلخراش منقلب نمى‏شود تا اشک تأثر بریزد و نیز از حقیقت و جلوه زیبائى لذت نمى‏برد تا اشک شوق جارى گرداند از قلب سلیم و روح متعادل برخوردار نیست.

امیرمومنان على (علیه السلام) مى‏فرماید:

«خداوند متعال افرادى را که به هنگام استماع قرآن تحت تأثیر قرار نمى‏گیرند و از شنیدن آیات مربوط به قیامت تعجب نمى‏کنند، و خنده مى‏نمایند، مورد سرزنش قرار مى‏دهد و مى‏فرماید : (تضحکون و لا تبکون)

و نیز فرموده: (بکاء العیون و خشیة القلوب من رحمة الله تعالى)(1)

چنانکه «جمود عین» و محروم بودن از اشک و گریه از خوف خدا نشانه قساوت قلب و شقاوت معرفى شده است.

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:

«من علامات الشقاء: جمود العین، قسوة القلب...» (2)

در مقابل، آن دسته از مومنانى که بصیرتى روشن قلبى رؤوف و احساسى پاک و شفاف دارند در زبان قرآن کریم با جمله (یبکون و یزیدهم خشوعا) و (سجدّا و بکیّا) مورد ستایش قرار گرفته‏اند . قهرا این نوع افراد در برابر عظمت مردان خدا اشک شوق و به خاطر مظلومیت آنان هم اشک غم و اندوه از چشم خود جارى مى‏کنند.

 

نام حسین (علیه السلام) با گریه همراه است‏

آن گونه که از متون اسلامى استفاده مى‏شود نام حسین (علیه السلام) با گریه و ناله آمیخته است و قبل از شهادتش پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و امیرالمؤمنان على (علیه السلام) و مادرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بر او گریسته‏اند. طبق رویات فراوانى، چون حضرت حسین (علیه السلام) تولد یافت جبرئیل به رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نازل شد و خبر شهادت آن نوزاد را به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و پدر و مادرش داد و آنان از همان ایام براى حسین (علیه السلام) گریستند. طبق روایتى که از عایشه نقل شده است حسین (علیه السلام) کودک خردسال بود که وارد خدمت پیامبر گردید همان موقع جبرئیل به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) ابلاغ کرد: زمانى نمى‏گذرد که این کودک را افرادى از امت تو در سرزمین «طف» از خاک عراق به قتل مى‏رسانند «فبکى رسول الله (صلى الله علیه و آله)» اما جبرئیل افزود: «لا تبک، فسوف ینقم الله منهم، بقائمکم اهل البیت (3) «گریه نکن در آینده خداوند به وسیله قائم اهل بیت از آنها انتقام مى‏گیرد».

«ابن عباس» مى‏گوید به هنگام رفتن به «صفین» من همراه امیر مؤمنان على (علیه السلام) بودم چون در کنار شط فرات به «نینوا» وارد شد، امام (علیه السلام) با صداى بلند گریست و فرمود: اى پسر عباس این محل را مى‏شناسى؟ گفتم: نمى‏شناسم اى امیرمؤمنان. فرمود اگر اینجا را مثل من مى‏شناختى هرگز از اینجا رد نمى‏شدى مگر این که مثل من گریه سر مى‏دادى ابن عباس گفت: «فبکى طویلا حتى اخضلّت لحیته و سألت الدموع على صدره وبکینا معا»: «آن حضرت گریه مفصلى کرد به طورى که اشک از روى محاسن او جارى شد ما هم همصدا با على (علیه السلام) گریه سردادیم». بعد امام ادامه داد: واى، من با آل ابوسفیان چه کرده‏ام، سپس افزود: در این سرزمین که (کرب و بلا نامیده مى‏شود) هفده نفر از فرزندان من و فاطمه به شهادت مى رسند و مدفون مى‏گردند(4).

طبق روایت امام صادق (علیه السلام) روزى فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به محضر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) وارد شد و آن حضرت را گریان دید ازعلت گریه‏اش پرسید؟ رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: جبرئیل به من خبر داد که حسین (علیه السلام) را گروهى از امت من به قتل مى‏رسانند! فاطمه (علیه السلام) نیز از شنیدن این خبر به شدت گریست ولى وقتى ازمقام بلند فرزندش به خاطر شهادت آگاه گردید آرامش و تسکین یافت (5)

داستان گریه و عزادارى پس از شهادت آن حضرت از سوى امامان (علیه السلام) داستانى مفصلى است که به ذکر چند مورد اکتفا مى‏کنیم:

امام سجاد (علیه السلام) که خود در کربلا شاهد مصائب دلخراش امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش بود پس از واقعه عاشورا تا زمانى که در قید حیات بود این واقعه سوزناک را فراموش نکرد و همیشه گریه و سوگوارى نمود او هر وقت مى‏خواست آب بنوشد تا چشمش به آب مى‏افتاد اشک از چشمانش سرازیر مى‏شد وقتى علت این کار را مى‏پرسیدند مى‏فرمود چگونه گریه نکنم درحالى که یزیدیان آب را براى وحوش و درندگان آزاد گذاشتند ولى آن را به روى پدرم بستند و او را با لب تشنه کشتند. مى‏فرماید هر وقت کشته شدن فرزندان فاطمه (علیه السلام) رابه یاد مى‏آورم گریه گلویم را مى‏گیرد. وقتى هم افرادى وى را دلدارى مى‏دادند، مى‏فرمود: «کیف لا أبکی؟ و قد منع أبى من الماء الذى کان مطلقا للسباع والوحوش» (6)

امام سجاد (علیه السلام) درعزاى پدر مظلوم خویش به حدى گریست که اورا یکى از بکّائون پنج گانه تاریخ لقب دادند (7) وقتى راز آن همه گریه را از آن حضرت مى‏پرسیدند، مصائب جانگداز کربلا را بازگو مى‏کرد ومى‏فرمود: مرا ملامت نکنید، یعقوب، پس از آن که یک فرزند خود را از دست داد آنقدر گریست تا از غصه چشمهایش سفید شد در حالى که یقین به مرگ فرزندش نداشت.

از فراق روى یک یوسف اگر یعقوب سوخت

هجر هفتاد و دو یوسف کرده خونین دل مرا

در حالى که من به چشم خود دیدم که در یک نیمروز چهارده نفر از اهل بیت مرا سر بریدند انتظار دارید داغ آنها از دلم بیرون برود؟!(8)

او نه تنها در ماتم پدر بزرگوارش اشک مى‏ریخت بلکه مومنان را نیز ترغیب به گریستن در عزاى آن مظلوم مى‏کرد: «ایما مومن دمعت عیناه لقتل الحسین حتى تسیل على خده بواه الله بها فى الجنة غرفا یسکنها احقابا»(9).

«هر مؤمنى که بر شهادت حسین (علیه السلام) آن قدر بگرید که اشک بر گونه‏اش جارى شود خداوند براى او غرفه‏هائى در بهشت آماده مى‏سازد که تا ابد در آن اقامت خواهد کرد.»

امام باقر (علیه السلام) براى امام حسین (علیه السلام) اشک مى‏ریخت و به هرکس هم در خانه او بود دستور مى‏داد گریه کند. و در منزل آن حضرت مجلس عزا و سوگوارى براى امام حسین (علیه السلام) تشکیل مى‏گردید و حاضران مصیبت آن حضرت را به هم تسلیت مى‏گفتند (10).

«عبد الله بن سنان» مى‏گوید: در روز عاشورا به حضور امام صادق (علیه السلام) شرفیاب شدم آن حضرت را رنگ پریده و بسیار غمگین و گریان یافتم، علت آن را از امام پرسیدم، فرمود : امروز عاشوراست و در چنین روزى جد ما امام حسین (علیه السلام) شهید شده است (11) .

امام صادق (علیه السلام) به «ابو هارون مکفوف» دستور داد مرثیه بخواند آنگاه که وى مرثیه خود را آغاز نمود متوجه شد امام (علیه السلام) سخت گریه مى‏کند و زنانى که پشت پرده بودند همینکه صداى گریه امام صادق (علیه السلام) را شنیدند آنها نیز صداى خود را به گریه و شیون بلند کردند؛ بعد امام فرمود: «من انشد فى الحسین شعرا فبکى وابکى عشرا کتب له الجنه» (12). «هر کس در مصیبت حسین (علیه السلام) شعر بگوید و گریه کند وده نفر را بگریاند بهشت بر او نوشته مى‏شود».

امام رضا (علیه السلام) مى‏فرماید: روش پدرم امام موسى بن جعفر (علیه السلام) این بود که هرگاه ماه محرم مى‏رسید پیوسته غمگین بود تا دهه عاشورا سپرى شود روز عاشورا روز گریه و ماتم او بود و مى‏فرمود: «هو الیوم الذى قتل فیه الحسین» (13).

امام رضا (علیه السلام) فرمود محرم ماهى است که اهل جاهلیت در آن ماه جنگ و خونریزى را حرام مى‏دانستند ولى دشمنان در آن ماه خون ما را ریختند حرمت ما را شکستند زنان و فرزندان ما را به اسارت گرفتند و به خیمه‏هاى ما آتش زدند اموال ما را غارت نمودند و حرمت رسول خدا را در حق ما رعایت نکردند.

«ان یوم الحسین اقرح جفوننا و أسبل دموعنا و أذل عزیزنا بأرض کربلا .... على مثل الحسین (علیه السلام) فلیبک الباکون، فان البکاء علیه یحط الذنوب العظام.»(14)

«کشته‏شدن امام حسین (علیه السلام) اشکهاى ما را ریزان و پلکهاى چشمان ما را مجروح و در کربلا عزیز ما را ذلیل کرد... گریه کنندگان باید بر حسین (علیه السلام) گریه کنند . گریه بر او گناهان بزرگ را مى‏ریزد».

امام رضا (علیه السلام) به «ریان بن شبیب» فرمود: «ان کنت باکیا لشى‏ء فابک للحسین بن على فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل معه من أهل بیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فى الارض شبیهون...».

«اگر بخواهى به چیزى گریه کنى بر حسین بن على (علیه السلام) گریه کن زیرا سر آن حضرت را مثل سر گوسفند بریدند و با او هجده مرد از اهل بیتش کشته شدند که در دنیا بى نظیر بودند».

سپس به «ابن شیب» فرمود: «اگر دوست دارى در درجه‏هاى بلند بهشت با ما باشى، غمگین باش از براى غمگینى ما و شاد باش از براى شادمانى ما».(15)

حتى به موجب بعضى از روایات امام زمان (عج) نیز مدام بر سید الشهداء اشک مى‏ریزد و مى‏گوید :

«اى جد بزرگوار! روزگار مرا به تأخیر انداخت و نتوانستم به یارى تو بشتابم وبا دشمنانت پیکار کنم در عوض: «فلاندبنک صباحاً و مساءً و لأبکین لک بدل الدموع دما حسرة علیک. ..»(16) «هر صبح و شام بر مصائب تو گریه مى‏کنم، اگر اشک چشمم تمام شود، به جاى آن خون مى‏گریم».

حتى به موجب روایات فراوانى که نقل شده است، همه کس و همه چیز خورشید و آسمان و زمین و فرشتگان روز عاشورا بر آن حضرت گریه مى‏کنند .(17)

شاعر پر شور «فؤاد کرمانى» با استفاده از این روایات چنین سروده است:

تا ندا کرد ولاى تو، در اقلیم الست‏

بهر لبیک فدایت، دو جهان پر زداست‏

کشته شد عالم دهرى، چو تو در عالم دهر

دهر تا روز قیامت شب اندوه و عزاست‏

در غمت اعین واشیاء همه از منطق کون‏

هر یکى مویه کنان بر دگرى نوحه گر است‏

رفت بر عرشه نى تا سرت اى عرش خدا

کرسى و لوح وقلم بهر عزاى تو بپاست‏

منکسف گشت، چو خورشید حقیقت به جمال‏

گر بگریند زغم دیده ذرات رواست.(18)

موضوع قابل توجه این است که «عبد الله بن فضیل هاشمى» از امام صادق (علیه السلام) سوال مى‏کند: چرا روز عاشورا این چنین روز مصیبت وغم واندوه وعزادارى گردید؟ اما روز وفات پیامبر اکرم وامیرمؤمنان و فاطمه زهرا و امام مجتبى (علیه السلام) که با زهر مسموم شد این چنین نشد؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ان یوم الحسین أعظم مصیبة من جمیع سایر الایام... فکان ذهابه کذهاب جمیعهم ...»(19)

روز حسین ـ عاشورا ـ از لحاظ مصیبت از تمام روزها عظیم‏تر است... زیرا حسین (علیه السلام) تنها باقى مانده اصحاب پنج گانه کساء است که رفتن او، مثل رفتن همه آنهاست».

روز عاشورا مصائبى بر خاندان رسالت وارد شد که در خاطره هیچ آفریده‏اى خطور نکند و قلم را تاب نوشتن نباشد، چه جالب گفته است:

فاجعة ان اردت اکتبها

مجملة ذکرة لمدکر

«مصیبتى بزرگ که اگر بخواهیم آن را به نحو اقتصار براى یاد آورى یاد کننده‏اى بنویسم» .

جرت دموعى فحال حائلها

ما بین لحظ الجفون و الزبر

«به یقین اشک روانم بین چشم من واوراق کتب حایل آید»

و قال قلبى بقیا على فلا

و الله ما قد طبعت من حجر

«دلم گفت به من رحمى کن، به خدا سوگند من از سنگ آفریده نشده‏ام».

بکت لها الارض و السماء دما

بینهما فى مدامع حمر(20)

«بر آن فاجعه زمین و آسمان و آنچه ما بین آندواست اشک خون گریست».

غرض، روز عاشورا روز مصیبت واندوه و گریه براى خاندان رسالت و شیعیان آنهاست. تنها بنى امیه دشمنان اهل بیت بودند که آن روز را روز مبارک و سرور و خوشحالى مى‏دانستند.

چنانکه در زیارت عاشورا مى‏خوانیم:«اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه»«خدایا این روز، روزى است که آن را بنى امیه مبارک ومیمون دانستند». در فراز دیگرى مى‏خوانیم: «هذا یوم فرحت به آل زیاد وآل مروان بقتلهم الحسین...». «و این روزى است که آل زیاد و آل مروان به خاطر این که حسین را کشتند به آن مسرور شدند.»

خلاصه در باب عزا و ماتم سید الشهداء فرزند دلبند حضرت زهرا و على مرتضى (علیهم السلام) روایات فراوانى از ناحیه رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السلام) وارد شده که روز عاشورا، روز مصیبت وحزن اهل بیت وشیعیان ایشان مى‏باشد به اعتبار همین روایات باید روز عاشورا غمگین وحزین بود در روایتى مى‏فرماید:

«هرکه یاد کند مصیبت ما را و بگرید وبگریاند مردم را، در روز قیامت در درجه‏هاى ما خواهد بود و هرکه مصیبت مارا یارى کند و گریه کند، چشم او در روزى که چشمها همه بگریند، نگرید و هر که در مجلسى بنشیند ودین ما را احیاء نماید، دل او نمیرد در روزى که دلها همه بمیرند .»(21)

بنابراین اگر کسى روز عاشورا روز جشن وسرور بداند یقینا او مانند بنى امیه دشمن اهل بیت است. پس این که سران صوفیه را روز شادى و سرور و جشن مى‏دانند، بدون شک دشمن اهل بیت هستند و لو این که ادعاى دوستى بکنند. چنانکه «شیخ عبد القادر گیلانى» روز جانگداز عاشورا را روز فرح و شادى قلمداد کرده گفته است: «روز عاشورا هرگز روز مصیبت نمى‏باشد، روز جشن وشادى است و بر مردم لازم و واجب است که در این روز براى اهل و عیال خود هدایایى تهیه کنند و آنها را به گردش و تفریح ببرند و آنها را با خوشگذرانى سرگرم سازند». (22)

پس این مسلم است که گریه بر امام حسین (علیه السلام) عنوان شرعى دارد و از عبادات بزرگ شمرده مى‏شود و در حقیقت دیده گریان و دل اندوهگین بر مصائب اهل بیت، شعار شیعه است .

به قول یکى از شعراى عرب‏

لک عندى ما عشت یا ابن رسو

ل الله حزن یفى بحق ودادى‏

ناظر بدموع غیر بخیل

وحشى بالسلو غیر جواد

«اى پسر پیامبر خدا در پیش من از براى تو تا زنده‏ام اندوهى است حق مودت را به جاى مى‏آورد دیده‏ام از ریزش اشک دریغ نمى‏ورزد و درونم از رنج و غم تسلى نمى‏یابد.»

 

انواع گریه‏ها

گریه انواعى دارد که همه انواع آن در شأن امام حسین (علیه السلام) نیست، حال باید ببینیم چه نوع گریه شایسته امام است:

1 ـ گریه از روى خوارى ودرماندگى:چنین گریه‏اى، گریه افراد ضعیف وناتوانى است که از رسیدن به اهداف خود وامانده‏اند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى‏بینند مى‏نشینند و عاجزانه گریه سر مى‏دهند. هرگز براى امام حسین (علیه السلام) چنین گریه‏اى نباید کرد و آن حضرت از این نوع گریه بیزار و متنفر است.

2 ـ گریه عجزو زبونى: چنین گریه‏اى، گریه افرادى است که از روى عجز و زبونى در اثر ناکامى واحیانا ستم شخصى یا جریان نامناسبى به ورشکستگى افتاده و براى خود احساس خطر مى‏کنندو راه چاره را در گریه مى‏جویند به قول صائب تبریزى:

گریه شمع از براى ماتم پروانه نیست‏

صبح نزدیک است و در فکر شب تار خود است.

مسلما این نوع گریه هم مناسب شأن امام نیست.

3 ـ گریه بر اموات: کسى عزیز خود را از دست مى‏دهد و بر فقدان او گریه مى‏کند یا به این جهت گریه مى‏کند که آن فقید در زندگى او موثر بوده و به آینده خود نگران است در این صورت به حال خود گریه مى‏کند و یا این که به نیکیهاى او اشک مى ریزد این نوع گریه هم در شأن امام نیست.

4 ـ از روى رحم و رأفت یا گریه‏هاى عاطفى: قلب انسان هنگامى که در برابر حادثه دلخراشى همانند اشک یتیمى، یا بیمار دردمندى یا شخص فقیر و تهیدستى و ... قرار مى‏گرید، متأثر مى‏شود چه بسا اشک مى‏ریزد. رسول خدا (صلى الله علیه و آله) هنگامى که فرزند خردسال خود ابراهیم را از دست داد ودر قبرسان بقیع به خاک سپرد براى آن کودک آن قدر گریه کرد که اشک بر محاسنش جارى گردید به آن حضرت گفته شد: اى رسول خدا تو دیگران را از گریه منع مى‏کردى حال خود این چنین بى‏تابى مى‏کنى؟! آن حضرت فرمود: «لیس هذا بکاء غضب انما هذا رحمة و من لا یرحم لا یرحم» (23) «این گریه از روى خشم و نارضایتى نیست بلکه گریه رحمت و رافت است و هرکس رحم نکند مورد رحمت قرار نمى‏گیرد.»

واقعه خونین کربلا دل را مى‏سوزاند وقلب وعاطفه هر انسانى را به جوش وخروش مى اندازد از این نظر این حادثه یک جنایت ویک مصیبت است و شاید در دنیا مشابه چنین جنایتى پیدا بشود و گریه کنندگانى هم داشته‏باشد. گریه از روى رحم و رأفت یک امر طبیعى است. هر انسانى به هنگام مشاهده یک منظره دلخراش متأثر مى‏شود و اشک مى‏ریزد چنانکه دشمنان امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا بر حال آن حضرت مى‏گریستند. آنجا که اهل کوفه از دیدن وضع دلخراش اسراء بناکردند گریه و زارى کردن. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «اتنوحون و تبکون من اجلنا؟؟! فمن ذا الذى قتلنا؟».(24)

پس گریه از روى رحم و رأفت نیز چندان مناسب نیست. امام حسین (علیه السلام) از شیعیان خود این نوع گریه را نخواسته است.

5 ـ غم و اندوه: گریه از روى غم واندوه نیز یکى از گریه‏هاى طبیعى انسان است که به هنگام از دست دادن عزیزى یا به خاطر از دست دادن مقام و موقعیتى ویا به خاطر گرفتارى به مصیبتى، غم و اندوهى به انسان دست مى‏دهدو براى این که دل خود را سبک کند گریه سر مى‏دهد و این نوع افراد که دلشان شکسته است به هنگام سوگوارى امام حسین (علیه السلام) بیش از همه گریه مى‏کنند چه بسا از شدت گریه غش کنند ولى آیا این نوع گریه را مى‏توان به حساب امام حسین (علیه السلام) گذاشت؟ هرگز نه.

6 ـ گریه جدائى و فراق: نوع دیگر گریه، گریه فراق است که به خاطر دورى و جدائى از عزیزى حالت گریه به انسان دست مى‏دهد امام حسن مجتبى (علیه السلام) به هنگام جان دادن، بى‏تابى مى‏کرد. بعضى از عیادت کنندگان از علت آن پرسیدند امام مجتبى با صداى ضعیف فرمود: براى دو چیز گریه مى‏کنم: هول مطلع، فراق دوستان.(25)

پر واضح است که گریه بر امام حسین و شهیدان کربلا از این نوع گریه نیست.

7 ـ گریه‏هاى شوق گریه‏هاى لایق حسین (علیه السلام): گریه شوق گریه مادرى است که از دیدن فرزند دلبند گمشده خویش پس از چندین سال سرزده مى‏شود و از شوق گریه مى‏کند. قسمت زیادى از حماسه‏هاى کربلا شوق آفرین و شور انگیز است وبه دنبال آن سیلاب اشک شوق به خاطر آن همه رشادتها فداکاریها شجاعتها آزادمردیها و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر، بى اختیار از دیدگان شنونده سرازیر مى‏گردد، آیا این گریه دلیل بر شکست است؟!

8 ـ گریه پیوند هدف: گاهى قطرات اشک پیام‏آور هدفهاست، آنها که مى‏خواهند بگویند با مرام امام حسین (علیه السلام) همراه و با هدف او هماهنگ و پیرو مکتب او هستیم، ممکن است این کار را با دادن شعارهاى آتشین، یا سرودن اشعار و حماسه‏ها ابراز دارند، اما گاهى ممکن است آنها ساختگى باشد ولى آن کسى که احیانا با شنیدن این حادثه جانسوز قطره اشکى بریزد، صادقانه تر این حقیقت را بیان مى‏کند این قطره اشک اعلان وفادارى به اهداف مقدس یاران امام حسین و پیوند دل و جان با آنهاست مسلماً این نوع گریه بدون آشنایى با متعالى او ـ ممکن نیست.(26)

پس گریه بر حسین (علیه السلام) اشک ریختن بر مرده نبوده و از روى خوارى ودرماندگى وعجز وزبونى، غم و اندوه نیز نمى‏باشد بلکه آن فقط دلیلى است که نداى حق طلبان را به گوش جهانیان رسانیده و زنگ خطر را براى باطل و اهل آن صدا درمى‏آورد و صاعقه‏هائى است که بر روى سر سرکشان و ستمگران در هر زمان و در هر مکان فرو مى‏ریزد وشاهد صادق و گواه زنده‏اى است از اخلاص در راه حق و دشمنى با بیداد و ستم و بزرگداشتى است براى فداکارى و حق ودلیرى وانجام وظیفه ونهراسیدن از مرگ و تکریمى است براى امتناع از قبول ظلم و شکیبائى درمحنت و سختیها.

به قول علامه مغنیه: کسانى که درمجالس تعزیه مى‏خوانند:

لا تطهر الأرض من رجس العدا ابداً

ما لم یسل فوقها سیل الدم العرم (27)

 

«روى زمین از پلیدى دشمنان پاک نخواهد شد تا زمانى که بر روى آن سیل در هم شکننده خون روان نگردد».

غرض، شیعیان بر امام حسین (علیه السلام) از روى خوارى ودرماندگى نمى‏گریند، بلکه از اشک دیده خویش سرود حماسه مى‏سازند و با آه و حسرت خود بانگ حق وعدالت رابه گوش جهانیان مى‏رسانند:

همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب کافى است‏

اگر چه گریه، بر آلام قلب تسکین است.

ببین که مقصد عالى وى، چه بود اى دوست‏

که درک آن، سبب عز و جاه و تمکین است‏

زخاک مردم آزاده، بوى خون آید

نشان شیعه و آثار پیروى، این است (28)

 

«ماربین» مورخ آلمانى مى‏گوید: «هیچ چیز مانند عزادارى حسین نتوانست حس سیاسى در مسلمانان ایجاد کند.»(29)

اى اشک ماتمت به رخ ملت آبرو

وى از طفیل خون تو، اسلام سرخ رو

دین را تو زنده کردى و خود، کشته گشته‏اى‏

وین یافته ز فیض تو، دین نبى علوّ

گر آب را به روى تو بستند کوفیان‏

آوردى آب رفته اسلام را به جو (30)

 

قطره‏هاى اشکى که شیعه در ماتم امام حسین (علیه السلام) و یارانش مى‏ریزد عهد و پیمانى است با قطره‏هاى خون شهداى کربلا که با لب تشنه و محروم از «قطره‏هاى آب» بر سر احیاى دین و ارزشهاى راستین مکتب جان باختند. و این اشک‏ها این نهضت الهى را به جانها پیوند زده وجاوان ساخته است. و این بسیار ساده‏اندیشى است که کسى تنها توجیهى عاطفى براى این گریه‏ها داشته باشد چرا که داغ، هر قدر هم شدید باشد، بالاخره گذشت زمان از حرارت آن مى‏کاهد درحالى که عزادارن حسینى از اول عمر تا آخر عمر پس از گذشت قرنها با شور و شوق و حرارت بیشتر در سوک سید الشهداء مى‏گریند. اگر این گریه‏ها تنها جنبه عاطفى داشت مسلما به مرور زمان حادثه عاشورا از خاطره‏ها محو مى‏شد و یا ازطراوت ونشاط آن کاسته مى‏گردید .

9 ـ گریه کردن براى از دست دادن چیزى و یا تحمل دردى: انسان زمانى گریه مى‏کند که چیزى را از دست بدهد یا دردى را متحمل بشود. پس عامل عمده گریه (سواى شوق و چند مورد نادر) درد و فقدان منفعت است ما وقتى از چیزى نفع مى‏بریم به مجرد از دست دادن آن گریه سر مى‏دهیم و یا دردى به ما روى مى‏کند ناله مى‏کنیم.

در روایات مى‏خوانیم که همه چیز بر حسین (علیه السلام) گریه کردند ماه و ستارگان و خورشید شن‏هاى بیابان و حتى بادى که مى‏وزید و حتى الحوت فى البحر،چرا؟ شن بیابان چرا گریه کرد؟ ماهیان دریا چرا سوگوارى کردند؟ ماه و ستارگان وخورشید چرا تار شدند و بى تابى کردند؟ مسلما آنا به ظاهر متحمل دردو رنجى نشدند چون تیر و خنجرهائى که بر آن پیکر شریف وارد مى‏شد دردش برخورشید و ماهیان دریا نمى‏رسید پس چرا آنان گریه کردند و آن هم بکاء شدیدا پس حتماً آنها متضرر گردیدند و ازچیزى که نفع مى‏بردند بى نصیب شدند و منفعتى را از دست دادند و آن منفعت چیست ؟چه چیزى بالاتر از امامت! همه از امام نفع مى‏برند و از فقدانش رنج مى‏بینند و متضرر مى‏شوند امام قطب و قلب عالم است وهرکه در عالم است در سایه اوست وقتى او را از ست مى‏دهند متحمل رنج و به دنبال این رنج صاحب درد مى‏شوند این است که آن موجوداتى که ناپاکى بر آنان رخنه نکرده و نمى‏تواند بکند، (مثل شن‏هاى بیابان، ماهیان دریا و ...) بر او مى‏گریند و آلوده‏ها از انس وجن از فقدان چنین ذى نفعى بیخبر مى‏مانند و شادى مى‏کنند، و این است تفسیر آن حدیثى که مى‏فرماید براى حسین (علیه السلام) در قلب مؤمنان حرارتى است که ... مؤمنان اگر هم ذکر مصیبتى نشنوند، چون متوجه از دست دادن قطب و محور عالم هستند ناله مى‏کنند...

مرحوم علامه مغنیه مى‏گوید: کسى گفت: آیا شیعه‏ها جز گریه واشک راه دیگرى ندارند که بدان محبت خویش را به اهل بیت (علیه السلام) بیان نمایند؟ گفتم:

«آرى شیعیان علاوه بر گریه براى این که مودت قلبى خود را براى اهل بیت به ثبوت رسانند به راههاى گوناگونى متوسل مى‏شوند از جمله درود و تحیت بر اهل بیت تقدیم داشته و از فضائل ایشان در مجالس و محافل سخن رانده وبه سوى اماکن مقدس آنها بار سفر بسته و به ضریح‏هاى شریف آنان تبرک مى‏جویند».(31)h}

 

چرا حسین (علیه السلام) فراموش نمى‏شود؟

مى‏گویند: شما در عصر فضا و اتم زندگى مى‏کنید آنگاه بر کسى اشک مى‏ریزد که صدها سال پیش در گذشته است وبر مزارهایى سفر مى‏نمایید که چیزى جز صخره و سنگ نمى‏باشد؟!

در پاسخ مى‏گوئیم:«چنانکه گفته‏اند: «بعد زمان» را در «ابدیت» اثرى نیست ابدیت را در ماوراى زمان ـ در عرصه‏اى برتر از زمان ـ حکومت است ابدیت همیشگى است. جاودانان رهبران بزرگ بشریت به ابدیت تعلق دارند، از اینرو قرنها نیز در طول حیات معنوى آنان، مفهوم متداول خود را از دست مى‏دهند(32)

حسین بن على (علیه السلام) از زمره جاودانان از رهبران بزرگ بشریت است سخن از وى سخن از تاریخ نیست سخن روز است. سخن از ابدیت است سخن از همیشگى خروشان و شکوفا و پر فروز است.

این زنده جاوید نزدیک چهارده قرن ـ به حساب تاریخ ـ پس از مرگ جسمانیش همچنان امروز نیز بر دلها حکومت مى‏کند و هنوز پرتو وجودش نه تنها در حیات ما بلکه در حیات جهان معاصر ودر عصر فضا و اتم «حوادث بى نظیر» ایجاد مى‏کند وبه صورت یکى از «شور انگیزترین حماسه‏هاى تاریخ بشریت» در آمده و همه ساله نیرومندترین امواج احساسات میلیونها انسان را در اطراف خود بر مى‏انگیزد و مراسمى پرشورتر و هیجان انگیزتر ازهر مراسم دیگر به وجود مى‏آورد .

راستى چرا به این حادثه تاریخى ـ که شاید در تاریخ مشابه فراوان دارد ـ اهیمت داده مى‏شود؟ ! چرا مراسم بزرگداشت این خاطره هر سال پرشکوهتر و پرهیجان‏تر از سال پیش برگزار مى‏گردد؟ این همه تعظیم و تکریم و سپاس این همه سوز و گداز پس از چهارده قرن، آخر براى چیست؟ آن را چه معنائى است؟!

حقیقت این است که این زنده جاوید پس از قرنها، همچنان بر قلبهاى انسانهاى آزاده قدرتمندانه حکومت مى‏کند ودر جامعه «موج معنوى» ایجاد مى‏نماید. حتى هنوز هم به طور عمیق یک قدرت محرک معنوى ویک نیروى کنترل اجتماعى بزرگ به شمار مى‏رود.

اما از زیارت زیارتگاههاى مقدس هرگز سنگها و صخره‏ها هدف و غایت نمى‏باشند چه اگر غرض خود آنها مى‏بود همین کوهها سر به فلک کشیده‏انسان را از مشقت سفر و طى راههاى طولانى بى نیاز مى‏ساخت پس مقصود بالذات صاحب مزار است وبزرگ داشتن سنگها به جهت شرف انتساب به صاحبان آن مزارها است مانند محترم داشتن جلد قرآن کریم وسنگها و آجرهائى که خانه کعبه ومسجد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) وسایر اماکن مقدس از آنها ساخته شده است .

الان مى‏بینیم که دولتها و ملتها در حفظ مقبره‏هاى شخصیتهاى بزرگ خویش مى‏کوشند وبه دور آنها هاله تقدیس مى‏کشند.

در تاریخ نوشته‏اند هنگامى که سر مبارک حسین (علیه السلام) را به نزد یزید آوردند وى در مجلس شراب حضور داشت اتفاقا قاصدى از طرف پادشاه روم به مجلس یزید بار یافت وسر مبارک حسین (علیه السلام) را درمقابل یزید مشاهده کرد و چون دانست که آن سر مبارک به حسین (علیه السلام) تعلق دارد عمل یزید را به شدت نکوهش نمود و گفت اى یزید داستان «کلیساى حافر» را شنیده‏اى؟ گفت چگونه است؟ رومى گفت: در پیش ما مکانى است که گویند خر عیسى از آنجا گذر کرده است در آنجا کلیسائى بنا نهاده‏اند که نام آن به سم خر عیسى منسوب بوده و به کنیسه حافر «سم» شهرت دارد ما هر سال به زیارت آنجا مى‏رویم و نذورات خود را به آنجا اهدا مى‏کنیم. روى این حساب اى یزید من گواهى مى‏دهم که تو خطا کارى و از راه راست به دورى! یزید خشمگین شد و به کشتن قاصد فرمان داد رومى به سوى سر نازنین حسین (علیه السلام) رفت و آن را بوسید و شهادتین برزبان جارى کرد و سپس او را گرفتند و بر در قصر به دار کشیدند.(33)

زیارت، ارتباط روحى زائر با صاحب قبر است زائر قبر ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) با آن حضرت تجدید بیعت مى‏نماید و لذا ائمه اطهار علیهم السلام با توصیه و ترغیب به زیارت سالار شهیدان این نهضت مقدس را براى همیشه زنده و جاوید نگه‏داشته‏اند البته زیارت همه امامان مورد تأکید است ولى روایاتى که در ترغیب وتشویق زیارت امام حسین (علیه السلام) رسیده فوق العاده زیاد است امامان بااین توصیه‏ها در صدد آن بودند که شیعیان پیوستگى عملى با اهداف آن بزرگوار داشته باشند. امام سجاد (علیه السلام) که خود چندین بار مخفیانه به زیارت سالار شهیدان رفته در گفتار خویش نیز سفارش زیادى به زیارت امام حسین (علیه السلام) داشته است.

«ابو حمزه ثمالى» گوید: از امام سجاد (علیه السلام) در مورد زیارت امام حسین (علیه السلام) پرسیدم، حضرت فرمود:

«زُره کل یوم فان لم تقدر فکل جمعة فان لم تقدر فکل شهر فمن لم یزره فقد استخف بحق رسول الله (صلى الله علیه و آله)(34) «هر روز آن حضرت را زیارت کن، اگر نمى‏توانى هفته‏اى یک بار، اگر نمى‏توانى ماهى یکبار، پس کسى که اصلا آن حضرت را زیارت نکند، درحقیقت حریم رسول الله را خفیف شمرده است».

ولى مهمتر از سوگوارى و زیارت آشنایى به مکتب امام حسین و شهداى کربلا و پیوستگى عملى به اهداف بلند آن بزرگوار است. مهم پاک بودن و پاک زیستن و درست اندیشیدن و تأسى عملى به او است.

پى نوشتها:

.1 ارشاد القلوب: ص .128

.2 بحار الانوار: ج 90 ص .336

.3 بحار الانوار: ج 36 ص .349

.4 بحار الانوار: ج 44 ص 253 ـ .252

.5 کامل الزیارات، ص .57

.6 مناقب: ج3، ص 303 ـ بحار الانوار: ج 46، ص 109

.7 دیگران عبارتند از: آدم، حضرت نوح، یعقوب و حضرت فاطمه زهرا ـ الخصال: ص 83

.8 امالى صدوق، مجلسى، 29، ص .121

.9 ثواب الأعمال: ص .83

.10 وسائل الشیعة: ج 10، ص .398

.11 بحار الانوار: ج 98، ص 309

.12 کامل الزیارات: ص 104

.13 امالى الصدوق مجلس 27 ـ بحار الانوار: ج 44، ص .284

.14 بحار الانوار: ج 44 ص 284

.15 وسائل الشیعه ج 10 ص 393 ح .5

.16 المزار الکبیر: ص 165 ـ 117 ـ بحار الانوار: ج 98 ص .320

.17 کامل الزیارات: ص 83 ، 81، 90 ، 91 ـ بحار الانوار: ج 14 ص 181 ـ مجمع البیان: ج 9 ص .65

.18 شمع جمع: ص 178

.19 وسائل الشیعة: ج 10، ص 394، 392 ـ علل الشرایع، ص .86

.20 مفاتیح الجنان، اعمال روز عاشورا.

.21 امالى صدوق، ص 45 وعیون الأخبار: ص .162

.22 الغنیة لمطالبى طریق الحق فى الأخلاق و التصوف و الآداب الإسلامیة ج 2، ص 57 ـ .56

.23 بحارالانوار: ج 22، ص 151 ـ عیون الأخبار: ج 2، ص 11

.24 لهوف: ترجمه، ص 99

.25 حیاة الحسن (علیه السلام): ج 2، .426 2

.26 فلسفه شهادت از آیة الله مکارم‏

.27 شیعه و عاشورا، نوشته محمد جواد مغنیه: ترجمه فیروز حریرچى: ص 57

.28 خوشدل تهرانى، اشگ شوق، ج 1 ص .207

.29 سیاسة الحسینیة: ص 44

.30 شعر از شمس لنگرودى.

.31 شیعه و عاشورا ترجمه فارسى: ص 56

.32 دیباچه‏اى بر رهبرى: ص .330

.33 به نقل: علامه مغنیه شیعه وعاشورا: ترجمه، ص 59 ـ .58

.34 کامل الزیارات: ابن قولویه.

درسهایى از مکتب اسلام صفحه 20

داوود الهامى‏

 

 

آثار و برکات عزادارى و گریه بر سیدالشهداء (ع)

 

سخنى پیرامون عزادارى و گریه بر سیدالشهدا (ع)

 

«گریه» مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است، و علتها و انگیزه‏هاى مختلفى دارد که هر یک از آنها نشان دهنده حالتى خاص است . در روایات ، بعضى از انواع گریه تحسین شده و از صفات پسندیده بندگان پاکدل خداوند به حساب آمده است ، و بعضى از انواع گریه مذموم شمرده شده است .

گریه ، از حالات و انفعالات انسانى است که با مقدمه‏اى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبیعى به ظهور مى‏رسد، و گاه ممکن است انگیزه‏اش هیجانات تند روانى باشد . مثل شوق و ذوقى که از دیدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مى شود. همچنین گاهى هم گریه کردن حاکى از عقاید مذهبى انسان است با این توصیف، از آنجایى که گریه عملى طبیعى و اى بسا غیر ارادى است؛ لذا نمى شود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گیرد، بلکه آنچه که مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگیزه‏هاى گریه مى‏باشد . چنانکه گفته‏اند: «تو آنى که در بند آنى».

 

در اینجا براى اینکه بدانیم گریه بر سیدالشهدا (ع) چگونه گریه‏اى است و چه تأثیرات و برکاتى مى‏تواند داشته باشد، بهتر آن است که اشاره‏اى به انواع گریه کنیم تا بعد از آن، نوع گریه بر آن حضرت برایمان معلوم گردد.

1- گریه طفولیت : زندگانى انسان با گریه شروع مى شود که همان گریه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گریه در آن زمان ، زبان طفل است .

 

2- گریه شوق: مانند گریه مادرى که از دیدن فرزند گمشده خویش پس از چندین سال سرداده مى‏شود . و این گریه‏اى است که از روى هیجان و احیاناً جهت سرور و شادى به انسان دست مى‏دهد.

 

3- گریه عاطفى و محبت : محبت از عواطف اصیل انسانى است که با گریه انس دیرینه دارد . مثلاً محبت حقیقى به خداوند حسن آفرین است و براى قرب به او باید اشک محبت ریخت.

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم‏

تا به کى در غم تو ناله شبگیر کنم‏

4- گریه معرفت و خشیت: انجام عبادات خالصانه و تفکر در عظمت آفرینش و کبریایى خداوند ، و همچنین اهمیت تکالیف و مسئولیتهاى انسانى باعث مى‏گردد که نوع خاصى از خوف، در درون انسان ایجاد شود و این خوف، خوفى است که از روى معرفت به خداوند و تهذیب نفس به دست مى‏آید که «خشیت » نامیده مى شود.

5- گریه ندامت: از عوامل اندوه زدایى که منجر به گریه مى‏گردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است ، و همین حسابرسى باعث مى‏شود که انسان به گذشته خود فکر کند و با حسابرسى ، جبران کوتاهى و خطاها را بکند و اشک حسرت و ندامت از چشمانش جارى نماید، این گریه، نتیجه توبه و بازگشت به خداست.

 

اشک میغلتد به مژگانم به جرم رو سیاهى‏

اى پناه بى پناهان، مو سپید روسیاهم‏

روز و شب از دیدگان اشک پشیمانى فشانم‏

تا بشویم شاید از اشک پشیمانى گناهم‏

 

6- گریه پیوند با هدف : گاهى قطره‏هاى اشک انسان، پیام آور هدفهاست . گریه بر شهید از این نوع گریه است . گریه بر شهید خوى حماسه را در انسان زنده مى‏کند و گریستن بر سیدالشهدا (ع) خوى حسینى را در انسان احیا مى‏کند ، و خوى حسینى چنان است که نه ستم مى‏کند و نه ستم مى‏پذیرد. آن کسى که با شنیدن حادثه کربلا قطره اشکى از درون دل بیرون مى‏فرستد، صادقانه این پیوند با هدف والاى سیدالشهدا (ع) را بیان مى‏کند.

 

7- گریه ذلت و شکست : گریه افراد ضعیف و ناتوانى که از رسیدن به اهداف خود مانده‏اند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى‏بینند.

با ذکر این مطلب، حال باید بررسى کرد که گریه بر حسین (ع) از چه نوع گریه است . هر کس با اندک توجهى خواهد دانست که گریه بر حسین (ع) گریه محبت است ، آن محبتى که در دلهاى عاشقانش به ثبت رسیده است . گریه بر او ، گریه شوق است ، زیرا قسمت زیادى از حماسه‏هاى کربلا، شوق آفرین و شورانگیز است و به دنبال آن سیلاب اشک شوق به خاطر آن همه رشادت، فداکارى ، شجاعت و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر ، از دیدگان شنونده سرازیر مى‏گردد و نیز گریه معرفت و پیوند با هدف متعالى و انسان ساز او است؛ و به تعبیر امام خمینى (ره) گریه سیاسى است که فرمود: «ما ملت گریه سیاسى هستیم ، ما ملتى هستیم که با همین اشکها سیل جریان مى‏دهیم و سدهایى را که در مقابل اسلام ایستاده است خرد مى‏کنیم ».

هزار سال فزون شد ز وقعه عاشورا

ولى ز تعزیه هر روز، روز عاشور است‏

 

هیهات که گریه بر حسین (ع) گریه ذلت و شکست باشد، بلکه گریه پیوند با سرچشمه عزت است، گریه امت نیست، که گویا است ، گریه سرد کننده نیست ، که حرارت بخش است، گریه بزدلان نیست، که گریه شجاعان است ، گریه یأس و ناامیدى نیست که گریه امید است، و بالاخره گریه معرفت است و گریه معرفت در عزاى حسین (ع) از انحراف و تحریف در قیام آن حضرت جلوگیرى مى کند و شاید به همین جهت باشد که در فضیلت گریه بر سیدالشهدا (ع) روایات متعددى وارد شده است . از آن جمله، روایتى است که امام صادق (ع) فرمود: «گریه و بى تابى در هر مصیبت براى بنده مکروه است، مگر گریه بر حسین بن على (ع) که اجر و ثواب نیز دارد» . 85

گریه و عزادارى براى سیدالشهدا(ع) داراى آثار و برکات مهمى است که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

 

1- حفظ رمز نهضت حسینى

از ارزنده‏ترین آثار و برکات مجالس عزادارى و گریه بر ابى عبدالله حسین (ع) حفظ رمز نهضت حسینى است .

براستى ؛ چرا در دوران منحوص سلاطین و پادشاهان جور از برپایى مجالس عزاى اهل بیت (ع) به خصوص سالار شهیدان جلوگیرى مى شد؟ آیا نه این است که عزاى حسینى و امامان شیعه، سبب مى شود که سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلم‏هاى حکومتها آگاهى دهند و انگیزه قیام آن حضرت که امر به معروف و نهى از منکر است به اطلاع مردم برسد؟

 

آرى، اینگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههایى است که به بهترین روش و زیباترین اسلوب مردم را به سوى دین خوانده و عواطف را آماده مى‏کند و جاهلان و بى‏خبران را از خواب سنگین غفلت بیدار مى‏سازد و نیز در این مجالس است که مردم ، دیانت را همراه با سیاست، از مکتب حسین بن على (ع) مى‏آموزند.

 

گریه بر سید الشهدا (ع) و تشکیل مجالس عزاى حسینى نه تنها اساس مکتب را حفظ مى‏کند، بلکه باعث مى‏گردد شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.

 

کدام اجتماعى است که در عالم چنین اثرى را از خود بروز داده باشد؟ کدام حادثه‏اى است مانند حادثه جانسوز کربلا که از دوره وقوع تاکنون و بعدها بدینسان اثر خود را در جامعه بشریت گذارده ، و روز به روز دامنه آن وسیعتر و پیروى و تبعیت از آن بیشتر گردد؟ از این رو باید گفت که در حقیقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسین (ع) و در نتیجه حافظ اسلام وضامن بقاى آن است .

 

تشکیل مجالس عزادارى حسین، نه تنها اساس مکتب را حفظ کرده و مى‏کند بلکه به علاوه سبب آن گردید که شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.

«موریس دوکبرى» مى‏نویسد: «اگر مورخین ما، حقیقت این روز را مى‏دانستند و درک مى‏کردند که عاشورا چه روزى است ، این عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند . زیرا پیروان حسین به واسطه عزادارى حسین مى‏دانند که پستى و زیر دستى و استعمار را نباید قبول کنند . زیرا شعار پیشرو و آقاى آنان تن به زیر بار ظلم و ستم ندادن است.

 

قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسین نشان مى‏دهد که چه نکات دقیق و حیات بخشى مطرح مى شود ،در مجالس عزادارى حسین گفته مى شود که حسین (ع) براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت؛ پس بیایید ،ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیر دستى استعمار گرایان خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم...» 86.

 

2- ازدیاد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت

سوزى که از دل سوخته عاشقان سیدالشهدا (ع) به چشم سرایت کرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مى شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مى‏رساند و این عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدیاد محبت دارد.

گریه بر حضرت سیدالشهدا (ع) از مواردى است که هیچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و این گریه و بیقرارى ، علاوه بر ازدیاد محبت و مهر و مودت، موجب کثرت تنفر و بى‏زارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران این خانواده از دشمنان ایشان مى‏گردد.

بارى، گریه با آگاهى و معرفت بر امام حسین (ع) ، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و این تبرى از آثار برجسته گریه بر امام حسین (ع) است زیرا مردم به ویژه افرادى که داراى شخصیت هستند از گریه کردن در برابر حوادث تا سر حد امکان امتناع مى‏ورزند ، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گریه کردن مخصوصاً در برابر چشم دیگران نیستند، این گریه و عزادارى ابراز کمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پایمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تکیه زدن بر مسند حکومت آنان مى‏باشد.

 

3- آشنایى با حقیقت دین و نشر آن

یکى دیگر از آثار و برکات مجالس عزادارى سیدالشهدا (ع) این است که مردم در سایه مراسم عزادارى به حقیقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبلیغات وسیع و گسترده‏اى که همراه با این مراسم انجام مى‏گیرد، آگاهى توده مردم بیشتر شده و ارتباطشان با دین حنیف محکمتر و قویتر مى‏گردد . چه اینکه قرآن و عترت دو وزنه نفیسى هستند که هرگز از یکدیگر جدا نمى‏شوند و این آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اکرم (ص) به خصوص امام حسین (ع) به آحاد مردم داده خواهد شد.

 

4- آمرزش گناهان

ریان بن شبیب از امام رضا (ع) روایت کرده که فرمود: «اى پسر شبیب ، اگر بر حسین (ع) گریه کنى تا آنکه اشک چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان کوچک و بزرگ، و کم یا زیاد تو را مى آمرزد» 87

و نیز فرمود: «گریه کنندگان باید بر کسى همچون حسین (ع) گریه کنند ، زیرا گریستن براى او گناهان بزرگ را فرو مى‏ریزد» 89.

 

5- سکونت در بهشت

امام باقر (ع) فرمود: «هر مؤمنى که در سوگ حسین (ع) اشک دیده ریزد، به حدى که بر گونه‏اش جارى گردد، خداوند او را سالیان سال در غرفه‏هاى بهشت مسکن مى‏دهد» . 90

و نیز امام صادق (ع) فرمود: «هر کس درباره حسین (ع) شعرى بخواند و گریه نماید و یک نفر را بگریاند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مى‏شود . کسى که حسین (ع) نزد او ذکر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشک آید، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد» .91

و نیز فرمود: «هر کس که در عزاى حسین (ع) بگرید یا دیگرى را بگریاند و یا آنکه خود را به حالت گریه و عزا درآورد ، بهشت بر او واجب مى‏شود» 92. 6- شفا یافتن

یکى دیگر از آثار و برکات مجالس عزادارى حضرت سید الشهدا (ع) شفا گرفتن است . به طورى که بارها دیده‏ایم و شنیده‏ایم که بعضى از عزاداران و گریه کنندگان بر حسین (ع) شفا گرفته‏اند.

 

نقل است که مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیة الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند که بدون عینک خطوط ریز را هم مى‏خواندند و مى‏فرمودند: این نعمت را مرهون وجود مبارک حضرت ابى عبدالله الحسین (ع) هستم : و قضیه را چنین نقل مى‏فرمودند:

در یکى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجیبى مبتلا شدم که بسیار مرا نگران ساخته بود . معالجه پزشکان فایده‏اى نکرد و درد چشم هر روز بیشتر و ناراحتى من افزونتر مى‏گردید، تااینکه ایام محرم شد. در ایام محرم آیة الله فقید ، دهه اول را روضه داشتند و دسته‏هاى مختلف هم در این عزادارى شرکت مى‏کردند . یکى از دسته‏هایى که روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هیئت گِلگیرها» است که نوعاً سادات و اهل علم و محترمین هستند، در حالى که هر یک حوله سفیدى به کمر بسته‏اند، سر و سینه خود را گل آلود کرده و بطور بسیار رقت بار و مهیج و در عین حال با سوز و گداز فراوان و ذکرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى کنند . آقا فرمودند:

 

«هنگامى که این دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود این هیئت هیجان عجیبى به خود گرفته بود من هم در گوشه‏اى نشسته و آهسته آهسته اشک مى‏ریختم و در این بین هم مقدارى گل از روى پاى یکى از همین افراد گلگیر برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم کشیدم، و به برکت همین توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اینکه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بینایى کامل برخوردارم، و به برکت حضرت امام حسین (ع) احتیاج به عینک هم ندارم». با اینکه همه قواى جسمانى ایشان تحلیل رفته بود با این وجود تا آخرین ساعات زندگانى از بینایى کامل برخوردار بودند.

 

7- گریه کننده بر حسین، در قیامت گریان نیست

رسول اکرم (ص) به فاطمه زهرا (س) فرمود: «هر چشمى در روز قیامت گریان است مگر چشمى که براى مصائب حسین (ع) گریه کرده باشد، چنین کسى در قیامت خندان و شادان به نعمت‏هاى بهشتى است». 93

آن روز دیده‏ها همه گریان شود ز هول‏
جز چشم گریه کرده بسوگ و عزاى او

 

8- امان از سکرات موت و آتش دوزخ

مسمع گوید: حضرت امام صادق (ع) فرمود: آیا متذکر مى شوى با حسین چه کردند؟ عرض کردم : آرى ، فرمود: آیا جزع و گریه مى‏کنى؟ گفتم : آرى ، به خدا سوگند گریه مى‏کنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مى‏شود حضرت فرمود: «خدا اشک چشمت را رحمت کند . آگاه باش که تو از آن اشخاصى هستى که از اهل جزع براى ما شمرده مى‏شوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناک مى‏گردند. آگاه باش که بزودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالین خود حاضر مى‏بینى ، در حالى که به تو توجه کرده و ملک الموت را درباره تو بشارت مى دهند، و خواهى دید که ملک الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش ، مهربانتر است» سپس فرمود: «کسى که بر ما اهل بیت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گریه کند، رحمت خدا شامل او مى‏شود قبل از اینکه اشکى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى که اشک چشمش بر صورت جارى شود اگر قطره‏اى از آن در جهنم بریزد، حرارت آن را خاموش کند، و هیچ چشمى نیست که گریه کند بر ما مگر آنکه با نظر کردن به کوثر و سیراب شدن با دوستان، خوشوقت مى‏گردد» . 94

 

با توجه به این روایت شریف باید گفت:جایى که آتش جهنم که قابل مقایسه با آتش دنیا نیست و به وسیله گریه بر حسین (ع) خاموش و برد و سلام گردد ، پس اگر در موردى، آتش ضعیف دنیا عزادار حسینى را نسوزاند جاى تعجب نیست .

سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (داندانساز) عجایبى از ایام مجاورت در هندوستان که مشاهده کرده بود نقل مى‏کرد، از آن جمله مى‏گفت : عده‏اى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهدا (ع) معتقد و علاقه مندند و براى برکت مالشان با آن حضرت شرکت مى‏کنند، یعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مى‏کنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان ، شربت و پالوده و بستنى درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران مى‏دهند، و بعضى آن مبلغى که راجع به آن حضرت است را به شیعیان مى‏دهند تا در مراکز عزادارى صرف نمایند.

 

یکى از آنان را عادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت مى‏کرد و با آنها به سینه زدن مشغول مى شد. وقتى از دنیا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعه‏اى از سینه‏اش که آتش، آن دو عضو را نسوزانیده بود.

بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: «این دو عضو راجع به حسین شماست» 95.

 

9- تأثیر شعر سرودن در عزاى حسینى

امام صادق (ع) فرمود: «کسى نیست که براى حسین (ع) شعرى بسراید و گریه کند یا بگریاند مگر اینکه خداوند بهشت را بر او واجب کرده و گناهانش را مى‏آمرزد» .96

 

سخنى با حسین (ع)

«حسین ! اى پرچم خونین حق بر دوش،
حسین ! اى انقلابى مرد
حسین ! اى رایت آزادگى در دست،
در آن صحراى سرخ و روز آتشگون‏
قیام قامتت در خون نشست، اما
پیام نهضتت برخاست‏
از آن طوفان «طف» در روز عاشورا،
به دشت «نینوا» ناى حقیقت از «نوا» افتاد
ولى ...
 

مرغ شباهنگ حقیقت ، از نواى ناله «حق ، حق » نمى‏افتد».

 

سلام بر تو ، اى حسین !

سلام بر خط شفقگون کربلا، که خون تو را، اى خون خدا - همواره بر چهره افق مى‏پاشد و غروب هنگام، سرخى آسمان مغرب را به شهادت مى‏گیرد ، تا آن جنایت هولناک را هر چه آشکارتر بنمایاند و چشم تاریخ را بر این صحنه همیشه خونین بدو زد و گوش زمان را از آن فریادها تندر گونه آن عاشوراى دوران ساز، پر کند.

اى حسین ... اى عارف مسلّح !

کربلاى تو، عشق را معنى کر دو انقلاب تو اسلام را زنده ساخت و شهادت تو، حضور همیشگى در همه زمان‏ها و زمین‏ها بود.

اى حسین ... اى شراره ایمان !

اى حسین ... اى در سکوت سرخ ستم، شهر آشوب!

در بهت خاموشى و ترس، تلخابه فریاد را در حلقوم شب ریختى و با نامردان تبهکار ، مردانه در آویختى.

عاشوراى تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود که بر «طور» اندیشه‏ها تجلى کرد و «موسى خواهان» گرفتار در «تپه» ظلمت ظلم را از سرگردانى نجات بخشید.

چه مى‏گویم؟ ... تو تاریخ را به حرکت آوردى و زبان زمان را به سرودن حماسه‏هاى زیباى ایثار و جهاد و شهادت گشودى . لحظه لحظه تاریخ را عاشورا ساختى و جاى جاى سرزمین‏ها را کربلا...

خفته بودیم و بى خبر ... اما تو، این «مصباح هدایت» و اى «کشتى نجات» گام خسته ما را به تلاش کشاندى و افسردگى یأسمان را به شور امید مبدل ساختى و از سکوت و درنگ و وحشت ، به فریاد و هجوم و شجاعتمان رساندى و پاى کوفته و پر آبله ما را، تابام آگاهى و تا برج بیدارى فرا بردى. 97

«اى حسین » ...

تو کلاس فشرده تاریخى .

کربلاى تو، مصاف نیست‏

منظومه بزرگ هستى است ،

طواف است.

پایان سخن

پایان من است

تو انتهاى ندارى ...98

 

پى نوشتها:

85 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 393
86 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 284
87 منتخب کامل الزیارات , ابن قولویه , ص 165
88 منتخب کامل الزیارات , ابن قولویه , ص 168
89 جلاء العیون , علامهء مجلسى , ص 462
90 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 293
91 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 397
92 داستانهاى شگفت , آیت الله شهید دستغیب , ص 9
93 اختیار معرفة الرجال , شیخ طوسى , 89
94 خلاصه اى از مقالهء عاشورا نوشتهء جواد محدثى .
95 خط خون موسوى گرمارودى .

 

علیرضا رجالى تهرانى

 

 گریه   

«چشم گریان،چشمه فیض خداست‏».گریستن بر ابا عبد الله الحسین‏«ع‏»ثواب بسیاردارد. (1) فرشتگان،پیامبران،زمین و آسمان،حیوانات صحرا و دریا هم بر عزاى حسین‏«ع‏» گریسته‏اند. (2)

اشگ ریختن،نشانه پیوند قلبى با اهل بیت و سید الشهدا است.اشک،دل راسیراب مى‏کند،عطش روح را بر طرف مى‏سازد و حاصل محبتى است که نسبت‏به‏اهل بیت‏حاصل مى‏شود.همدلى و هماهنگى روحى با ائمه،ایجاب مى‏کند که در شادى‏آنان شاد و در غمشان محزون باشیم.این نشان شیعه است که‏«یفرحون بفرحنا و یحزنون‏لحزننا...» (3) قلبى که مهر حسین‏«ع‏»را داشته باشد،بى شک به یاد مظلومیت و شهادت اومى‏گرید.اشک،زبان دل و شاهد عشق است.

آنچنان کز برگ گل،عطر و گلاب آید برون تا که نامت مى‏برم از دیده آب آید برون رشته الفت‏بود در بین ما،کز قعر چاه کى بدون رشته،آب بى‏حساب آید برون؟ تا نسوزد دل،نریزد اشگ و خون از دیده‏ها آتشى باید که خوناب کباب آید برون مهر تو شیرازه‏«ام الکتاب‏»خلقت است مشکل این شیرازه از قلب کتاب آید برون گر نباشد مهر تو دل را نباشد ارزشى برگ بى‏حاصل شود گل،چون گلاب آید برون (4)

گریستن در سوگ شهداى کربلا،تجدید بیعت‏با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذیه‏فکرى و روحى با این مکتب است و اشک ریختن،نوعى امضا کردن پیمان و قراردادمودت با سید الشهدا است.ائمه شیعه،گریستن بر مظلومیت اهل بیت و عزاى حسینى راتاکید کرده و شهادت اشک را بر صداقت عشق،پذیرفته‏اند.امام صادق‏«ع‏»فرموده است:

«نزد هر کس که ما یاد شویم و چشمانش اشگ‏آلود شود،حتى اگر به اندازه بال مگسى‏باشد،خداوند گناهانش را مى‏بخشاید،هر چند چون کف دریا فراوان باشد.» (5) به گفته صائب:

در سلسله اشگ بود گوهر مقصود گر هست ز یوسف خبر،این قافله دارد

دستور امامان به گریستن بر امام حسین‏«ع‏»بسیار اکید است.امام رضا«ع‏»به ریان بن‏شبیب در حدیث مفصلى فرمود: «یابن شبیب!ان کنت‏باکیا لشى‏ء فابک للحسین بن على بن‏ابى طالب فانه ذبح کما یذبح الکبش...». (6) اگر بر چیزى گریه مى‏کنى،بر حسین بن على گریه‏کن،که او را همچون گوسفند،سر بریدند.در حدیث دیگرى فرموده است:«محرم، ماهى‏است که مردم دوره جاهلیت جنگ در آن را ناروا مى‏دانستند،ولى در این ماه،دشمنان،خون ما را بناحق ریختند و هتک حرمت ما نمودند و فرزندان و بانوان ما را به اسارت‏گرفتند و به خیمه‏هاى ما آتش زدند و غارت کردند و در کار ما، براى رسول خدا هیچ‏حرمتى را رعایت نکردند.روز حسین( عاشورا)پلکهاى ما را مجروح و اشگهایمان راجارى کرد و ما از سرزمین کربلا،گرفتارى و رنج‏به میراث بردیم.

پس باید بر کسى‏همچون حسین،گریه‏کنندگان بگریند،که گریه بر او، گناهان بزرگ را هم فرو مى‏ریزد.» (7) خود امام حسین‏«ع‏»فرموده است:«انا قتیل العبرة،لا یذکرنى مؤمن الا بکى‏»، (8) من‏کشته اشکم،هیچ مؤمنى مرا یاد نمى‏کند مگر آنکه(بخاطر مصیبتهایم)مى‏گرید.امام‏سجاد«ع‏»بیست‏سال بر امام حسین علیه السلام گریست و هرگز طعامى پیش اونمى‏گذاشتند مگر آنکه گریه مى‏کرد. (9) به فرموده امام صادق‏«ع‏»:هر ناله و گریه‏اى ناپسند ومکروه است،مگر نالیدن و گریستن بر حسین علیه السلام:«کل الجزع و البکاء مکروه‏سوى الجزع و البکاء على الحسین‏». (10)

هم گریستن،هم گریاندن،هم خود را شبیه گریه‏کنندگان در آوردن(تباکى)پسندیده‏است و اجر دارد.این همه فضیلت که براى گریه بر حسین‏«ع‏»بیان شده و اینکه اشک‏چشم،آتش دوزخ را فرو مى‏نشاند و غمگین شدن در سوگ شهیدان کربلا ایمنى از عذاب‏است،در صورتى است که گناه و فسق و آلودگى انسان در حدى نباشد که مانع رسیدن این‏فیض الهى گردد.اشگى که مبین پیوند عاطفى و رابطه مکتبى و اتصال روحى با راه و فکرو خط ائمه و سید الشهداست،حتما زمینه‏ساز پرهیز از گناه مى‏گردد.به تعبیر شهیدمطهرى:«گریه بر شهید،شرکت در حماسه او و هماهنگى با روح او و موافقت‏با نشاط اوو حرکت اوست...امام حسین‏«ع‏»بواسطه شخصیت عالیقدرش،بواسطه شهادت‏قهرمانانه‏اش،مالک قلبها و احساسات صدها میلیون انسان است.

اگر کسانى که بر این‏مخزن عظیم و گرانقدر احساسى و روحى گمارده شدند،یعنى سخنرانان مذهبى،بتوانند ازاین مخزن عظیم در جهت هم شکل کردن و همرنگ کردن و هم احساس کردن روحها باروح عظیم حسینى بهره‏بردارى صحیح کنند،جهانى اصلاح خواهد شد.» (11) پس مهم، شناخت فلسفه گریه در راستاى احیاى عاشورا و زنده نگهداشتن مراسم حسینى وفرهنگ کربلاست،نه گناه کردن و آلودگى،به امید پاک شدن با چند قطره اشک!معلوم‏نیست که دل و جان آلوده،آن همسویى را با امام داشته باشد که با یاد مصائبش گریه کند.

گریه در فرهنگ عاشورا،سلاح همیشه برانى است که فریاد اعتراض به ستمگران رادارد.«اشک‏»،زبان دل است و گریه،فریاد عصر مظلومیت.رسالت اشک نیز پاسدارى از«خون شهید»است.امام خمینى‏«ره‏»فرمود:«هر مکتبى،تا پایش سینه‏زن نباشد،تا پایش‏گریه‏کن نباشد،تا پایش توى سر و سینه‏زن نباشد حفظ نمى‏شود...»، (12) «گریه کردن برشهید،نگهداشتن، زنده نگهداشتن نهضت است‏»، (13) «گریه کردن بر عزاى امام حسین،زنده‏نگهداشتن نهضت و زنده نگهداشتن همین معنى است که یک جمعیت کمى در مقابل یک‏امپراطور بزرگ ایستاد...،آنها از همین گریه‏ها مى‏ترسند،براى اینکه گریه‏اى است که گریه‏بر مظلوم است،فریاد مقابل ظالم است.» (14)

هر چند نیست درد دل ما نوشتنى از اشگ خود،دو سطر به ایما نوشته‏ایم (15)

اشگ،سر فصل محبت و مودت است و برخاسته از عشقى است که خداوند در دلهاقرار داده که نسبت‏به حسین بن على‏«ع‏»مجذوب مى‏شود.به فرموده رسول خدا«ص‏»:

«ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا». (16) براى شهادت حسین‏علیه السلام حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى‏شود.

کدام عاشق در این ره در بلا نیست؟ کدامین دل شما را مبتلا نیست؟ اگر در سوگتان شد دیده نمناک اگر از عشقتان دل گشت غمناک گواه عشق ما این دیده و دل رساند«اشگ‏»و«غم‏»ما را به منزل کنون ماییم و درد داغدارى کنون ماییم و اشگ و سوگوارى هنوز اشگ عزا پیوسته جارى است رواق چشممان آیینه‏کارى است غدیر ما محرم دارد امروز محرم،بذر غم مى‏کارد امروز (17)

امروز هم،اشگ و گریه،رابط ما با حسین است و ما با شورى اشگهایمان،سر سفره‏محبت‏سید الشهدا نشسته‏ایم و نمک پرورده ابا عبد الله هستیم،از این رو،این مهر با شیرمادر در جان ما وارد شده و با جان هم به در مى‏شود.

پى‏نوشتها

1-احادیث ثواب و آثار گریه بر امام حسین‏«ع‏»را از جمله در بحار الانوار،ج 44،ص 279 تا 296 مطالعه کنید.

2-سفینة البحار،ج 1،ص 97،بحار الانوار،ج 45،ص 220 به بعد.

3-میزان الحکمه،ج 5،ص 233.

4-اى اشکها بریزید،حسان،ص 131.

5-وسائل الشیعه،ج 10،ص 391.

6-بحار الانوار،ج 44،ص 286.

7-همان،ص 283.

8-همان،ص 279.

9-همان،ج 46،ص 108.

10-بحار الانوار،ج 45،ص 313.

11-شهید(ضمیمه قیام و انقلاب مهدى)،ص 124 و 125.

12-صحیفه نور،ج 8،ص 70.

13-همان،ج 10،ص 31.

14-همان-ج 10،ص 31.

15-صائب تبریزى.

16-جامع احادیث الشیعه،ج 12،ص 556.

17-از مثنوى‏«اهل بیت آفتاب‏»از مؤلف.

فرهنگ عاشورا صفحه 381 جواد محدثى

 

اشک و عزادارى موجودات براى عزیز زهرا علیها‌السلام 

در روایات متعدد و اخبار بسیارى آمده هنگامى که حضرت امام حسین علیه‌السلام به شهادت رسیدند و چراغ هدایت شکسته و کشتى نجات به دریاى خون نشست آسمان گریست و خون بارید و خورشید شفق‌گون شد و عالم وجودچهره، عزادار به خود گرفت.

آنچه فراروى شماست مختصر توضیحى است بر چگونگى عزادارى عالم وجود از انسان و جن و ملک وحیوانات و گیاهان و جمادات.

نخست باید گفت که تمام ذرات این عالم حتى جمادات داراى درک و شعورند خاصیت اثرپذیرى و اثر بخشى دارند و این مطلب از جهت علمی، مسلم و از جهت آیات و روایات نیز روشن است به عنوان نمونه همین ضبط صوت یا فیلم و عکس، داراى گیرندگى و فرستندگى هستند که صوت یا تصویر را بر روى خود جذب نموده و در شرائط خاصى تحویل می‌دهند یا سلولهاى هوا طورى هستند که وقتى صدایى از انسان یا هر چیز دیگر تولید می‌شود آن را می‌گیرند و به یکدیگر تحویل می‌دهند و تا آنجا که صدا می‌رسد دائماً‌ دسته‌اى سلولها،‌صوت را می‌گیرند و به سلولهاى بعدى می‌سپارند که اگر این حالت گیرندگى و فرستندگى در سلولهاى هوا وجود نداشت هرگز صداى ما به هیچ جا نمی‌رسید و اصلا صوت تولید نمی‌شد.

دانشمندان گویند: تمام صداهاى تولید شده، در هوا موجودات و حتى اگر انسان بتواند دستگاهى بسازد که قابلیت گرفتن و انعکاس صوت را داشته باشد می‌تواند تمام صداها و کلمات و صحبتهایى را که قرنها پیش اتفاق افتاده است بگیرد و منعکس کند زیرا تمام آن اصوات در وجود هوا موجود و محفوظ و مضبوط است. و ذرات هوا آنها را در دل خود نگه داشته است. بنابراین جمادات نیز در میزان خودشان درک و فهمى دارند لکن اگر انسان دیده حق بین و ملکوتى داشته باشد می‌تواند بدون هیچ وسیله‌اى صداهاى ضبط شده بر جمادات را بشنود. آنان این صداها را درک کرده و بعد پس می‌دهند.

در آیه‌شریفه قرآن نیز به این حقیقت اشاره شده است:‌

« تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ [1]»

آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند همه تسبیح او می‌گویند و هر موجودى تسبیح و حمد او می‌گوید ولى شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید.»

آری!‌کسانى که پرده‌هاى حجاب دنیوى نمی‌تواند در برابر چشمان آنان مانعى ایجاد نماید به دیده‌اى ملکوتى می‌بینند آنچه را دیگران در نمی‌یابند و می‌شنوند آنچه را دیگران درک نمی‌کنند.

حضرت امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

« انّا لنرى انّ تنقض الجدار هو تسبیحه[2],ما می‌بینیم صدایى که از شکاف دیوار بلند می‌شود همان تسبیح اوست»

قرآن کریم:

« أَلَمْ تَرَأَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ[3]

آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح می‌کنند و همچنین پرندگان به هنگامى که به فراز آسمان بال گسترده‌اند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را می‌داند»

چنانچه از این آیه شریفه استفاده می‌شود هر چیز تسبیح خدا می‌گوید حتى پرندگان و حتى براى آنان نمازى هست که خوب بدان آگاهند، به ذکر خدا و نماز مشغول می‌شوند.

حضرت اما صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

« رسول خدا صلى الله علیه و آله نهى فرمودند از اینکه در صورت چهارپایان داغ و علامت گذارى کنند یا با تازیانه به صورت آنان بزنند چرا که آنان تسبیح خدا و حمد الهى بجا می‌آورند.»[4]

و نیز آن حضرت فرمودند:‌

«هیچ پرنده‌اى در دریا یا خشکى شکار نمی‌شود و هیچ حیوان وحشى صید نمی‌گردد مگر اینکه تسبیح گفتن خویش را ضایع نموده است.»

البته گاهى به اعجاز،‌ گوش دیگران نیز صداى تسبیح و حالت ملکوت اشیاء را می‌شنود و درک می‌کند. چنانچه از ابن عباس نقل شده که فرمانروایان حضرموت بر نبى اعظم اسلام صلى الله علیه و آله و سلم وارد شده گفتند: چگونه بدانیم تو رسول خدایی؟ آن حضرت یک کف از سنگریزه‌ها برداشته فرمودند:‌اینها شهادت می‌دهند که من فرستاده خدایم در آن هنگام سنگریزه‌ها در دست حضرت،‌ تسبیح گفته و شهادت به رسالت آن جناب دادند. [5]

قرآن کریم درباره سنگها چنین می‌فرماید:‌

«... وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا ... وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ[6]

پاره‌اى از سنگها می‌شکافد و از آن نهرها جارى می‌شود و پاره‌اى ... و پاره‌اى از خوف خدا ( از فراز کوه) به زیر می‌افتد.»

آری!‌ سنگها نیز فهم و درکشان به حدى است که از عظمت پروردگار خویش، خائف و هراسان‌اند.

پس اکنون اگر در تاریخ آمده که جمادات در هنگام شهادت سید شهیدان علیه‌السلام گریستند جاى تعجب و انکار نیست که آمده:‌چون شمر لعین سر مطّهر از بدن حضرتش جدا ساخت زمین لرزید و آسمانها تاریک شد و قطراتى از خون بارید و منادى از آسمان ندا کرد:‌ به خدا قسم امام فرزند امام کشته شد به خدا قسم حسین بن على بن ابیطالب کشته شد پس غبار غلیظ سیاهى برخاست که باد سرخ به همراه داشت. هیچ چشمى و اثرى در آن دیده نمی‌شد. لشگریان گمان بردند عذاب نازل شده، ساعتى اوضاع،‌اینگونه بود و سپس رفع شد.

در خبرى آمده:

« لما قتل الحسین علیه‌السلام مطرت السماء مطراً کالدم احمرت منه البیوت و الحیطان[7]

هنگامى که (حضرت امام) حسین علیه‌السلام کشته شده آسمان بارانى چون خون بارید که خانه‌ها و دیوارها به وسیله آن سرخ شد.»

در خبرى دیگر آمده:

« انّ الشّمسَ کانت حَمراء کانَّها دم عبیط[8],خورشید چنان قرمز گشت که گویى خون تازه است»

و در روایتى دیگر:

« انّه لمّآ مضى الحسین بکت علیه السموات السبع و ما فیهنّ‌ و الارضون السبع و ما فیهنّ و ما بینهنّ و ما ینقلب فى الجنة و النار من خلق ربنا و مایرى و ما لایرى الا البصره و دمشق و آل عثمان [9]

آن هنگام که حسین(علیه‌السلام) به شهادت رسید هفت آسمان و آنچه در آن است و زمینهاى هفتگانه و هرچه در آنهاست و آنچه مابین آسمانها و زمین است و هر آفریده خدا در بهشت و جهنم و آنچه دیده می‌شود و آنچه دیده نمی‌شود بر او گریستند مگر بصره و دمشق و آل عثمان»

آری! غیر از این سیه روزان وارونه بختان که به کشتن عزیز پیامبر، شادمان بودند، همه چیز محزون و گریان بود.

البته باید توجه داشت که گریه هر چیزى به حسب حال و میزان خود آن چیز است. گریه جنّ و پرندگان و وحوش و هرچه چشم بینا دارد مانند گریه انسان است چنانچه در روایات آمده:

« بکت الانس والجنّ و الطیر و الوحوش على الحسین بن على علیه‌السلام حتى ذرفت دموعها [10]

انس و جن و پرندگان و حیوانات وحشى بر حسین بن على علیهما‌السلام گریستند که اشکهاشان جارى شد.»

امیرالمومنین علیه‌السلام می‌فرماید:‌ « پدر و مادرم فداى حسین که در پشت کوفه کشته می‌شود. به خدا قسم گویا می‌بینم که وحوش،‌گردنهاى خود را بر قبر او کشیده و انواع حیوانات وحشى بر او گریه و عزادارى می‌کنند تا صبح شود پس اکنون که چنین است مبادا شما جفا کنید»[11]

از روایات چنان می‌نماید که فرشتگان نیز گریه می‌کنند ولى به گونه‌اى لطیف‌تر و نورانی‌تر و حوریان و غلامان عالم قدس نیز چنین‌اند.

و جهنم نیز گریست: « فتزفر جهنّم زفره »[12]

جهنم چنان شعله ور شد که اگر خازنین آن مهیا نبودند و درهاى آن را محکم نگاه نمی‌داشتند دود و سیاهیش اهل دنیا را در کام خود می‌کشید و آنان را می‌سوزاند.»

ترسم جزاى قاتل او چون رقم زنند یکباره بر جریده‌ رحمت قلم زنند

و گریه دریاها به متلاطم شدن و بالا گرفتن امواج سهمگین آن و خورشید و ماه و ستارگان به خسوف و گرفتگى و سرخ فام شدن است و هر چیز به حساب خود گریه بر عزیز زهرا داشته و دارد.[13]

پس اى عزیز !‌بیا تا ما از جمادات و وحوش بیابان کمتر نباشیم بیا تا همسان با ذرات عالم وجود و هماهنگ با تمام آفرینش شویم. مبادا در ایام شهادت عزیز فاطمه علیها‌السلام حال ما حال انسانهاى بى درد و مهر و عاطفه و احساس باشد. نکند ما نیز چون آل امیّه و دودمان عثمان در ایام سوگوارى امام زمان علیه‌السلام مشغول تفریح و جشن و پایکوبى و سرور و شادمانى باشیم مبادا در این روزها و شبها به جاى نواى ملکوتى نوحه و صداى رثاء از خانه‌ها و اتومبیلهامان صداى موسیقى و آواز آوازه‌خوانان برخیزد. که روز ظهور وارث عاشورا و کربلا و آخرین یادگار حضرت زهرا علیهاالسلام در پیشگاهش سرافکنده و شرمسار باشیم و در روز واپسین که خوبان زیر لواى شفاعت رسول الله صلى الله علیه و آله و در سایه پرچم حضرت على مرتضى علیه‌السلام صف کشیده‌اند ما در صف سیه بختان بنى امیه و بنى امیه صفتان قرار گیریم، به خداى بزرگ پناه می‌بریم.

خداوندا از تو کمک می‌طلبیم ما را توفیق عنایت فرما که از گریه کنندگان بر عزیز شهید کربلا و مظلومین آل رسول و ذریه پاک بتول علیهم‌السلام باشیم و آنچه براى بهترین عزاداران و نوحه سرایان او مقرر فرموده‌اى از کرم و احسانت به ما نیز عطا فرما!‌

« اللهّم عجّل لولیک الفرج واجعلنا من خیر شیعته و انصاره بحقّ محمّد و آله الطاهرین »
 

پی نوشت ها


1 ـ سوره‌ى اسراء: 44.

[2]ـ تفسیر برهان: ذیل آیه شریفة 44 سوره اسراء, ج 4 ح 2 ص 568 ـ تفسیر عیاشى : ج 2 ص 316 ح 79.

3ـ سوره نور: 41.

4- تفسیر برهان: ج 4 ص 568 ـ تفسیر عیاشی: ج 2 ص 317 ح 82 .

5ـ مناقب این شهر آشوب ج 1 ص 90

6 ـ سوره‌ى بقره:74

7ـ کامل الزیارات: ص 79.

8ـ ...

9ـ کامل الزیارات: ص 80، ح 5ـ بحارالانوار: ج 45، ص 205 ح 8 باب ما ظهر بعد شهادته علیه‌السلام.

10ـ کامل الزیارات ص 79-80 ح 5- بحارالانوار ج 45 ص 205 ح 8 باب ما ظهر بعد شهادته علیه‌السلام.

11ـ بحار الانوار ج 45 ص 205 ح 9 باب ما ظهر بعد شهادته علیه‌السلام- کامل الزیارات باب 26 ص 79 .

12ـ کامل الزیارات ص 82 ح 7- بحارالانوار ج 45 ص 208 ح 14 باب ما ظهر بعد شهادته علیه‌السلام.

13ـ به کتاب شریف بحارالانوار ج 45 ،‌باب ماظهر بعد شهادته علیه‌السلام مراجعه بفرمائید.



 

 

 روضه

روضه و روضه خوانى،به معناى ذکر مصیبت‏سید الشهدا و مرثیه خوانى براى ائمه ومعصومین‏«ع‏»است که مورد تشویق امامان و یکى از عوامل زنده ماندن نهضت‏حسینى وپیوند روحى و عاطفى شیعه با اولیاء دین است.اشک ریختن و گریستن در مصائب‏اهل بیت‏«ع‏»نشانه عشق به آنان است و علاوه بر سازندگیهاى تربیتى براى سوگوار،موجب اجر و پاداش الهى در آخرت و بهره‏مندى از شفاعت ابا عبد الله الحسین است.

معناى روضه در اصل،باغ و بوستان است،اما سبب اشتهار مرثیه خوانى به‏«روضه‏»آن‏است که مرثیه خوانان در گذشته، حوادث کربلا را از روى کتابى به نام‏«روضة الشهداء» مى‏خواندند که تالیف ملا حسین کاشفى است.«ملا حسین کاشفى(متوفاى 910 هجرى)

یکى از دانشمندان و خطباى با قریحه و خوش آواز سبزوار در قرن نهم هجرى بود،درزمان سلطنت‏سلطان حسین بایقرا(875-911 ه)به هرات،مرکز حکمرانى این پادشاه‏رفت و چون حافظه‏اى توانا و قریحه‏اى سرشار و آوازى گیرنده و مطبوع داشت و خطیبى‏دانشمند بود،بزودى شهرت یافت و مجالس وعظ و ذکر او بسیارى را به خود جلب کرد ومورد توجه پادشاه و شاهزادگان و اعیان و اکابر دولت و وزیر فاضل و هنرمند هنر پرور او«امیر على شیرنوایى‏»قرار گرفت.کاشفى دانشمندى فصیح و بلیغ و شاعر پرکار بود وبیش از چهل کتاب و رساله تالیف کرد.از جمله آنها«روضة الشهداء»بود.کاشفى کتاب‏روضة الشهدا را در واقعه کربلا به فارسى نوشت و چون مطالب این کتاب را در مجالس‏عزادارى از روى کتاب بر سر منبر مى‏خواندند،خوانندگان این کتاب به‏«روضه خوان‏»

معروف شدند و بتدریج‏خواندن روضه از روى کتاب منسوخ شد و روضه خوانها مطالب‏کتاب را حفظ کرده و در مجالس عزادارى مى‏خواندند.در زمان صفویه اقامه عزادارى‏بسیار رواج گرفت.» (1) کتاب روضة الشهدا که حاوى ذکر مقتل و حوادث کربلا بود،در قرن دهم توسطمحمد بن سلیمان فضولى به ترکى ترجمه شد،با نام‏«حدیقة السعداء». (2) در اینجا نمونه‏اى‏از متن روضة الشهداى واعظ کاشفى را جهت آشنایى مى‏آوریم،که نثرى زیبا و ادبى‏است:«...آخر نظرى کن به حسرت آدم صفى و نوحه نوح نجى و در آتش انداختن‏ابراهیم خلیل و قربانى کردن یعقوب در بیت الاحزان و بلیت‏یوسف در چاه و زندان وشبانى و سرگردانى موسى کلیم و بیمارى و بى تیمارى ایوب و اره شکافنده بر فرق‏زکریاى مظلوم و تیغ زهر آبداده بر حلق یحیى معصوم و الم لب و دندان سرور انبیاء،وجگر پاره پاره حمزه سید الشهدا و محنت اهل بیت رسالت و مصیبت‏خانواده عصمت وسرشک درد آلود بتول عذرا و فرق خون آلوده على مرتضى‏«ع‏»و لب زهر چشیده نوردیده زهرا و رخ به خون آغشته شهید کربلا و دیگر احوال بلاکشان این امت و محنت‏رسیدگان عالى همت همه با جان غم اندوخته در کانون غم و الم سر تا پاى سوخته.نظم:

ز اندوه این ماتم جان گسل روان گردد از دیده‏ها خون دل‏» (3)

نثر شیوا و ادیبانه‏«روضة الشهدا»ستودنى است،هر چند از نظر نقل،حاوى برخى‏مطالب ضعیف و بى ماخذ است.بعلاوه این کتاب،در تحلیل حادثه عاشورا دیدگاهى‏صوفیانه دارد و حوادث را بیشتر به منشا غیبى و مسائل آزمایش و ابتلاء اولیاء نسبت‏مى‏دهد،تا بعد حماسى و اجتماعى و قابل اسوه گیرى در مبارزات ضد ظلم.

از آنجا که مرثیه خوانى و ذکر مصیبت،سنت پسندیده دینى در احیاء خاطره و نام وفضایل اهل بیت پیامبر است،بجاست که اهل منبر و مداحان و ذاکران،با توجه به اهمیت ونقش بسزاى روضه خوانى،در ارائه الگوهاى شایسته بکوشند و چهره خوبى از ائمه ومعصومین ارائه کنند.در این زمینه،به درستى و صحت مطالب نقل شده،اعتبار منابع مورداستفاده، استوارى و زیبایى اشعار انتخابى و دورى کردن از هر حرف و روضه و شعرى که‏با مقام والاى اولیاء خدا ناسازگار است توجه داشته باشند. (4) در فضیلت گریست و گریاندن‏افراد براى امام حسین‏«ع‏»به این حدیث توجه کنید:امام صادق‏«ع‏»فرمود:«من انشد فى‏الحسین علیه السلام بیت‏شعر فبکى و ابکى عشرة فله و لهم الجنة‏» (5) هر کس در باره‏حسین‏«ع‏»شعرى بگوید و گریه کند و ده نفر را بگریاند،براى او و آنان بهشت است.

پى‏نوشتها

1-موسیقى مذهبى ایران،ص 8.

2-فصلنامه هنر(وزارت ارشاد اسلامى)ج 2،ص 157.این ماخذ،مقاله مبسوطى در باره تاریخچه تعزیه خوانى‏دارد،ص 156 تا 173.

3-در آمدى بر نمایش و نیایش در ایران،جابر عناصرى،ص 79.

4-در زمینه آداب اهل وعظ و منبر،از جمله ر.ک:«لؤلؤ و مرجان‏»،مرحوم میرزا حسین نورى.

5-کامل الزیارات،ص 105.

فرهنگ عاشورا صفحه 189 جواد محدثى

 

 نوحه 

 بیان مصیبت،گریه کردن با آواز،آواز ماتم،شیون و زارى،مویه‏گرى،زارى بر مرده،شعرى که در ماتم و سوگوارى با صوت حزین و ناله و زارى خوانند،اعم از سوگوارى‏براى کسى که تازه مرده،یا براى امامان شیعه. (1) ترکیبات دیگر آن عبارت است از:نوحه‏آراستن،نوحه ساختن،نوحه سرودن،نوحه‏خوانى.

نوحه‏گرى بر مرده،رسم جاهلیت‏بوده است و کارى مکروه است، (2) مگر براى معصومین‏«ع‏»که نوحه و گریه بر آنان از شعائرمهم و از عوامل نشر فضیلتها و احیاى یاد اسوه‏هاى کمال است و خود امامان برسید الشهدا«ع‏»مى‏گریستند و امر به نوحه‏خوانى مى‏کردند.

بر جعفر طیار و حمزه‏سید الشهدا نوحه‏خوانى شد.آنچه که از کراهت نوحه و ناپسند بودن شغل نوحه‏گرى وزشت‏بودن اجرت نوحه‏گر در روایات یاد شده، ناظر به نوحه‏گریهاى جاهلى است که‏آمیخته به باطل و گاهى حرام بود. (3)

در فرهنگ عزادارى براى امام حسین،نوحه به نوعى خاص از شعر مرثیه مى‏گویند که‏در مجالس به صورت جمعى اجرا مى‏شود.«اشعار نوحه را براى سینه زدن مى‏ساختند،یکى نوحه مى‏خواند و دیگران به نوا و آهنگ و وزن اشعار نوحه‏خوان سینه مى‏زدند.ولى‏اشعار مرثیه را با آهنگ در مجالس سوگوارى براى به گریه افکندن و اظهار تاسف‏شنوندگان بر قتل شهداى کربلا مى‏خواندند و عنوان روضه نداشت.»، (4)

«...از معروفترین‏شعراى عصر قاجار که مرثیه و نوحه ساخته‏اند،مى‏توان یغماى جندقى و وصال شیرازى‏را نام برد». (5)

این شیوه در بین عربها هم متداول است و سبک مرثیه سرایى و نوحه‏خوانى‏بر سالار شهیدان مخصوص است.با توجه به گستردگى این مراسم و رواج آن در طول‏سال،حتى در سوگ امامان دیگر،ضرورت دارد که سروده‏هاى ناب و نوحه‏هاى صحیح ودور از تحریفها و دروغها پدید آید و فرهنگ عاشورا در قالب نوحه نیز ترویج گردد ونوحه خوانان نیز،بیش از هدف قرار دادن گریه،نشر فضیلتهاى اهل بیت را هدف قرار دهند. (6)

پى‏نوشتها

1-لغت‏نامه،دهخدا.

2-بحار الانوار،ج 79،ص 88.

3-به روایات مربوط به تعزیه و ماتم و نوحه در بحار الانوار،ج 79،ص 71 تا 113 مراجعه کنید.

4-موسیقى مذهبى ایران،ص 7.

5-همان،ص 29.

6-نگرشى به مرثیه سرایى در ایران،عبد الرضا افسرى،بررسى گسترده‏اى از سابقه این کار در ایران و انواع مرثیه‏سراییها دارد.

فرهنگ عاشورا صفحه 453. جواد محدثى

 

 مداحى  

مداحان اهل بیت،که با ذکر مصیبت و ذکر فضایل خاندان وحى،مجالس حسینى راگرم و اشک عاشقانه شیعیان آل الله را جارى مى‏سازند،از عوامل مهم بقاء فرهنگ‏عاشورایند.مداح،در اصطلاح شیعى،به کسانى گفته مى‏شود که در ایام ولادتها وشهادتهاى ائمه‏«ع‏»در مجالس جشن و عزا به خواندن اشعارى در فضایل و مناقب محمد وآل محمد،یا در مظلومیت آنان مى‏پردازند.ولى اغلب،به مرثیه خوانان حسینى گفته‏مى‏شود که با خواندن شعر مرثیه و ذکر مصیبت،اهل مجلس را مى‏گریانند.

«مداح:روضه‏خوانى که ایستاده در پیش منبر به شعر،مدایح اهل بیت و مصائب آنان را خواند،آنکه‏ایستاده در کنار منبر در مجالس روضه خوانى،یا روان در کوى و بازار،اشعار مدایح‏اهل بیت را به آواز بخواند.» (1) مداحى اهل بیت و نوحه خوانى در سوگ آنان،از جمله کارهایى است که حادثه‏عاشورا را زنده نگهداشته است.ائمه نیز از مداحان و ذاکران، تقدیر و تشویق مى‏کردند،صله مى‏دادند،دعا مى‏کردند و براى این کار،فضیلت و ثواب بسیار مى‏شمردند. امام‏صادق‏«ع‏»فرموده است:«الحمد لله الذى جعل فى الناس من یفد الینا و یمدحنا و یرثى‏لنا»، (2)

خدا را سپاس که در میان مردم،کسانى را قرار داده که به سوى ما مى‏آیند و ما رامدح و مرثیه مى‏گویند.و حضرت رضا«ع‏»در تشویق دعبل به مرثیه خوانى در ایام عزاى‏حسینى فرمود:«یا دعبل!احب ان تنشدنى شعرا فان هذه الایام حزن کانت علینااهل البیت‏» (3) اى دعبل،دوست دارم برایم شعر بسرایى و بخوانى،چون این روزها،روزهاى اندوه ما اهل بیت است.همین گونه مجالس و برنامه‏ها،آن شهادت عظیم و حادثه‏شگفت را با مرور اینهمه سال،همچنان زنده نگهداشته و به برکت آن نیز،دین واحساسات دینى و انس و آشنایى مردم با خط اهل بیت زنده مانده است.

به تعبیر امام‏خمینى‏«قدس سره‏»:«روضه سید الشهدا،براى حفظ مکتب سید الشهدا است...این گریه‏هاو این روضه‏ها حفظ کرده مکتب را.» (4) مداحى،نوعى الگو دادن به مخاطبان و شخصیت‏پردازى اجتماعى و الگویى براى جامعه ارزشى است،سنگرى براى پراکندن و نشرفضیلتها در قالبى مؤثر و فراگیر نسبت‏به همه است و مداحان به خاطر اهمیت کارشان درجامعه و در شکل دهى افکار و عواطف،نقش مهمى دارند و فلسفه اساسى مداحى،ترویج‏خوبیها و تبیین روحیه‏هاى والاى شهیدان کربلا و دمیدن روح تعهد و حماسه درشیعه است و یک عشق و ایمان است،نه یک حرفه و شغل.به تعبیر آیة ا...خامنه‏اى:

«جامعه مداح و ذاکر و ستایشگران اهل بیت،طبقه‏اى هستند که در سایه این روش،بیشترین تاثیر را در تعمیق فرهنگ و معارف اسلامى در ذهن مردم دارند...قضیه،فقطقضیه شعر خوانى نیست.مساله،مساله پراکندن مدایح و فضایل و حقایق در قالبى است که‏براى همه شنوندگان،قابل فهم و درک باشد و در دل آنها تاثیر بگذارد.» (5)

مداحان،به لحاظ آنکه کارشان بر عنصر«صدا»،«شعر»،«اجرا»و«مخاطب‏»متکى‏است،باید هر چه بیشتر نسبت‏به آموزش دیدنهاى لازم،پختگى اجرا،تمرین پیوسته،گزینش شعرهاى خوب و پر معنى و زیبا و بدیع و ولایى،مطالعه مقتلهاى معتبر و منابع‏تاریخى،تکیه روى اشعار و مطالب اخلاقى،فکرى و عقیدتى،پرهیز از غلو و مبالغه وگفتن حرفهاى اغراق آمیز و غیر قابل قبول که اثر منفى دارد، اهتمام ورزند،از دروغ وتصنع و بازارگرمى بپرهیزند،خلوص و صداقت و مناعت طبع را فراموش نکنند،نوکرى‏ابا عبد الله الحسین و اخلاص نسبت‏به آن حضرت را از یاد نبرند و از آنجا که شعر خوب‏از نظر مضمون،قالب و تعبیر،در دلها و افکار، تاثیر ماندگار مى‏گذارد،در شناخت ومطالعه و انتخاب شعرهاى پخته و عمیق و زیبا بکوشند تا بهتر بتوانند در این سمت، به‏ترسیم چهره الگوهاى کمال و اسوه‏هاى پاکى،یعنى معصومین‏«ع‏»بپردازند و خود نیزالگوى اخلاق و تعهد باشند. رسالت مقدس مداحان در عصر حاضر عبارتست از:

-استفاده شایسته از عواطف پاک مردم و جهت دادن به آنها در مسیر پاکى وتهذیب و تقوا.

-تعمیق محبتها و عشقهاى درونى به انسانهاى اسوه و پاک.

-روشنگرى افکار جامعه و هدایت‏به ارزشها و خوبیها و تقویت ایمان مردم.

-حفظ و اشاعه فرهنگ شهادت از طریق یاد شهداى کربلا و شهداى انقلاب وجنگ و طرح معارف اسلام و انقلاب و خط امام و رهبرى و مسؤولیتهاى‏اجتماعى.

پى‏نوشتها

1-لغت نامه،دهخدا.

2-وسائل الشیعه،ج 10،ص 469.

3-جامع احادیث الشیعه،ج 12،ص 567.

4-صحیفه نور،ج 8،ص 69.

5-ستودگان و ستایشگران،ص 30 و 31.این کتاب که مجموعه‏اى برگرفته از سخنان آیة ا...خامنه‏اى در دیدارهاى‏مکرر با وعاظ و مداحان و شاعران و...است،بر محور مداحى و روضه خوانى و مرثیه سرایى و...است و براى مداحان‏و ذاکران و شاعران اهل بیت،نکات بسیار سودمندى دارد،نشر«حوزه هنرى‏»،1372.

فرهنگ عاشورا صفحه 410 جواد محدثى

 

 

 سینه زنى 

از مراسم سنتى عزادارى براى سید الشهدا«ع‏»و دیگر ائمه مظلوم،که همراه نوحه‏خوانى و با آهنگى خاص بر سر و سینه مى‏زنند،گاهى هم سینه خود را لخت کرده،بر آن‏مى‏زنند.اصل این سنت،بویژه در میان عربها رواج داشته است.بعدها به صورت موجوددر آمده که با انتخاب نوحه‏هاى سنگین،حرکات دست‏بر سینه مى‏خورد.به فردى هم که‏بر سینه خود زده، عزادارى مى‏کند،«سینه زن‏»مى‏گویند.

اینگونه نوحه‏گرى،ابتدا بصورت فردى بوده،اما با مرور زمان به شکل گروهى ودستجات سوگوارى در آمده است.«دسته گردانى و سینه زنى و نوحه خوانى که در زمان‏صفویه رایج‏شده و توسعه پیدا کرده بود،در عصر قاجاریه با توسعه و تجمل بیشتر درپایتخت رواج داشت...دسته گردانى در عصر قاجار،بویژه در زمان ناصر الدین شاه با آداب و تشریفات و تجمل بسیار برگزار مى‏شد.

دسته‏هاى روز با نقاره و موزیک جدید وعلم و بیرق و کتل،و دسته‏هاى شب با طبقهاى چراغ زنبورى و حجله و مشعل به راه‏مى‏افتاد و در فواصل دسته سینه‏زنها با آهنگ موزون سینه مى‏زدند.نوحه خوانى و سینه‏زنى حتى در اندرون شاهان قاجار،بین خانمهاى اندرون نیز متداول بود...» (1)

پى‏نوشت:

1-موسیقى مذهبى ایران،ص 26.

فرهنگ عاشورا صفحه 237 جواد محدثى

 زنجیر زنى

 از سنتهاى عزادارى در ایران است،در پاکستان و هندوستان نیز این شیوه از دیربازرواج داشته است.مجموعه‏اى از حلقه‏هاى ریز متصل به هم که به دسته‏اى چوبى یا فلزى‏وصل مى‏شود«زنجیر»نام دارد و آن را در ایام عاشورا،بصورت دسته جمعى و درهیاتهاى عزادارى،همراه با نوحه خوانى،بر پشت مى‏زنند و گاهى جاى آن کبود یامجروح مى‏شود.غالبا این مراسم با سنج همراه است.

این شیوه عزادارى که اغلب همراه با خون آمدن از پشت زنجیر زنان است،بویژه دربرخى مناطق و ملتها که تیغهایى هم به زنجیرها مى‏بستند،در گذشته چون در دید برخى‏غیر مسلمانان تاثیر سوء داشت،برخى علما به حرمت زنجیر زدن و قمه زدن و خون ازسر و پشت‏خویش جارى کردن فتوا دادند.

در مقابل آنان نیز علماى دیگرى در پاسخ به‏استفتاهاى مردم، حکم به جواز دادند.این مساله،بارها در گذشته منشا کشمکشهاى‏مذهبى گشته است.از جمله آیة الله سید ابو الحسن اصفهانى فتوا به حرمت داد و سیدمحسن امین از او انتقاد کرد و این مساله به مطبوعات و مجلات آن روزگار کشیده شد (1) واز آن پس بازار استفتاء و افتاء داغ شد و مجموعه‏هایى نیز که حاوى این نظرات فقهى بود،منتشر گردید.نظیر آن سبت‏به قمه زنى هم در تاریخ معاصر وجود دارد.

پى‏نوشت:

1-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 378(پاورقى).

فرهنگ عاشورا صفحه 198 جواد محدثى

 قمه زنى 

 از مراسمى است که در بعضى شهرستانها و بلاد شیعى و توسط برخى از عزاداران امام‏حسین‏«ع‏»اجرا مى‏شود و در تاسى به مجروح و شهید شدن سید الشهدا«ع‏»و شهیدان‏کربلا و بعنوان اظهار آمادگى براى خون دادن و سر باختن در راه امام حسین‏«ع‏»انجام‏مى‏دهند.

صبح زود عاشورا،با پوشیدن لباس سفید و بلندى همچون کفن،بصورت دسته‏جمعى قمه بر سر مى‏زنند و خون از سر بر صورت و لباس سفید جارى مى‏شود.بعضى‏هم براى قمه زنى نذر مى‏کنند،برخى هم چنین نذرى را در باره کودکان خردسال انجام‏مى‏دهند و بر سر آنان تیغ مى‏زنند،در حدى که از محل آن خون جارى گردد.

قمه زنى نیز،مثل زنجیر زنى و شبیه خوانى و...از دیر باز مورد اختلاف نظر علما وپیروان و مقلدین آنان بوده و به استفتا و افتاء مبنى بر جواز یا عدم جواز آن مى‏پرداخته‏اند.

این مراسم،از نظر شرعى پایه و مبناى دینى ندارد و صرفا روى علاقه شیعیان به ابا عبد الله‏الحسین‏«ع‏»انجام مى‏گیرد. فقها نیز آن را در صورتى که ضررى نداشته باشد،مجازمى‏دانند.برخى از فقها نیز به خاطر تاثیر نامطلوب آن بر افکار دیگران و موجب وهن‏مذهب بودن،آن را ممنوع دانسته‏اند.

البته شرایط زمانى در این مساله بى‏تاثیر نیست. امام‏خمینى‏«ره‏»در پاسخ به استفتایى که در سالهاى اول پیروزى انقلاب اسلامى در این زمینه‏از ایشان شده بود،فرمودند: «در وضع موجود،قمه نزنند...»آیة الله خامنه‏اى نیز در دیداربا روحانیون،در آستانه ایام عاشورا(سال 1373 شمسى)در ضمن بیانات مبسوطى درخرافه زدایى از عزادارى سید الشهدا«ع‏»فرمودند:«قمه زدن هم از آن کارهاى خلاف‏است...این یک کار غلطى است که عده‏اى قمه‏ها را بگیرند و بر سر خود بزنند و خون‏بریزند...کجاى این کار،حرکت عزادارى است؟ این جعلى است.

اینها چیزهایى است که‏از دین نیست...».آن را بدعت،خلاف و خرافه دانستند.و در پاسخ به نامه امام جمعه‏اردبیل،نوشتند:امروز این ضرر بسیار بزرگ و شکننده است و لذا قمه زدن علنى و همراه‏با تظاهر،حرام و ممنوع. (1) علماى دیگر نیز در تایید موضع و سخن رهبر انقلاب،آن راموجب وهن مذهب و نامشروع دانستند. (2)

 البته این احساس مذهبى و عواطف دینى که سبب مى‏شود به عشق حسین‏«ع‏»چنین‏کارهایى کنند،باید در مسیر صحیح هدایت‏شود و مورد بهره‏بردارى قرار گیرد تا شور وانگیزه جهاد و شهادت بیافریند.بعلاوه،آنان که به خاطر حسین‏«ع‏»حاضرند خون بدهند،چه بهتر که خون خویش را به درمانگاهها و مراکز انتقال خون اهدا کنند یا با تاسیس بانک‏خون،از فداکاران و ایثارگران داوطلب،در روز عاشورا خون گرفته شود و نگهدارى‏گردد،تا از این طریق،جان انسانهاى بسیارى که نیازمند خونند،نجات یابد.

گر چه این‏کار،شاید مثل قمه زنى،تامین کننده احساس عاطفى فرد نباشد،ولى قطعا رضایت‏خداوندو پسند سید الشهدا«ع‏»را بیشتر در پى دارد.کاش روزى صدقه دادن خون نیز،مثل صدقه‏و کمک مالى و لباس و غذا و... مرسوم گردد و با قصد قربت انجام گیرد.

کى گفت‏ حسین،بر سر خویش بزن؟ با تیغ، به فرق خویشتن نیش بزن تیغى که زنى بر سر خود،اى غافل بر فرق ستمگران بد کیش بزن

پى‏نوشتها

1-در تاریخ 7 محرم 1415،22 خرداد 1373.

2-مجموعه سخنان ایشان و استفتاها و جوابها در جزوه‏اى به نام‏«پیرامون عزادارى عاشورا»در 71 صفحه در محرم‏1415 از سوى دفتر تبلیغات اسلامى چاپ شد.

فرهنگ عاشورا صفحه 358 جواد محدثى

 

  تعزیه و شبیه خوانى

تعزیه

تعزیه و تعزیت،هم به معناى تسلیت گفتن به یک داغدار از مصیبت است،هم به‏معناى اجراى نوعى نمایش مذهبى به یاد حادثه عاشورا که‏«شبیه‏خوانى‏»هم گفته‏مى‏شود.اما توضیح هر یک:

تسلیت‏ گویى

اصل تسلیت‏گویى به خاطر مصیبتى که بر کسى وارد شده،در اسلام مستحب است.

رسول خدا«ص‏»فرمود:«من عزى مصابا فله مثل اجره‏» (1) هر کس مصیبت دیده‏اى راتسلیت گوید،پاداشى همانند او دارد.و نیز طبق حدیثى از امام صادق‏«ع‏»،خداوند به‏حضرت فاطمه‏«ع‏»در سوگ شهادت حسین‏«ع‏»تعزیت گفت. (2) از مستحبات روز عاشورااست که افراد وقتى به هم مى‏رسند،نسبت‏به این مصیبت‏بزرگ به یکدیگر تعزیت وتسلیت گویند.این نشانه داغدارى در این فاجعه عظیم و همبستگى با جبهه شهداى‏کربلاست.عبارتى که مستحب است در این تسلیت‏گویى گفته شود چنین است:«اعظم‏الله اجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام‏المهدى من آل محمد علیهم السلام‏». (3) در این متن تعزیت،ضمن داغدارى در سوگ‏سید الشهداء،مساله خونخواهى آن امام شهید در رکاب حضرت مهدى‏«ع‏»از خداوندخواسته شده است.

سنت تسلیت‏گویى در میان شیعه،نسبت‏به مناسبتهاى دیگرى که وفات معصومین‏«ع‏»

پیش مى‏آید رایج است و هنگام دیدار،جمله‏«اعظم الله اجورکم‏»را مى‏گویند.

شبیه‏خوانى تعزیه‏خوانى و شبیه‏خوانى،نمایشى است که در یک محوطه،با حضور مردم توسطچند نفر انجام مى‏گیرد که در نقش قهرمانان کربلا و با لباسهاى مخصوص و ابزار جنگى وهمراه با دهل و شیپور،نیزه،شمشیر،سپر،سنج،کرنا،سرنا، خنجر،زره،مشک آب واسب،ایفاى نقش مى‏کنند.صحنه و نمایش،بر مبناى حوادث کربلا و مقتلها تنظیم‏مى‏شود. (4) تعزیه، اگر بصورت صحیح و با حفظ موازین و شئون معصومین انجام شود،تاثیر مهم مى‏گذارد و وسیله انتقال فرهنگ شهادت به نسلهاى آینده است.

«در فرهنگ شیعه،به معناى نوحه بر امامان شهید،نزدیک قبورشان یا در خانه‏سوگواران است که براى امام حسین‏«ع‏»نوحه مى‏خوانند.در فرهنگ مردم،نمونه‏هایى ازتابوتهاى سمبلیک براى کشته‏هاى کربلاست.در شهرهاى مختلف شیعه‏نشین،روزعاشورا مراسم خاصى بر پا مى‏کنند و هودجها و اسبهایى را راه مى‏اندازند.برپایى اینگونه‏مراسم که در اماکن عمومى و مساجد و...به صورت تحریک‏کننده حزن مردم است،«تعزیه‏»نام دارد و با لباسها و...برخى حوادث کربلا را به صورت نمایش ارائه مى‏کنند.دراین مراسم،روضه‏خوانى و نوحه‏خوانى هم انجام مى‏گیرد و کودکانى هم بعنوان‏«پیشخوان‏»برنامه اجرا مى‏کنند و متنهاى اجرایى اغلب به صورت شعر است.

شکل تکامل‏یافته تعزیه،جدید است.» (5) در باره این نمایش مذهبى نوشته‏اند:«شبیه‏خوانى یا به اصطلاح عامه‏«تعزیه‏خوانى‏»،عبارت از مجسم کردن و نمایش دادن شهادت جانسوز حضرت حسین‏«ع‏»سید الشهدا ویاران آن بزرگوار یا یکى از حوادث مربوط به واقعه کربلا بود... شبیه‏خوانى ناطق،ظاهرادر دوره ناصر الدین شاه در ایران معمول شد،یا اگر قبلا چیز از آن قبیل بود،در دوره‏سلطنت ناصر الدین شاه رونقى بسزا یافت و شبیه‏خوانهاى زبردستى پیدا شدند.ظاهر آن‏که مشاهدات شاه در سفرهاى خود از تآترهاى اروپا در پیشرفت کار تعزیه و شبیه‏خوانى‏بى‏تاثیر نبوده است‏». (6)

«شبیه‏خوانى و تعزیه‏خوانى‏»سنت هنرى و نمایشى اهل تشیع است‏که سیماى وجیه و معصوم قدیسین را از روزگار کهن تا به امروز در برابر دیدگان اهل معنى‏عیان داشته است.» (7) در باره کیفیت اجراى آن و سنتها و آداب مربوط به تعزیه،تحقیقات ارزشمندى انجام‏گرفته و آثارى تالیف شده است.در یکى از منابع آمده است:«تعزیه به احتمال قوى‏بصورت هیئت فعلى خویش در پایان عصر صفوى پدید آمد و از همه سنتهاى کهن نقالى‏و روضه‏خوانى و فضائل و مناقب‏خوانى و موسیقى مدد گرفت و تشکیلاتى محکم براى‏خود ترتیب داد و کارگردانان ورزیده اداره آن را در دست گرفتند...تعداد تعزیه‏هاى اصلى‏که کمى از صد مى‏گذرد،کیفیت تعزیه‏نامه‏ها که غالبا منظوم و در هر حال آهنگین یعنى‏مرکب از بحر طویل و شعر است،دستگاههایى که هر یک از خوانندگان باید شعر خود رادر آن بخوانند،آهنگ مخالف‏خوانان که داراى هیمنه و شکوه حماسى است...» (8)

به‏اقتضاى نقشى که افراد مختلف در اجراى تعزیه و شبیه‏خوانى داشتند و حال و هواى‏شعرها و نحوه خواندن،اصطلاحات خاصى هم رایج‏بود،مثل:رجزخوانى،شبیه‏خوانى،نوحه‏خوانى،بحر طویل‏خوانى،مقتل‏خوانى،شهادت‏خوانى،هجران‏خوانى(از زبان‏اسرا)،اشقیاخوانى و شمرخوانى(از زبان سران سپاه عمر سعد).آنچه نقل شد،گوشه‏اى‏از کیفیت اجراى آن را نشان مى‏دهد.به نقل دیگرى توجه کنید:«شبیه‏خوانى و تعزیه درعصر صفویه هنوز در ایران مرسوم نشده بود...برپایى نمایش مذهبى یا تعزیه ظاهرا اززمان پادشاهى کریم‏خان زند در ایران معمول شده است...این نوع عزادارى که بیشترجنبه عامیانه داشته و رواج آن در شهرهاى کوچک و قراء و قصبات ایران بیشتر ازشهرهاى بزرگ بوده است...صورت ساده آن(شبیه‏سازى)که عنوانى نداشته در عهدصفویه معمول بوده و بعد از سلسله صفویه بصورت نمایش مذهبى روى صحنه آمده‏است...از خصوصیات تعزیه این بود که هر یک نقش خود را با خواندن اشعار مذهبى دریکى از دستگاهها و آوازها... اجرا مى‏کردند و...مخالفین در جواب و سؤال با موافقین نیزرعایت‏بحر و قافیه را در اشعار مى‏کردند.همچنین شمایل آنها با اصل نیز تناسب داشت.

مثلا شبیه على اکبر،جوان هیجده یا نوزده و بیست‏ساله،خوش قیافه و نیکو اندام و...» (9) مساله شبیه‏خوانى از دیدگاه فقهى و اعتقادى نیز مورد بحث و بررسى عالمان شیعه‏قرار گرفته است.برخى آن را تحریم و بعضى تجویز کرده‏اند. (10) تاثیرگذارى عاطفى و نیزروحیه ضد ظلم که در پى دیدن نمایشهاى تعزیه در افراد ایجاد مى‏شود،از نقاط قوت ومثبت این نمایش مذهبى است.به همین جهت در ایران پس از انقلاب اسلامى،رواج وتوسعه بیشترى یافته و همراه این توسعه، تحولاتى هم در سبک اجرا،هم در محتواى‏اشعار و جهتگیرى سیاسى اجتماعى پدید آمده است.

در واقع،انقلاب اسلامى به تعزیه‏روح جدیدى بخشید و این هنر جان گرفت.صاحب‏نظران این فن،خود به تاثیر آن درروحیه سربازان و افسران در طول سالهاى دفاع مقدس اعتراف کرده‏اند. (11) اجراى تعزیه مخصوص ایران نیست،در کشورهاى اسلامى و شیعى دیگرى نیز این‏سنت مورد توجه است و با سبکهاى گوناگون و اعتقادات و مراسم مختلف و ابزار وادوات دیگرى اجرا مى‏شود،از جمله در هند و پاکستان،که رواج بیشترى دارد. (12)

پى‏نوشتها

1-سفینة البحار،ج 2،ص 188.در این زمینه ر.ک:«باب التعزیة و المآتم‏»در بحار الانوار،ج 79،ص 71 تا 113.

2-همان.

3-مفاتیح الجنان،اعمال روز عاشورا.

4-در باره تاریخچه آن در کشورمان ایران ر.ک:«تعزیه،هنر بومى پیشرو ایران‏»گردآورنده:پنز چلکووسکى.ترجمه: داود حاتمى.نیز«دایرة المعارف تشیع‏»،ج 4.

5-دائرة المعارف الاسلامیه،ج 5،ص 313(با تلخیص).

6-از صبا تا نیما،یحیى آرین‏پور،ج 1،ص 322.

7-درآمدى بر نمایش و نیایش در ایران،جابر عناصرى،ص 86.

8-فصلنامه هنر،شماره 2،ص 162،مقاله‏«پژوهشى در تعزیه و تعزیه‏خوانى‏».

9-موسیقى مذهبى ایران،ص 33 تا 35(تلخیص شده)نیز ر.ک:فصلنامه هنر،شماره 2(زمستان 61)ص 156 مقاله‏«پژوهشى در تعزیه و تعزیه‏خوانى‏».

10-از جمله در باره نظریه علما در باره جواز تعزیه و شبیه‏خوانى و سینه‏زنى و دسته راه انداختن...ر.ک:«فصلنامه هنر» شماره 4(پائیز 1362)مقاله‏«فتاواى علماى سلف در باره عزادارى و شبیه‏خوانى‏»ص 290.همچنین کتاب‏«اسرارالشهاده‏»فاضل دربندى،بحث مبسوطى در این باره‏ها دارد،ص 61 تا 66.

11-از جمله ر.ک:«کیهان فرهنگى‏»،مهر 63،ص 27،مقاله‏«نشستى در ارزیابى تعزیه‏».

12-همان،ص 31.

فرهنگ عاشورا صفحه 114 جواد محدثى

 

 

دو نقطه ضعف مردم در مجالس عزادارى

یکى از نقاط ضعف این است که معمولا،هم صاحبان مجالس یعنى مؤسسین مجالس-چه آنهایى که در مساجد تاسیس یک مجلس مى‏کنند و چه آنهایى که در منازلشان،بالخصوص کسانى که در منازلشان-و هم مستمعین[خواهان زیادى جمعیت هستند]و این در حدودى که من تجربه دارم استثنا ندارد.گر چه من یکى دو سال است که دیگر منبر نمى‏روم و بحثهایم منحصر است‏به همین جلسات محدودى که اینجا بحث مى‏کنم یا در انجمن اسلامى مهندسین سالى دو سه جلسه بحث مى‏کنم،ولى در چند سالى که گاهى مى‏رفتم،این را احساس مى‏کردم و مى‏توانم بگویم براى این امر استثنا ندیدم که هم مؤسسین و هم حتى مستمعین آن چیزى را که مى‏خواهند ازدحام جمعیت است.

اگر جمعیت ازدحام بکند راضى است،اگر جمعیت ازدحام نکند راضى نیست.این،نقطه ضعف است. این جلسات که براى این نیست که جمعیت ازدحام بکند یا نه!مگر ما مى‏خواهیم سان ببینیم؟مگر ما مى‏خواهیم رژه برویم؟هدف چیز دیگرى است.هدف آشنا شدن با حقایق و مبارزه کردن با تحریفات است.این مى‏شود یک نقطه ضعف.

گوینده در مقابل این نقطه ضعف قرار مى‏گیرد،چه بکند؟با این نقطه ضعف مبارزه کند یا مثل تاج نیشابورى از این نقطه ضعف استفاده کند؟اگر بخواهد با این نقطه ضعف مبارزه کند،حقایق را به مردم بگوید،با تحریفات مبارزه کند،با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین که از جمع شدن دور یکدیگر و از شلوغ شدن و از اینکه خودشان را با هم زیاد ببینند خوششان مى‏آید،جور در نمى‏آید.و اما اگر بخواهد از این نقطه ضعف استفاده کند،فقط در این فکر است که ما چه کار بکنیم که جمعیت‏بیشتر جمع بشود.

اینجاست که یک عالم سر دو راهى قرار مى‏گیرد:از این نقطه ضعف استفاده کنم،بهره بردارى کنم،به عبارت دیگر روى دوش این جمعیت‏سوار بشوم،حالا که اینها این قدر احمق و نادان هستند و چنین نقطه ضعفى دارند،من هم از همین نقطه ضعف استفاده کنم؟یا علیرغم این نقطه ضعف،من با آن مبارزه کنم،بروم دنبال حقیقت،چه کار دارم به اینکه اجتماع مى‏شود یا اجتماع نمى‏شود.

نقطه ضعف دوم عوام الناس در مجالس عزادارى-که خوشبختانه باید بگوییم کمتر شده است-این مساله شور و واویلا بپا شدن است.باید منبرى حتما در آخر ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها مردم اشک بریزند،اشک بریزند قبول نیست،باید مجلس از جا کنده بشود،باید شور و واویلا بپا بشود.من نمى‏گویم مجلس از جا کنده نشود، من مى‏گویم این نباید هدف باشد.

من مى‏گویم اگر کسى در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آنکه یک روضه دروغى بخواند،بدون اینکه جعلى بکند،بدون اینکه تحریفى بکند،بدون اینکه براى امام حسین اصحابى بسازد که در تاریخ نبوده و خود امام حسین آنها را نمى‏شناسد چون وجود نداشته‏اند،بدون آنکه براى امام حسین فرزندانى ذکر کند که چنین فرزندانى در دنیا وجود نداشته‏اند،بدون اینکه براى امام حسین دشمنانى در کربلا با نام و نشان بسازد مثل ازرق شامى و بچه‏هاى ازرق شامى که کاکلشان چگونه بود،که اصلا چنین کسانى وجود نداشته‏اند،اگر اشکى از روى صداقت و حقیقت ریخت،شور و واویلا هم بپا شد،مجلس هم کربلا شد،بسیار خوب،ولى وقتى که نبود،آن وقت ما باید با امام حسین بجنگیم،دشمنى کنیم؟دروغ ببندیم؟دروغ بگوییم؟

یادم هست در فریمان خودمان،سالهاى اولى که من از قم مى‏آمدم و به آنجا مى‏رفتم و گاهى منبر مى‏رفتم،آمده بودیم مشهد،روضه خوان قهارى بود که در مشهد خیلى معروف بود،شبى ما در مسجد گوهرشاد در یکى از شبستانها رفته بودیم پاى روضه او و یکى از هم ولایتى‏هاى ما هم آنجا بود.یک روضه صد در صد دروغى آنجا خواند،خودش هم گفت از بزرگان شنیدم(به قول مرحوم آیتى نگو از بزرگان،بگو از دروغگویان،مگر مقصود«از بزرگان دروغگویان‏»باشد)چون خودش مى‏فهمید که این در هیچ کتابى نیست.

آمد یک بچه‏اى براى امام حسین درست کرد که چنین بچه‏اى امام حسین نداشته است.گفت طفلى امام حسین داشتند که جزء اسرا بود.یکى از لشکریان عمر سعد،خودش سوار بود و طنابى به گردن این طفل بسته بود و او را با زور شلاق مى‏آوردند و مى‏کشیدند. او سرگرم رفتن بود و این طفل مجبور به دویدن.یک وقت متوجه شد که این طناب فشار آورده و سنگینى مى‏کند.بعد متوجه شدند که این طفل خفه شده است.این را گفت و واویلایى بپا شد.وقتى که آمدیم بیرون،یادم است آن هم ولایتى من آمد به من توصیه کرد گفت آقا جان بیایید پاى این منبرها،از این روضه‏ها یاد بگیرید،اینها را براى مردم بخوانید!

حال،این،نقطه ضعف مردم عوام است.با این نقطه ضعف چه باید کرد؟آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده کرد؟باید بهره‏بردارى کرد؟باید سوارشان شد؟باید مثل تاج گفت‏حالا که اینها احمقند من از همین حماقتشان استفاده مى‏کنم؟نه،بزرگترین رسالت و وظیفه علما مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است.این است که پیغمبر اکرم فرمود:

«اذا ظهرت البدع فى امتى فلیظهر العالم علمه و الا فعلیه لعنة الله‏» (1)

آنجا که بدعتها و دروغها ظاهر مى‏شود،آنجا که چیزهایى ظاهر مى‏شود که در دین نیست،مسائلى پیدا مى‏شود که من نگفته‏ام،بر عهده دانایان است که حقایق را بگویند و لو مردم خوششان‏نمى‏آید.آن کسى که کتمان مى‏کند،لعنت‏خدا بر او باد.بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است:

ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدى من بعد ما بیناه للناس فى الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون (2)

آن دانایانى که حقایقى را ما گفته‏ایم و آنها مى‏دانند،ولى کتمان مى‏کنند، مى‏پوشانند،اظهار نمى‏کنند،لعنت‏خدا بر آنها و لعنت هر لعنت کننده‏اى بر آنها باد.

من در مقاله‏«ختم نبوت‏»نوشتم وظیفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است و خوشبختانه ابزار این کار هم در دست است و باز هم خوشبختانه هستند و بوده‏اند در میان علما افرادى که با این نقاط ضعف مبارزه کرده‏اند.کتاب لؤلؤ و مرجان که من در همین موضوع حادثه عاشورا در آن سه شب نام مى‏بردم از مرحوم حاجى نورى(رضوان الله علیه)،درست‏یک قیام به وظیفه بسیار مقدسى است که این مرد بزرگ کرده است،مصداق قسمت اول این حدیث است که‏«اذا ظهرت البدع فلیظهر العالم علمه‏».در این طور موارد وظیفه علماست که حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نمى‏آید.وظیفه علماست که با اکاذیب مبارزه کنند و مشت دروغگویان را باز کنند.

پى‏نوشت‏ها:

1) اصول کافى،ج 1/ص 54.

2) بقره/159.

 مجموعه آثار ج 17 ص 128 - شهید مطهرى

 

تحریفات عاشورا

نقل می‌کنند که یکی از علمای بزرگ در یکی از شهرستان‌ها تا اندازه‌ای درد دین داشت و همیشه به این دروغ‌هایی که روی منبر گفته می‌شد اعتراض می کرد و تعبیرش هم این بود که می‌گفت این زهرماری‌ها چیست که بالای این منبرها می‌گویند؟ واعظی به او گفت اگر اینها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته کنیم. آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشکیل داد و همان واعظ را دعوت کرد.

ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من می‌خواهم به عنوان نمونه یک مجلسی ترتیب بدهم که در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی که جز از کتاب‌های معتبر، هیچ روضه‌ای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت که از آن زهرماری‌ها نباید چیزی بگویی. واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم کنار محراب بود، آقای واعظ صحبت‌هایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع کرد به خواندن  روضه و خود را مقید کرده بود که جز روضه راست چیزی نگوید اما هرچه گفت مجلس تکان نخورد و مجلس همین طور یخ کرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هست بعد مردم چه می‌گویند، تصور می‌کنند که لابد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش نمی‌گیرد. اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا کربلا شده بود. دید که آبرویش می رود به فکر رفت که چه بکند؟ یواشکی و زیر چشمی به واعظ گفت یک کمی از آن زهرماری‌ها قاطی کن.

این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است.

این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است، یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است. این قضیه را من مکرر شنیده‌ام و لابد شما هم شنیده‌اید و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل کرده است. می‌‌گویند روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه می‌خواند. امام حسین علیه السلام فرمود من تشنه‌ام و آب می‌خواهم، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد، اول کسی که از جا بلند شد کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود که رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند که این جریان با یک طول و تفسیری نقل می‌شود. بعد امیر المومنین علی علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد.

 به آقا عرض کردند شما چرا گریه می‌کنید فرمود قضایای کربلا یادم افتاد. که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی می‌شود. حاجی نوری در این جا یک بحث عالی دارد. می‌گوید شما که می‌گویید علی در بالای منبر خطبه می‌خواند باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه می‌خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بود که تقریبا سی و سه سال داشت. بعد می گویند اصلا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش در حال موعظه مردم است و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است؛ و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده و یک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. می بینید که چگونه جریانی را جعل کرده‌اند.

آیا این قضیه در شأن امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این جریان، شان امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟! مسلم است که پایین می آورد چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم. طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادب‌ترین افراد مردم پایین آورده ایم؛ در حالی که پدری مثل علی مشغول سخن گفتن است، تشنه اش می شود طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همانجا حرف آقا را قطع می‌کند و می گوید من تشنه ام برای من آب بیاورید.

نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروف‌ترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر.

نمونه دیگری که تحریف و جعل شده است، اینست که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب می‌خواست. آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر، سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند این هم گفت پس حالا که آقا می روند بروم ببینم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته است و بنی هاشم روی کرسی‌های چنین و چنان، بعد محمل هایی آوردند. چه حریرها و چه دیباج‌هایی، در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محمل‌ها کردند. اینها را می گویند و می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند، روز یازدهم چه حالی داشتند.

حاجی نوری می گوید: این حرف ها یعنی چه، بنا بر استناد تاریخی امام حسین در حالی که بیرون آمد این آیه را می‌خواند: «فخرج منها خائفا یترقب[3]» یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است:«قال عسی ربی ان یهدینی سواعا لسبیل.[4]» یک قافله بسیار بسیار ساده ای داشتند. مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محمل هایی شده باشند که آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند؟!

 جریان لیلا و حضرت علی اکبر علیه السلام 

نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروف‌ترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر. حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را در آنجا شنیدم که علی اکبر به میدان رفت. حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم برگرداند!

اولا در کربلا لیلایی نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. به جز برای علی اکبر «فاستاذن اباه فاذن له»؛ یعنی تا اجازه خواست گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشده!

نمونه دیگری که در همین باره خیلی عجیب بود و در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر در چند سال پیش از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:

من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم. این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شد؛ بعد به دنبال آن رفتم و دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست. بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و آن روضه‌خوان این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ آنها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است بلکه می‌گویند زن های اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف‌ها یعنی چه؟!

در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!

از این بالاتر می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود امام نماز خوف[5] خواند و با عجله هم خواند. حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. پس مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی‌دادند. ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی راه بیندازید من می خواهم عروسی قاسم را با یکی از دخترهایم در اینجا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم. من آرزو دارم، آرزو را که نمی شود به گور برد!

شما را به خدا ببینید حرف هایی را گاهی وقت ها از یک افراد خیلی سطح پایین می شنویم که می گویند من آرزو دارم مثلا عروسی پسرم را ببینم، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم، به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند آن هم در گرما گرم زد و خورد که مجال نماز خواندن هم نیست!! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا می‌خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است من در اینجا راه بیاندازم. یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانی های قدیم ما هرگز جدا نمی‌شد، عروسی قاسم نو کدخدا؛ یعنی نو داماد بود، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب های تاریخی معتبر وجود ندارد. حاجی نوری می گوید ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی به نام روضة الشهدا نوشته است و اصل قضیه صد در صد دروغ است. به قول شاعر که گفت:

 ما برای سیدالشهدا، اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا ایشان چنین اصحاب و یارانی نداشته است. مثلا در کتاب محرق القلوب که اتفاقا نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته، نوشته شده است که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید هاشم مرقال بود. در حالی که یک نیزه هجده ذرعی هم دستش بود، آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به قول بعضی ها سر امام حسین را برید، یک نیزه ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود. اینجا هم در کتاب محرق القلوب نوشته که هاشم بن عتبه مرقابل با نیزه هجده ذرعی پیدا شد. در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش هم کشته شده بود. ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که نداشته است. (و یا زعفر جنی جزو یاران امام حسین است). یا دشمنانی را ذکر می کنند که نبوده است.

 تحریف تعداد کشته شدگان در روز عاشورا 

 در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!

همینطور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد. پس حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را باور کنیم که می گوید اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند، باید بر مصائب جدید اباعبدالله بگرید، بر این دروغ هایی که به ابا عبدالله علیه السلام نسبت داده می شود گریه کند.

 واقعیت اربعین 

نمونه دیگر اربعین است. اربعین که می رسد، همه این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند اینطور است که اسرا از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین با جابر ملاقات کرد. در صورتی که به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنی سیدبن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب و لااقل تایید نکرده است؛ در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی ذکر نشده است و هیچ دلیل عقلی هم آن را قبول نمی‌کند. ولی مگر می شود این قضایایی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت؟! جابر اولین زائر امام حسین (ع) بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت امام حسین (ع) هیچ چیز دیگری ندارد. موضوع، تجدید عزای اهل بیت نیست، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست، اصلا راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه، از همان شام جدا می شود.

آن چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد این است که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقل های معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد. من در سابق تصور می کردم که اساسا علت این که این همه دروغ در این واقعه ایجاد شده برای این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخ های دور دست مثل سیزده، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد. مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقل‌ها با یکدیگر انطباق دارند و به یکدیگر نزدیک هم هستند و یک قضایایی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند.

یکی از چیزهایی که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده است. در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت. همان طور که در این عصر در جنگ ها مخصوصا در وقایع، اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه ها این طور بوده است، لذا خطبه زیاد است. چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه خطبه هایی که بعد، اهل بیت در کوفه، در شام و در جاهای دیگر ایراد کردند. و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود و این خودش یک انگیزه ای بود که جریانات نقل شود.

همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم، سوالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست. وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟ لذا به آقا عرض کرد: « و انا فی من یقتل»؛ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حال ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود من از تو یک سوال می کنم، جواب من را بده بعد من جواب تو را می‌دهم، من این طور فکر می کنم که آقا مخصوصا این سوال را کردند و این جواب را شنیدند تا سندی شود برای آیندگان که فکر نکنند این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، و دیگر برایش حجله درست نکنند، و در حق او جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سوال می کنم «کیف الموت عندک»؛ پسرکم، فرزند برادرم، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد. فورا گفت: «احلی من العسل»؛ از عسل شیرین تر است. یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد.

در قضیه کربلا سوال و جواب زیاد شده است و همین ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می دهد. در کربلا، رجز زیاد خوانده شده است مخصوصا شخص ابا عبدالله که زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می تواند ماهیت قضیه را نشان دهد.

در قضیه کربلا، چه در قبل و چه در بعد از آن، نامه های زیادی مبادله شده است. نامه هایی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است، نامه هایی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه هایی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است و از این ها معلوم می شود که امام، خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می کرده است؛ و دیگر نامه هایی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته اند. یزید برای ابن زیاد، ابن زیاد برای یزید، ابن زیاد برای عمر سعد، عمر سعد برای ابن زیاد، که همه این نامه ها در تاریخ اسلام مضبوط است. لذا قضایای کربلا، قضایای روشنی است و سراسر این قضایا هم افتخار آمیز است.

ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را آن قدر مشوش نموده و بزرگترین خیانت ها را به امام حسین علیه السلام کرده ایم که به کلی حادثه را تغییر داده ایم. قطعا اگر امام حسین علیه السلام به عالم ظاهر بیایند خواهند گفت: آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم. آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که برادر زاده من نیست، آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند. ما قاسمی درست کردیم که آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده! حال بیاییم قاسم ذهن خود را با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنیم.

 وقایع شب عاشورا 

 تواریخ معتبر این قضیه را نقل کرده اند که در شب عاشورا امام علیه السلام اصحاب خودش را در یک خیمه ای «عند قرب الماء[6]» یا نزدیک آن خیمه جمع کرد و آن خطابه بسیار معروف شب عاشورا را به آنها القاء کرد.

در این خطبه امام به طور خلاصه به آنها می گوید شما آزاد هستید. امام نمی خواست کسی خودش را برای ماندن مجبور ببیند، و یا حتی کسی خیال کند به حکم بیعت لازم است بماند. لذا می گوید همه شما را آزاد گذاشتم، همه یارانم، خاندانم، برادرانم، فرزندانم، برادر زاده هایم، اینها جز به شخص من به کس دیگری کار ندارند، شب تاریک است و از این تاریکی استفاده کنید و بروید و آنها هم قطعا با شما کاری ندارند. در اول هم از اینها تجلیل می کند و می گوید منتهای رضایت را از شما دارم، اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم، اهل بیتی بهتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم. اما همه آنها به طور دست جمعی می گویند آقا مگر چنین چیزی ممکن است، جواب پیغمبر خدا را چه بدهیم، وفا و انسانیت کجا رفته است، محبت و عاطفه کجا رفته و آن سخنان پر شوری که آنجا فرمودند که واقعا دل سنگ را آب می کند، یعنی انسان را به هیجان می آورد.

یکی می گوید مگر یک جان هم ارزش این حرف ها را دارد که کسی بخواهد فدای شخصی مثل تو بکند، ای کاش هفتاد بار زنده می شدم و هفتاد بار خودم را فدای تو می کردم. آن یکی می گوید هزار بار، دیگری می گوید ای کاش امکان داشت با این جانم بروم و آن را فدای تو کنم، بعد بدنم را آتش بزنند، خاکسترش کنند، آنگاه خاکسترش را به باد بدهند و باز دو مرتبه مرا زنده کنند، باز هم ... .

اول کسی هم که به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد هم بنی هاشم. همین که این سخنان را گفتند، امام مطلب را عوض کرد و از حقایق فردا قضایایی را گفت، به آنها خبر کشته شدن را داد که همه اصحاب آن خبر را مثل یک مژده بزرگ تلقی کردند. همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم، سوالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست. وقتی که جمعی از مردان در مجلسی اجتماع می کنند یک بچه سیزده ساله در جمع آنها شرکت می کند، پشت سر مردان می نشیند. مثل این که این جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر می کشید که دیگران چه می گویند، وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟

آخر من بچه هستم شاید مقصود آقا این است که بزرگان کشته می شوند و من هنوز صغیرم. لذا به آقا عرض کرد: «و انا فی من یقتل»؛ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حال ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود من از تو یک سوال می کنم، جواب من را بده بعد من جواب تو را می دهم. من این طور فکر می کنم که آقا مخصوصا این سوال را کردند و این جواب را شنیدند تا سندی شود برای آیندگان که فکر نکنند این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، و دیگر برایش حجله درست نکنند، و در حق او جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سوال می کنم «کیف الموت عندک»؛ پسرکم، فرزند برادرم، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد. فورا گفت: «احلی من العسل»؛ از عسل شیرین تر است.

یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد. منظره چقدر تکان دهنده است، این موارد است که این حادثه را، یک حادثه بزرگ تاریخی کرده است و ما باید این حادثه را زنده نگه داریم. چون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی . این است که این مقدار ارزش می دهد که بعد از چهارده قرن اگر یک چنین حسینیه ای[7] به نامشان بسازیم کاری نکرده ایم. وگرنه آرزوی دامادی داشتن که این حرف‌ها را نمی خواهد، همه بچه ها آرزوی دامادی دارند، آرزوی دامادی داشتن که، وقت صرف کردن و پول صرف کردن نمی خواهد. حسینیه ساختن و سخنرانی نمی خواهد. ولی اینها جوهره انسانیت هستند، مصداق «انی جاعل فی الارض خلیفه» هستند. اینها بالاتر از فرشته هستند. امام بعد از گرفتن این جواب فرمود: فرزند برادرم تو هم کشته می شوی. «بعد ان تبلوا ببلاء عظیم»؛ اما جان دادن تو با دیگران خیلی متفاوت است و یک گرفتاری بسیار شدیدی پیدا می کنی. لذا روز عاشورا پس از آن که با چه اصراری اجازه رفتن به میدان را گرفت، از آنجا که بچه است، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد، خُود مناسب با سر او وجود ندارد، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد. لهذا نوشته اند عمامه ای به سر گذاشته بود «کانه فرقه القمر» همین قدر نوشته اند به قدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت مثل یک پاره ماه است.

راوی گفت نگاه کردم دیدم که بند یکی از دو کفش هایش باز اAست و یادم نمی رود که پای چپش هم بود. از اینجا معلوم می شود چکمه پایش نبوده است. نوشته اند امام در خیمه ایستاده بود و لجام اسبش به دستش بود، معلوم بود منتظر است که یک مرتبه یک فریادی شنید، نوشته اند کسی نفهمید که امام با چه سرعتی مثل یک باز شکاری روی اسب پرید و حمله کرد. آن فریاد، فریاد "یا عما"ی قاسم بن الحسن بود. آقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دویست نفر دور این بچه را گرفته بودند. امام که حرکت کرد و حمله کرد آنها فرار کردند و یکی از دشمنان که از اسب پایین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند؛ خودش در زیر پای اسب رفقای خود پایمال شد. آن کسی را که می گویند در روز عاشورا در حالی که زنده بود، زیر سم اسب ها پایمال شد، یکی از دشمنان بود نه حضرت قاسم. به هر حال حضرت وقتی به بالین قاسم رسیدند که گرد و غبار زیاد بود و کسی نمی فهمید قضیه از چه قرار است. وقتی که این گرد و غبارها نشست، یک وقت دیدند که آقا بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است.

این جمله را از آقا شنیدند که فرمود:«عزیز علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک»؛ یعنی برادرزاده، خیلی بر عموی تو سخت است که تو او را بخوانی، ولی نتواند تو را اجابت کند، یا اجابت بکند، اما نتواند برای تو کاری انجام بدهد. در همین حال بود که یک وقت فریادی از این جوان بلند شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

 

پی نوشت ها:

1- پس چون (بنی اسراییل) پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دل‌هاشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آنها اثر نکرد) کلمات خدا را از جای خود تغییر می دادند و از بهره آن کلمات که به آنها داده شد (در تورات) نصیب بزرگی را از دست دادند. (مائده 13)

2- آیا طمع دارید که یهودیان به دین شما بگروند در صورتی که گروهی از آنان کلام خدا را شنیده و به دلخواه خود آن را تحریف می کنند با آن که در کلام خدا تعقل کرده معنی آن را دریافته اند. (بقره 75)

3- آیه به طور کامل اینست «فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین»؛ یعنی موسی از شهر مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب شهر مدین بیرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر این قوم ستمکار نجات ده. (قصص 21)

 4- آیه به طور کامل اینست «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواءالسبیل»؛ و چون از مصر بیرون شد و سر به بیابان رو به جانب شهر مدائن آورد با خود گفت امید است که خدا مرا به راه راست هدایت فرماید. (قصص 22)

5- نماز خوف همان نماز فریضه است که به صورت کوتاه خوانده می شود.

6- معلوم می شود یک خیمه ای بوده است که اختصاص به مشک های آب داشته و از همان روزهای اول آب ها را در خیمه جمع می کرده اند.

7- لازم به تذکر است که چون سخنرانی در حسینیه ارشاد بوده است، مقصود استاد از حسینیه، حسینیه ارشاد است.

 

 

تحلیلى جامعه‏ شناختى از سنت عزادارى امام حسین(ع)

 

«حرم سیدالشهدا(ع) مزار انبیا و ملائکه است‏».

«زیارت سیدالشهدا(ع) موجب برآورده شدن حوایج دنیوى و به دست آوردن ثواب‏هاى اخروى و استکمالات معنوى مى‏شود».

راه انداختن دسته‏هاى سینه‏زن و زنجیر زن، پوشیدن لباس سیاه، حمل پرچم‏هاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اینها، همه براى زنده نگه‏داشتن فرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اینها یا ناشى از اغراض سوء است و یا از کمال بى‏خبرى و بى‏سلیقگى.

«کنش اجتماعى‏» را مى‏توان به عنوان ساده‏ترین عنصر زندگى اجتماعى انسان در نظر گرفت. از «کنش اجتماعى‏» چنین تعبیر کرده‏اند: «حرکت‏بارزى که از یک انسان براى حصول هدفى نسبت‏به انسان دیگر، صادر مى‏شود.» وقتى «کنش اجتماعى‏» استمرار یابد «تحریک متقابل اجتماعى‏» روى مى‏دهد و این تحریک به «ارتباط متقابل اجتماعى‏» منجر مى‏شود.

براثر «ارتباط متقابل اجتماعى‏» کنش‏هاى اجتماعى یک انسان با کنش‏هاى اجتماعى انسان‏هاى دیگرى که در پیرامون او هستند، مى‏آمیزند و از این آمیزش، «کنش‏هاى متقابل اجتماعى‏» به وجود مى‏آیند. از «کنش‏هاى متقابل اجتماعى‏»، که یکى از مفاهیم محورى در جامعه‏شناسى است، مى‏توان چنین تعبیر کرد: کنش‏هایى هستند که بین دو یا چند انسان واقع مى‏شوند و در میان آنان نوعى هماهنگى به وجود مى‏آورند.

کنش‏هاى متقابل اجتماعى در تقسیم نخستین، بر دو قسم‏اند: پیوسته و گسسته.

کنش‏هاى متقابل اجتماعى پیوسته آنهایى است که در جهت‏یگانه‏اى صورت مى‏گیرند; مانند گفتگو براى کشف یک حقیقت و یا تعاون براى تحقق یک امر خیر.

کنش‏هاى متقابل اجتماعى گسسته آنهایى است که جهت‏یگانه‏اى ندارند; مانند رقابت و ستیز.

دوام و استحکام زندگى اجتماعى به آمیختن کنش‏هاى متقابل پیوسته و گسسته بستگى دارد و بدین‏گونه است که مفهوم «همسازى‏» مطرح مى‏شود.

«همسازى‏» کوششى براى رفع اختلاف کنش‏هاى متقابل پیوسته و گسسته است. صورت کامل همسازى «سازگارى‏» مى‏باشد که نه «سازش‏» است و نه «توافق‏»; زیرا در این دو، تنزل از مواضع مطرح مى‏باشد، در حالى که در سازگارى اصلا سخن از تنزل نیست، هر چند ممکن است در مواردى هم تنزلى رخ دهد، بلکه سخن در این است که مى‏دانند به هم نزدیک مى‏شوند و مى‏خواهند که به هم نزدیک شوند. بدین دلیل، از «سازگارى‏» به همسازى‏اى که با خواست و آگاهى شخصى صورت مى‏گیرد، تعبیر شده است. از همسازى کنش‏هاى متقابل پیوسته و گسسته، «گروه اجتماعى‏» پدید مى‏آید.

«گروه اجتماعى‏» نیز یکى دیگر از مفاهیم محورى جامعه‏شناسى است و از آن به دو یا عده بیشترى از انسان‏ها تعبیر مى‏شود که کنش‏هاى متقابلى بین آنان روى مى‏دهد و از همسازى برخوردارند.

کنش‏هاى متقابل اعضاى گروه و خرده‏گروه‏ها موجب «پویایى گروهى‏» مى‏شود و بر اثر آن، اعضاى گروه در زندگى یکدیگر رخنه مى‏کنند و به یکدیگر وابسته مى‏شوند و در نتیجه، به اتحاد بیشترى دست مى‏یابند. «نفوذ متقابل گروهى‏» و «اتکاى متقابل گروهى‏» از این طریق حاصل مى‏شود. از هماهنگى و سنخیتى که بدین منظور در رفتار اعضاى گروه پدید مى‏آید «رفتار گروهى‏» ظاهر مى‏شود.

گونه‏اى از «رفتار گروهى‏»، که جنبه عاطفى شدید دارد و بر کنش‏ها و یا واکنش‏هاى متقابل دورانى استوار است، «رفتار جمعى‏» نامیده مى‏شود.

کنش‏ها یا واکنش‏هاى مزبور به «واگیرى اجتماعى‏» مى‏انجامد; یعنى بر اثر آنها، اعضاى گروه به سرعت و با شدتى فزاینده، رفتار عاطفى یکدیگر را فرامى‏گیرند و در نتیجه، از نوعى مسانخت عاطفى برخوردار مى‏شوند.

گروه برخوردار از «رفتار جمعى‏» را «جمع‏» مى‏نامند.

جامعه‏شناسان معمولا از مفهوم «جمع‏»، خود را به مفهوم «جماعت‏»، که مهم‏ترین نوع جمع است، مى‏رسانند و آنگاه تحقیق خود را روى «جماعت‏» متمرکز مى‏کنند. «جماعت‏» جمعى است پرمسانخت، مرکب از اشخاصى که معمولا در یک‏جا گرد نمى‏آیند، با یکدیگر «ربط‏» مى‏یابند و به «جنب و جوش‏» مى‏افتند.

«ربط‏» رابطه عاطفى عمیقى است که دو یا چند تن را به یکدیگر پیوند مى‏دهد، به طورى که آنان به راحتى و خودبه خود با یکدیگر هماهنگ مى‏شوند. «جنب و جوش‏» رفتار عاطفى آشکارى است که بر اثر ربط اشخاص روى مى‏دهد; مانند کف زدن و یا تکبیر گفتن. یکى از انواع جماعت، که با سایر انواع آن فرق بسیار دارد و از این‏رو، مى‏توان آن را جمعى مستقل از جماعت‏به شمار آورد، «جماعت نامجاور» یا «عامه‏» است. «عامه‏» جمعى است کم تشابه و تسانخ، مرکب از افرادى که معمولا در یک جا گرد نمى‏آیند، ولى به سبب مصالح مشترک خود با یکدیگر ارتباط پیدا مى‏کنند و موجد «عقیده عمومى‏» و «وفاق عمومى‏» مى‏شوند.

مقصود از «عقیده عمومى‏» قضاوتى است که مورد قبول عامه باشد; مانند قضاوت عامه کتابخوان که «کتاب در وضع فعلى از عرضه و تقاضاى متناسبى برخوردار نیست‏» و یا قضاوت عامه ورزشکار که «مسؤول امور ورزشى کشور، درایت کافى ندارد.» منظور از «وفاق عمومى‏» نیز عقیده‏اى است‏سخت دامنه‏دار و ریشه‏دار مانند عقیده عامه کتابخوان که «کتاب، ناصح مشفق و انیس کنج تنهایى است‏» و یا مانند عقیده عامه ورزشکار که «تواضع و جوانمردى دو ویژگى جدایى‏ناپذیر ورزشکار واقعى است.»

اکنون نوبت آن است که بحث را به گونه‏اى هدایت کنیم تا مناسبت طرح این مفاهیم جامعه‏شناختى را با آنچه قصد اداى آن را داریم، روشن سازد:

هر جامعه انسانى (1) را مورد مداقه قرار دهیم، متوجه مى‏شویم به طور عمده از چندین «عامه‏» تشکیل شده است و هر «عامه‏»اى را مورد بررسى قرار دهیم، متوجه مى‏شویم که بر اساس «عقیده عمومى‏» و «وفاق عمومى‏» از خویش، عمل و عکس‏العمل بروز مى‏دهد. بنابراین، مى‏توانیم بگوییم: هر جامعه‏اى بر اساس عقاید و وفاق‏هاى عمومى به حیات اجتماعى‏اش ادامه مى‏دهد.

از سخن فوق، مى‏توان چنین استفاده کرد که: نفوذ در عقاید و وفاق‏هاى عمومى و تغییر آنها مساوى با نفوذ و تغییر حیات اجتماعى است. به همین دلیل، «عقیده عمومى‏» و «وفاق عمومى‏» به شدت مورد توجه جامعه‏شناسان و علماى سیاست قرار دارد.

اگر بخواهیم جامعه‏اى را در راستاى یک مکتب قرار دهیم باید چاره‏اى بیندیشیم تا عقیده عمومى در این راستا قرار گیرد. براى این کار، به طور کلى، از چهار شیوه بهره گرفته مى‏شود:

الف - تطمیع;

ب - تهدید;

ج - تخریب;

د - تبلیغ;

در میان این چهار شیوه، تقریبا همه محققان قبول دارند که چهارمین شیوه از همه کارسازتر و مؤثرتر و بنابراین، مهم‏تر است. (2) و باز به همین دلیل، جامعه‏شناسان و علماى سیاست، تحقیقات وسیعى در این زمینه انجام داده‏اند که هنوز هم این تحقیقات به گونه‏هایى ادامه دارد. متاسفانه به سبب گستردگى آن تحقیقات و عدم مجال، در اینجا، ذکر گزارشى - هرچند اجمالى - از آنها مقدور نیست. بنابراین، فقط به چند مطلب، که با این بحث تناسب بیشترى دارد، اشاره مى‏کنیم:

یکى از شیوه‏هاى بسیار مؤثر تبلیغى، تشکیل جلسات «تذکر» درباره امرى است که ترویج آن مورد نظر است. در این جلسات به طور عمده، از مکانیسم «کنش و یا واکنش متقابل دورانى‏» استفاده مى‏شود; بدین صورت که افراد گرد آمده، به وسیله «ذاکر» تحریک مى‏شوند. این تحریک، واکنشى در افراد به وجود مى‏آورد. این واکنش در «ذاکر» مؤثر مى‏افتد و واکنش شدیدترى را موجب مى‏شود. این واکنش شدیدتر، خود تحریکى مجدد نسبت‏به آن افراد خواهد بود و باز واکنش و تحریکى دیگر. به این طریق، همواره بر شدت واکنش متناسخ آن افراد افزوده مى‏شود و این همان است که از آن اینچنین تعبیر مى‏شود: کنش‏هاى متقابل و واکنش‏هاى درونى اینچنین، به واگیرى اجتماعى مى‏انجامد.

جلسات عزادارى امام حسین‏علیه‏السلام را در این ارتباط مى‏توان مورد مداقه قرار داد. عزادارى امام حسین‏علیه‏السلام از ابعاد گوناگون قابل بحث و بررسى است. بحمدالله، بسیارى از این ابعاد، توسط علماى دین تا حدودى مورد بررسى قرار گرفته است، اما در این بحث، بعدى که ذکر شد، مد نظر است.

وقتى از این زاویه نیز در توصیه‏هاى ائمه اطهارعلیهم‏السلام به تشکیل جلسات عزادارى امام حسین‏علیه‏السلام نگاه کنیم این کار را بسیار حکیمانه مى‏یابیم، به گونه‏اى که موجب مى‏شود بیش از پیش به این انوار طیبه‏علیهم‏السلام ارادت ورزیم.

یکى دیگر از شیوه‏هاى مؤثر تبلیغى، تعیین «اسوه‏» براى مردم است. لازم است‏بیندیشیم که در عین اسوه بودن و هادى بودن همه ائمه اطهارعلیهم‏السلام چرا امام حسین‏علیه‏السلام به عنوان مصباح هدایت و کشتى نجات، مطرح مى‏شود؟ چرا تربت مرقد او از ویژگى وحرمت‏برخورداراست؟آیا غیر از این است که دقیق‏ترین ابعاد یک اسوه، در امام حسین‏علیه‏السلام تجلى تام یافته است.

از دیگر شیوه‏هاى مؤثر، در مرحله نخست، جعل شعایر و در مرحله بعد، تثبیت و ترویج آن شعایر مى‏باشد; زیرا در صورت انجام گرفتن این کار، آن ایده مطلوب، تثبیت و ترویج‏شده‏است.

راه انداختن دسته‏هاى سینه‏زن و زنجیر زن، پوشیدن لباس سیاه، حمل پرچم‏هاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اینها، همه براى زنده نگه‏داشتن‏فرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اینها یا ناشى از اغراض سوء است و یا از کمال بى‏خبرى و بى‏سلیقگى. آرى، برخورد اصلاحى و تکمیلى و تحسینى از سوى فرزانگان آشنا با مذاق شرع، نه تنها صحیح است، بلکه لازم هم مى‏باشد و اعتراض به مغرضان یا بى‏خبرانى است که با این شعایر بر خورد حذفى مى‏کنند.

از جمله شیوه‏هاى قابل ملاحظه، تعیین مکان‏هایى براى انجام دادن مناسک ویژه مى‏باشد تا افراد با رو آوردن به آن مکان‏ها و انجام آن مناسک، تجدید عهدى با اعتقاد و ایده مطلوب کرده باشند و با این کار، دل‏ها هرچه بیشتر با آن ایده گره بخورد.

در این ارتباط، توجه به روایاتى که حاوى مضامین ذیل است، مفید به نظر مى‏رسد:

«حرم سیدالشهداعلیه‏السلام مزار انبیا و ملائکه است‏». (3)

«زیارت سیدالشهداعلیه‏السلام را ترک نکنید». (4)

«زیارت سیدالشهدا علیه‏السلام موجب برآورده شدن حوایج دنیوى و به دست آوردن ثواب‏هاى اخروى و استکمالات معنوى مى‏شود». (5)

براى تکمیل این بحث‏به نظر مى‏رسد تذکر دو مطلب ضرورى باشد:

1- ممکن است تصور شود نفوذ در عقیده عمومى عملى ناپسند است و تغییر آن را باید نوعى خیانت‏به مردم تلقى کرد; اما این تصور هیچ اساسى ندارد و حقیقت، آن است که صرف نفوذ در عقیده عمومى و تغییر آن را نه مى‏توان خوب شمرد و نه بد. این بدان بستگى دارد که ببینیم نفوذ به چه قصدى و تغییر از چه چیز به چه چیزى است.(دقت‏شود.)

2- بعضى عقیده دارند که اصلا برخورد تبلیغاتى امر پسندیده‏اى نیست، بلکه باید فقط با روش‏هاى برهانى، مردم را به تشخیص حق از باطل موفق ساخت. هرچند بررسى انتقادى این سخن مجال دیگرى مى‏طلبد، اما اجمالا در حد اعلان موضع باید یادآور شویم که:

اولا، هرگز روش‏هاى برهانى در سطح عمومى جامعه، ما را از برخوردهاى تبلیغاتى مستغنى نمى‏کند و باید گفت: هریک به جاى خویش نیکوست.

ثانیا، حتى فرزانگان و خواص جامعه نیز نیازمند تبلیغات حساب شده و فنى‏اند تا علاوه بر تشخیص حق، انگیزه کافى براى عمل بر طبق آن داشته باشند این مطلب دقیق و لطیف، مربوط به فلسفه اخلاق و روان‏شناسى تربیتى است و باید همان‏جا مورد بحث قرار گیرد که صرف اقناع عقلى نمى‏تواند محرک انسان به سوى عمل باشد; اگرچه ظاهر راى افلاطون مقابل این است.

این بحث را با ذکر فرازهایى از بیانات رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینى‏قدس سره به پایان مى‏بریم:

«در آن وقت، یکى از حرف‏ها که هى رایج‏بود مى‏گفتند: ملت گریه; براى اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. این که همه مجالس روضه را آن وقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسى که خودش در مجالس روضه مى‏رفت و آن بازى‏ها را در مى‏آورد، قضیه مجلس روضه بود یا از مجلس روضه آنها یک چیز دیگر مى‏فهمیدند و آن را مى‏خواستند از بین ببرند؟» (6)

«امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر از سابق احتیاج داریم.» (7)

«زنده نگه‏داشتن عاشورا یک مساله بسیار مهم سیاسى - عبادى است. عزادارى کردن براى شهیدى که همه چیز را در راه اسلام داد یک مساله سیاسى است. یک مساله‏اى است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از این اجتماعات استفاده مى‏کنیم. (8) »

«مجالس عزا را با همان شکوهى که پیش‏تر انجام مى‏گرفت و بیشتر از آن، حفظ کنید و اهل منبر - ایدهم‏الله تعالى - کوشش کنند در این که مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سیاسى اسلامى، مسائل اجتماعى اسلامى و از روضه دست‏برندارید که ما با روضه زنده هستیم.» (9)

 

پى‏نوشت‏ها:

1- غیر از جوامع ابتدایى; زیرا در آنها عامه وجود ندارد.

2- هر چند در بینش اسلامى، تقدیم و تاخیر این شیوه‏ها وابسته به یک سلسله معیارهاى ارزشى ویژه این فرهنگ الهى است و از این حیث، باید در فرصت مناسبت دیگرى به بحث پرداخت، لکن در این مقال، این بررسى از حیث تحلیل جامعه‏شناسانه مدنظر است.

3- ر. ک. به: محمد تقى مجلسى، بحارالانوار، ابواب ما یختص بتاریخ الحسین‏بن‏على علیهماالسلام، باب‏34، باب‏ثواب‏البکاء على مصیبته و مصائب سائر الائمة علیهم‏السلام و فیه ادب الماتم یوم عاشوراء، ج 44، ص 278 -296

4- ر. ک. به: کامل الزیارات، باب 38، روایت 1 و 4 و نیز باب 10 روایت 1

5- پیشین، باب 41، روایت‏3

6- پیشین، باب‏46، روایت 1 و 2 ; باب‏49 و روایت 1، 2 و 5 ، باب 51 ; روایت 1 باب‏56 ; روایت‏3 ، باب‏59 ; روایت 2، باب‏49 ; روایت‏6 ، باب 22 ; روایت 1 و 2 ، باب 44 ; روایت 1 ، باب 50 ; روایت 1 و 2 ، باب 52 ; روایت 1 و 2، باب 54 ; روایت‏17 و باب‏ها و روایات دیگرى در همان کتاب

7- و 8- و 9- روح الله موسوى (رهبر کبیر انقلاب‏قدس سره)، صحیفه نور، ج 8، بیانات در جمع وعاظ و خطباى مذهبى به مناسبت‏حلول ماه محرم

 

حجة‏الاسلام اکبر میرسپاه

 

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.