هوش از نظر ترستون (1938)
کفایتهای اجتماعی و مهارتهای اجتماعی است.
هوش از نظر ترستون (1938)
ترستون اظهار داشت که هوش از شش عامل تشکیل شده است که عبارتند از:
- عامل عددی: توان انجام عملیات ریاضی با سرعت و بطور صحیح.
- عامل کلامی: توان انجام آزمونهای درک کلامی.
- عامل فضایی: توان کاربرد ماهرانه اشیاء در فضای تخیلی.
- عامل روانی کلمات: توان تفکر سریع درباره کلمات.
- عامل استدلال: توان کشف قواعد از طریق تفکر قیاسی و استقرایی.
- عامل حافظهی طوطی وار: توان یاد سپاری سریع.
طبق نظر ترستون این شش عامل تواناییهای اولیه مغز است. با توجه به نظرات صاحب نظرانی چون گاردنر گلمن و ترستون نمیتوان استعداد و هوش کسی را فقط محدود در مهارت انجام عملیات ریاضی دانست که اگر کسی در این مهارت موفقیتی ندارم آدمی کم استعداد و کم هوش است و لذا در فراگیری مهارتهای دیگر مانند یادگیری زبان دوم دچار مشکل میشود. در اثبات این ادعا نگاهی به دور و اطراف خود بیندازید آیا فقط کسانی که توانستهاند تحصیلات عالی داشته باشند صاحب مهارتهای زندگی شدهاند و بقیه افراد جامعه از هوش و استعداد تهی و خالی هستند؟ در صورتیکه چنین نیست هر کسی با توجه به علایق فردی و شخصی توانسته مهارتی را فرا گیرد و در زندگی به کار ببندد. بنابر این این وظیفه مربیان است تا فراگیران را به استعداد و علایق و توانمندیهای خودشان آشنا سازند.
هوش هیجانی سالوی و جان مایر
در سال 1970، برای اولین بار، دو روانشناس آمریکایی به نامهای دکتر پیتر سالوی (petersalovy)از دانشگاه بیل و دکتر جان مایر (john mayer) از دانشگاه نیو همپشایر، بحث علمی هوش هیجانی را مطرح کردند. با وجود جدید بودن موضوع هوش هیجانی، پژوهشهای زیادی به آن پرداختهاند که از آن جمله میتوان به پژوهشهائی که توسط: سیگلمن، 1984 ـ بلاک، 1995 ـ ترینیداد و جانسون 1999 ـ بویا تزیره، 2000 ـ سوبرگ، 2001 ـ و کاچوب 2002 انجام شدهند اشاره کرد.
نتایج این پژو هشها نشان میدهد که هوش هیجانی میتواند به اندازه هوشبهر و گاهی اوقات بیش از آن موفقیتهای آتی را پیش بینی کند. افزون بر این، هوش بهر بالا به تنهایی نشان دهنده رفاه، شخصیت اجتماعی و شادکامی فرد نیست، اما در مدارس و فرهنگ ما فقط بر هوش شناختی، ارزیابی هوشبهر و تصمیم گیری بر اساس آن تأکید میگردد.
Emotional Intelligence Daniel Goleman’s
هوش هیجانی دانیل گولمن
(1995)
Emotional Intelligence, Daniel Goleman’s groundbreaking international bestseller, has transformed the way the world educates children, relates to family and friends and does business.
The Harvard Business Review called emotional intelligence (EI) “a revolutionary, paradigm-shattering idea” — the kind of idea that does not just advance the conversation, but permanently alters it.”
Since its release, Emotional Intelligence has been a runaway success, achieving bestseller status in the U.S., Europe, Asia, South America and Australia. It has been translated into 30 languages, with over five million copies in print.
While Dr. Goleman does not discount the importance of IQ, he believes it is not the sole measure of one’s intelligence and potential. According to Goleman, EI (which involves self-awareness, emotional balance, motivation, empathy and social finesse) is a critical indicator of success in life. Although shaped by childhood experience, EI can be improved and developed by learning throughout life.
A psychologist who for many years reported on the brain and
behavioral sciences for The New York Times, Dr. Goleman previously was a visiting
faculty member at Harvard.
Dr. Goleman's 1995 book, Emotional Intelligence was on The New York Times bestseller
list for a year and a half, with more than 5 million copies in print worldwide. It has been a
bestseller throughout the world and was translated into over 30 languages in more than 50 countries.
=================================================================== شرح مختصری از زندگی دانیل گولمن
هوش هیجانی دانیل گولمن موجب گسیختگی عمیقی در ایده و نظریه سطح جهانی شده راه و روش دانشجویان سطح دنیا را دگرگون ساخته است که این موضوع را برای خانواده، دوستان و به صورت حرفهای نقل و گفتگو میکردند.
در مجله حرفهای دانشگاه هاروارد که هوش هیجانی اطلاق گردیده است توانست یک انقلابی، پارادایم از بین برنده و شکننده دیگر عقاید جلوه گری نماید ـ یک نوع ایده و نظریهای که نمیتوانست خیلی راحت در مکالمات و گفتگوها پیش برود اما بطور ثابت و دائمی زمینه را عوض کرد .
از زمانی که آن (هوش هیجانی) منتشر شده است، در ایالات متحده، اروپا، آ سیا، آمریکای جنوبی و استرالیا به طور موفقیت آمیزی به صورت بهترین چیزی مورد پذیرش قرار گرفته است. همچنین هوش هیجانی به سی زبان و بیش از پنج میلیون نسخه چاپ شده است.
در حالی که دکتر گولمن اهمیت و اعتبار (IQ)را کم اهمیت تلقی نکرد، او اعتقاد داشت که (بهره هوشی IQ) شالوده و اساس اندازه گیری هوش و استعداد اشخاص نیست. بر طبق هوش هیجانی EI دکتر گولمن (که بر خود آ گاهی، تعادل احساسات، انگیزش، تلقین کردن، ظرافت در اجتماعی شدن را در بر میگرفت) در مؤفقیت زندگی مورد انتقاد قرار میگیرد. اگر چه تجربیات زندگی کودکان در ابتدای زندگی به شخصیت آنها شکل ثابتی میدهد، IQ میتواند بوسیله یادگیری در سراسر زندگی بهبود یافته و رشد پیدا کند. یک روانشناسی که برای سالهای زیادی روی مغز و علوم رفتاری برای نیویورگ تایمز گزارش میداد دکتر گولمن قبلاً یکی از افراد بسیار با استعداد در هاروارد بود .
کتاب هوش هیجانی دکتر گولمن در سال 1995 در نیویورگ تایمز به مدت یک سال و نیم با بیش از 5 میلیون تیراژ چاپ در سراسر جهان در بالاترین و بهترین لیست قرار داشت. آن پر فروشترین کتاب در سراسر جهان بود و به بیش ازسی زبان در بیشتر از پنجاه کشور منتشر شد.
منبع:
هوش هیجانی یا هوش احساسی گولمن (1995)
تعریف هوش هیجانی نیز همانند هوش شناختی شناور است. این اصطلاح از زمان انتشار کتاب معروف گولمن (Goleman) (1995) به گونهای گسترده به صورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحثهای بسیاری را برانگیخت. گولمن طی مصاحبهای با جان انیل (1996)) هوش هیجانی را چنین توصیف میکند:
«هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است. این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمهای مناسب در زندگی است. توانایی اداره مطلوب خلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانشهاست. عاملی است که به هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد انگیزه و امید میکند. هم حسی یعنی آگاهی از احساسات افراد پیرامون شماست. مهارت اجتماعی یعنی خوب تا کردن با مردم و کنترل هیجانهای خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق و هدایت آنان است».
تعداد انگشت شماری از احساسات اصلی مانند: عصبانیت، ترس، لذت، عشق، نفرت، شرم و غیره فرآیند شناختی و فکری مؤثری را موجب شده و کنترل میکند. حتی در نکته دقیقتری گلمن چنین بحث میکند که: ذهن احساسی به مراتب سریعتر از ذهن منطقی است. این ذهن بدون این که توجه داشته باشد چه کار میکند وارد عمل میشود، سرعتش جلوی افکار تحلیلی و حساب شدهای که نشانه ذهن متفکر است را میگیرد. گلمن احساسات را در بالاترین سطح تواناییهای بشری قرار میدهد.
گولمن در همین مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هیجانی میگوید: هوش بهر (IQ) در بهترین حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقیتهای زندگی است. 80 درصد موفقیتها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارتهایی است که هوش هیجانی را تشکیل میدهد.
هوش غیر شناختی، ابعاد شخصی، هیجانی، اجتماعی و حیاتی هوش را که اغلب بیشتر از جنبههای شناختی آن در عملکردهای روزانه موثرند؛ مخاطب قرار میدهد. هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران (خودشناسی و دیگر شناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش پیوند دارد. به عبارت دیگر، «هوش غیر شناختی پیش بینی موفقیتهای فرد را مسیر میکند و سنجش و اندازه گیری آن به منزله اندازه گیری و سنجش تواناییهای شخص برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان است». بار ـ آن(Bar - on) (1997) پیتر سالوی (salovey)(1990)ضمن اختراع اصطلاح سواد هیجانی (Emotional Litesy) به پنج حیطه در این مورد اشاره میکند.
- شناخت حالات هیجانی خویش: یعنی، خود آگاهی.
- اداره کردن هیجانها: یعنی، مدیریت هیجانها به روش مناسب.
- خود انگیزی: یعنی کنترل تکانشها، تأخیر در ارضای خواستهها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب.
- تشخیص دادن وضع هیجانی دیگران، همدلی.
- برقراری رابطه با دیگران
پیشینه مطالعه هوش غیر شناختی
پیشینه هوش هیجانی را میتوان در ایدههای وکسلر به هنگام تبیین جنبههای غیر شناختی هوش عمومی جست و جو کرد. وکسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود درباره هوش مینویسد: «کوشیدهام نشان دهم که علاوه بر عوامل هوشی، عوامل غیر هوشی ویژهای نیز وجود دارد که میتواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند. نمیتوانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمونها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در برداشته باشد».
وکسلر در صدد آن بود که جنبههای غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد. تلاش او در این زمینه را میتوان در استفاده وی از کاربرد خرده آزمونهای تنظیم تصاویر و درک و فهم ـ که دو بخش عمده آزمون وی را تشکیل میدهند ـ دریافت. در خرده آزمون درک و فهم «سازگاری اجتماعی» و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز «موقعیتهای اجتماعی» مورد بررسی قرار میگیرد. پژوهشهای انجام شده توسط سیپس (Sipps) و همکارانش (1987) نیز نشان میدهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخصهای هوش اجتماعی پرسشنامه شخصیت کالیفرنیا (Cpi)، هم بستگی معناداری وجود دارد. (شریفی 1375)
علاوه بر این موارد، وکسلر در کارهای خود به تلاشهای «دال» مبنی بر سنجش جهات غیر شناختی هوش نیز اشاره کرده است. نتیجه کوششهای دال ـ همان گونه که پیش از این نیز عنوان گردید ـ در مقیاس رشد اجتماعی و این لند (winlend) منعکس است.
لیپر (Leeper) 1948) نیز بر این باور بود که «تفکر هیجانی» بخشی از «تفکر منطقی» است و به این نوع تفکر ـ یا به معنایی کلیتر «هوش» ـ کمک میکند. روان شناسان دیگری نظیر (مییر) (Meyer 1993) و سالووی نیز پژوهشهای خود را بر جنبههای هیجانی هوش متمرکز کردهاند. پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارتها اجتماعی، توانمندیهای بین فردی، رشد روان شناختی و آگاهیهای هیجانی که همگی مفاهیمی مرتبط با هوش هیجانی هستند، به بررسی ابعاد این نوع هوش پرداختهاند. دانشوران علوم اجتماعی نیز به کشف روابط بین هوش هیجانی و سبکهای مختلف مدیریت و رهبری و عملکردهای فردی و تغییرات درون فردی و اجتماعی و انجام ارزشیابی از عملکردهای فردی و گروه، همت گماشتهاند.
شایان ذکر است که ایده «هوش هیجانی» پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983)، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر (Gardner) هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون (زبانی، موسیقیایی، منطقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی) میداند. او وجوه شناختی مختلفی را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفته خودش «شخصی» ترکیب کرده است. بعد غیر شناختی (شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مؤلفه کلی است که وی آنها را با عناوین استعدادهای درون روانی و مهارتهای (میان فردی) معرفی میکند. به نظر گاردنر، هوش هیجانی متشکل از دو مؤلفه زیر است:
هوش درون فردی: که به توانایی درک و فهم دیگران اشاره دارد و میخواهد بداند چه چیزهایی انسانها را بر میانگیزند، چگونه فعالیت میکنند و چگونه میتوان با آنها همکاری داشت و هوش میان فردی که به نظر گاردنر فروشندگان، سیاست مداران، معلمان، متخصصان بالینی و رهبران مذهبی موفق احتمالاً از هوش میان فردی بالایی برخوردارند.
شایان ذکر است که ایده «هوش هیجانی» پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983)، استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد.
هوش هیجانی از نطر هوارد گاردنر
HOWARD GARDNER
شرح حال کوتاهی از زندگی هوارد گاردنر
هوارد گاردنر معروف به یوحنا ( JOHAN H ) و الیزابت ای ( ELISABETH A ) استاد سرشناس در روانشناسی و تعلیم و تربیت در داشنگاه هاروارد. او همچنین دارای موقعیت استادیاری در روانشناسی در دانشگاه هاروارد و مدیر ارشد در پروژه زرو (PROJECJ ZERO) میباشد. در سال 2004 او به مقام استاد افتخاری در شرق چین در دانشگاه شانگهای منسوب شد.
ازمیان مقامهای بی شمار او، گاردنر جایزه (MAC ARTHUR) را در سال 1981 به دست آورد. اوبه بیست و یک مدرک افتخاری از دانشگاهها و کالجها و اسنتیتوهای ایرلند، ایتالیا، اسرائیل و ... نایل شد. مؤلف بیش از بیست کتاب که به بیست و شش زبان ترجمه شده و چند صد مقاله از او به نگارش در آمده است.
گاردنر از معروفترین شخصیتها در حوزه تعلیم و تربیت میباشد، به جهت تئوری هوش چند گانه و انتقاد از افکاری که درباره هوش منفرد انسانی (تنها اعتقاد به IQ بالا بودن) وجود داشته است .
در طول بیست سال گذشته او و همکارانش در پروژه (ZERO) کار میکردند. زرو طرحی است که بر تعلیم و تربیت برای فهم و درک، استفاده از هوش چند گانه (Multiple Intelligences) برای بدست آوردن برنامههای درسی که سنجش و دستورالعمل آن بیشتر جنبه شخصی داشته باشد استوار است.
منبع به زبان انگلیسی:
تعدادی از آ ثار او عبارتند از :
His first major book, The Shattered Mind appeared in 1975 Frames of Mind (1983) The Unschooled Mind Intelligence Reframed the Disciplined Mind.
هوش هیجانی یا هوشهای چندگانه (Multiple Intelligences)
مقدمه
یکی از اسرار برملا شدن روانشناسی این است که نمرههای درسی، بهره هوشی یا نتایج آزمون استعداد تحصیلی (SAT) به رغم ارزش و ابهتشان در میان عموم نمیتوانند قاطعانه پیش بینی کنند که چه کسی در زندگی مؤفق خواهد شد. یقیناً در مجموع برای گروههای بزرگ، رابطهای میان بهره هوشی و موقعیتهای زندگی وجود دارد. افراد بسیاری با بهره هوشی بسیار پایین در مشاغل پست به کار مشغول میشوند و کسانی که هوشی بالا دارند مشاغلی با مشاغل خوب بدست میآورند، اما به هیچ وجه نمیشود گفت که همیشه چنین است.
براین قاعده که تیزهوشی پیشبینی کننده موفقیت است، استثناهای بسیاری وجود دارد. استثناهایی بسیار بیشتر از مواردی که با این قاعده انطباق پیدا میکنند. در بهترین حالت تیزهوشی حداکثر حدود 20 درصد پیشبینی موفقیت در زندگی سهم دارد، درحالی که 80 درصد باقیمانده، به نیروهای دیگر مربوط میشود. مشاهدهگری چنین اظهار میکند که: «اکثر اوقات جایگاه نهایی خرد را در جامعه عواملی غیر از تیزهوشی تعیین میکنند. عواملی از طبقه اجتماعی گرفته تا اقبال» حتی ریچارد هرنشتاین و چارلز موری که در کتاب خود به نام منحنی زنگولهای اهمیت درجه اول برای هوش قائل میشوند. به این مطلب اذعان دارند. به اعتقاد آنان شاید بهتر باشد دانش آموز سال اول دبیرستان که رتبه SAT او در ریاضی 500 بوده است، رؤیای ریاضیدان شدن را از سر برون کند، اما اگر دوست دارد دنبال تجارت برود، وکیل مجلس یا میلیونر شود بهتر است رؤیای خود را دنبال کند ... مجموعه فرصتهای دیگری که در زندگی کسب میکند، پیوند میان نتایج آزمون و آن فرصتها را تحت تأثیر خود قرار میدهند. مجموعهای مهم از این «خصوصیات دیگر» که گلمن آن را هوش هیجانی مینامد، موضوع بحث ما را تشکیل میدهد. یعنی تواناییهایی مانند این که فرد بتواند انگیزه خود را حفظ کند و در مقابل ناملایمات پایداری کند؛ تکانشهای خود را مهار کند و کامیابی را به تعویق بیندازد، حالت های روحی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر، قدرت تفکر او را خدشه دار کند؛ با دیگران همدلی کند و امیدوار باشد. برخلاف تیزهوشی که سابقه حدود یکصد سال تحقیق بر صدها هزار نفر را به همراه دارد، هوش هیجانی مفهوم جدیدی است. هنوز هیچ کس دقیقا نمیتواند بگوید که تفاوتهای میان افراد در زندگی تا چه حد از هوش هیجانی ناشی میشود. اما دادههای موجود نشان میدهد که هوش هیجانی ممکن است به اندازه تیزهوشی و گاهی اوقات بیش از آن قدرت داشته باشد. شواهد بسیاری ثابت میکنند افرادی که مهارت هیجانی دارند، یعنی کسانی که احساسهای خود را به خوبی میشناسند و هدایت می کنند و احساسهای دیگران را نیز درک و به نحو اثر بخشی با آن برخورد میکند. در هر حیطهای از زندگی متمایزند، خواه در روابط عاطفی و صمیمانه باشد و خواه در فهم قواعد ناگفتهای که در خط مشی سازمانی به پیشرفت میانجامد. افرادی که مهارتهای عاطفیشان به خوبی رشد یافته، در زندگی خویش نیز خرسند و کار آمدند و عادتهای فکری را در اختیار دارند که موجب میشوند آنها افرادی مولد و کارآمد باشند؛ افرادی که نمیتوانند بر زندگی عاطفی خود مسلط باشند، درگیر کشمکشهای درونیای هستند که، از تواناییشان برای انجام کار متمرکز و تفکر روشن میکاهد.
نوع متفاوتی از هوش
هوارد گاردنر استاد دانشگاه علوم تربیتی دانشگاه هاروارد کسی است که محدودیتهای تلقی سنتی از هوش را درک کرده است. کتاب قالبهای ذهن 5 او در سال 1983 بیانیه ای در رد دیدگاه تیزهوشی بود؛ به گفته این کتاب یک نوع واحد و یکپارچه هوش نیست که مؤفقیت در زندگی را تضمین میکند، بلکه طیف گستردهای از هوش وجود دارد که هفت نوع اصلی دارد.
مهمترین وجه این دیدگاه چندگانه دانستن هوش است: مدل گاردنر از مفهوم بهره هوشی به مثابه عاملی منفرد و تغییر ناپذیر، بسیار فراتر میرود. به عقیده او آزمونهایی که از زمان ورود به مدرسه، ظالمانه بر ما حکومت کردهاند، بر دیدگاه محدودی نسبت به هوش مبتنی هستند. دیدگاهی که از طیف مهارتها و تواناییهایی که ورای بهره هوشی برای زندگی مهماند فاصله دارد.
ابعاد هوش از نظر گاردنر عبارتند از:
- هوش زبانی، کلامی
- هوش منطقی، ریاضی
- هوش فضایی (قدرت تجسم عینی)
- هوش جنبشی، بدنی (تعادل اعضا، حرکات موزون)
- هوش موسیقیایی (درک و تولید سیستم صوتی)
- هوش بین فردی (مهارت برقراری رابطه با دیگران).
- هوش درون فردی (بصیرت به خود)
انواع هوش چندگانه کدامند؟
هوش دیداری / فضایی این نوع هوش توانایی درک پدیدههای بصری است. یاد گیرندههای دارای این نوع هوش، گرایش دارند که با تصاویر فکر کنند و برای به دست آوردن اطلاعات نیاز دارند یک تصویر ذهنی واضح ایجاد کنند. آنها از نگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاویر، ویدیو و فیلم خوششان میآید. مهارتهای آنها شامل موارد زیر است: ساختن پازل، خواندن، نوشتن، درک نمودارها و شکلها، حس جهت شناسی خوب، طراحی، نقاشی، ساختن استعارهها و تمثیلهای تصویری (احتمالاً از طریق هنرهای تجسمی)، دستکاری کردن تصاویر، ساختن، تعمیر کردن و طراحی وسایل عملی، تفسیر تصاویر دیداری. شغلهای مناسب برای آنها عبارتند از: دریانورد، مجسمه ساز، هنرمند تجسمی، مخترع، کاشف، معمار، طراح داخلی، مکانیک، مهندس هوش کلامی/ زبانی این نوع هوش یعنی توانایی استفاده از کلمات و زبان. این یادگیرندهها مهارتهای شنیداری تکامل یافتهای دارند و معمولاً سخنوران برجستهای هستند. آنها به جای تصاویر، با کلمات فکر میکنند. مهارتهای آنها شامل موارد زیر میشود: گوش دادن، حرف زدن، قصه گویی، توضیح دادن، تدریس، استفاده از طنز، درک قالب و معنی کلمه ها، یادآوری اطلاعات، قانع کردن دیگران به پذیرفتن نقطه نظر آنها، تحلیل کاربرد زبان شغلهای مناسب برای آنها عبارتند از: شاعر، روزنامه نگار، نویسنده، معلم، وکیل، سیاستمدار، مترجم هوش منطقی / ریاضی هوش منطقی / ریاضی یعنی توانایی استفاده از استدلال، منطق و اعداد. این یاد گیرندهها به صورت مفهومی با استفاده از الگوهای عددی و منطقی فکر میکنند و از این طریق بین اطلاعات مختلف رابطه برقرار میکنند. آنها همواره در مورد دنیای اطرافشان کنجکاوند، سوالهای زیادی میپرسند و دوست دارند آزمایش کنند. مهارتهای آنها شامل این موارد میشود: مسئله حل کردن، تقسیم بندی و طبقه بندی اطلاعات، کار کردن با مفاهیم انتزاعی برای درک رابطهشان با یکدیگر، به کار بردن زنجیره طولانی از استدلالها برای پیشرفت، انجام آزمایشهای کنترل شده، سوال وکنجکاوی در پدیدههای طبیعی، انجام محاسبات پیچیده ریاضی، کار کردن با شکلهای هندسی رشتههای شغلی مورد علاقه آنها عبارتند از: دانشمند، مهندس، برنامه نویس کامپیوتر، پژوهشگر، حسابدار، ریاضیدان هوش بدنی/ جنبشی این هوش یعنی توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیا. این یاد گیرندهها خودشان را از طریق حرکت بیان میکنند. آنها درک خوبی از حس تعادل و هماهنگی دست و چشم دارند (به عنوان مثال در بازی با توپ، یا استفاده از تیرهای تعادل مهارت دارند) آنها از طریق تعامل با فضای اطرافشان قادر به یادآوری و فرآوری اطلاعات هستند. مهارتهای آنها شامل این موارد میشود: رقص، هماهنگی بدنی، ورزش، استفاده از زبان بدن، صنایع دستی، هنرپیشگی، تقلید حرکات، استفاده از دستهایشان برای ساختن یا خلق کردن، ابراز احساسات از طریق بدن شغلهای مورد علاقه آنها عبارتند از: ورزشکار، معلم تربیت بدنی، رقصنده، هنرپیشه، آتش نشان، صنعتگر هوش موسیقی / ریتمیک این نوع هوش یعنی توانایی تولید و درک موسیقی. این یادگیرندههای متمایل به موسیقی با استفاده از صداها، ریتمها و الگوهای موسیقی فکر میکنند. آنها بلافاصله چه با تعریف و چه با انتقاد، به موسیقی عکس العمل نشان میدهند. خیلی از این یادگیرندهها بسیار به صداهای محیطی (مانند صدای زنگ، صدای جیرجیرک و چکه کردن شیرهای آب) حساس هستند. مهارتهای آنها شامل موارد زیر میشود: آواز خواندن، سوت زدن، نواختن آلات موسیقی، تشخیص الگوهای آهنگین، آهنگ سازی، به یاد آوردن ملودیها، درک ساختار و ریتم موسیقی شغلهای مناسب برای آنها عبارتند از: موسیقیدان، خواننده، آهنگساز.
هوش درون فردی یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن و فهم دیگران. این یادگیرندهها سعی میکنند چیزها را از نقطه نظر آدمهای دیگر ببینند تا بفهمند آنها چگونه میاندیشند و احساس میکنند. آنها معمولاً توانایی خارق العادهای در درک احساسات، مقاصد و انگیزهها دارند. آنها سازمان دهندههای خیلی خوبی هستند، هرچند بعضی وقتها به دخالت متوسل میشوند. آنها معمولاً سعی میکنند که در گروه آرامش را برقرار کنند و همکاری را تشویق کنند. آنها هم از مهارتهای کلامی (مانند حرف زدن) و هم مهارتهای غیرکلامی (مانند تماس چشمی، زبان بدن) استفاده میکنند تا کانالهای ارتباطی با دیگران برقرار کنند. مهارتهای آنها شامل موارد زیر می شود: دیدن مسائل از نقطه نظر دیگران (نقطه نظر دوگانه)، گوش کردن، همدلی، درک خلق و احساسات دیگران، مشورت، همکاری با گروه، توجه به خلق و خو، انگیزهها و نیتهای مردم، رابطه برقرار کردن چه از طریق کلامی چه غیر کلامی، اعتماد سازی، حل و فصل آرام درگیریها، برقراری روابط مثبت با دیگر مردم شغلهای مناسب برای آنها عبارتند از: مشاور، فروشنده، سیاست مدار، تاجر.
هوش برون فردی (فرا فردی) این هوش یعنی توانایی درک خود و آگاه بودن از حالت درونی خود. این یادگیرندهها سعی میکنند احساسات درونی، رؤیاها، روابط با دیگران و نقاط ضعف و قوت خود را درک کنند. مهارتهای آنها شامل موارد زیر می شود: تشخیص نقاط ضعف و قوت خود، درک و بررسی خود، آگاهی از احساسات درونی، تمایلات و رویاها، ارزیابی الگوهای فکری خود، باخود استدلال و فکر کردن، درک نقش خود در روابط با دیگران مسیرهای شغلی ممکن برای آنها عبارتند از: پژوهشگر، نظریه پرداز، فیلسوف.
البته گاردنر اذعان میدارد که عدد هفت عددی اختیاری برای شمارش گونههای مختلف هوش است؛ برای بیان چندگانه بودن استعدادهای بشری هیچ عدد جادویی وجود ندارد.
تفکر گاردنر درباره چندگانگی هوش به تکامل خود ادامه میدهد. ده سال پس از آن که وی برای اولین بار نظریه خود را منتشر کرد، این خلاصه چند جملهای را درباره استعدادهای فردی مطرح کرد: «هوش بین فردی توانایی درک افراد دیگر است: یعنی اینکه چه چیز موجب برانگیختن آنان میشود، چگونه کار میکنند و چگونه میتوان با آنان کاری مشترک انجام داد. بازاریابهای موفق، سیاستمداران، معلمان، پزشکان و رهبران مذهبی احتمالاً در زمره افرادی هستند که از درجههای بالایی از هوش میان فردی برخوردارند.
هوش درون فردی ... تواناییهای مشابهی است که در درون افراد وجود دارد. این هوش به استعداد تشکیل الگویی دقیق و واقعی از خود فرد و توانایی استفاده از الگو برای استفاده ثمربخش در طول زندگی اشاره دارد».
ابعاد هوش درون فردی از نظر گاردنر عبارتند از:
- بصیرت به احساسهای خود در همان زمانی که جریان دارند.
- مهارت احساسهای خود (قدرت خود) آرام بخشی در جریان حوادث به منظور تصمیم گیریهای درست.
- خودانگیخته سازی (ایجاد انگیزش در خود، به تعویق انداختن رضایت فوری، سرکوبی هوسها).
- بصیرت نسبت به احساسهای دیگران (درک و توجه به حالتهای جاری و نیازهای دیگران، همدلی، نوع دوستی).
- تنظیم روابط با دیگران.
گاردنر اعتقاد دارد که این ابعاد هوش درون فردی 80 درصد موفقیت انسان را رقم میزند.
The Seven Types of Intelligence Psychologist Howard Gardner identified the following distinct types of intelligence. They are listed here with respect to gifted / talented children.
- Linguistic Children with this kind of intelligence enjoy writing, reading, telling stories or doing crossword puzzles.
- Logical-Mathematical Children with lots of logical intelligence are interested in patterns, categories and relationships. They are drawn to arithmetic problems, strategy games and experiments.
- Bodily-Kinesthetic these kids process knowledge through bodily sensations. They are often athletic, dancers or good at crafts such as sewing or woodworking.
- Spatial these children think in images and pictures. They may be fascinated with mazes or jigsaw puzzles, or spend free time drawing, building with Leggos or daydreaming.
- Musical Musical children are always singing or drumming to themselves. They are usually quite aware of sounds others may miss. These kids are often discriminating listeners.
- Interpersonal Children who are leaders among their peers, who are good at communicating and who seem to understand others' feelings and motives possess interpersonal intelligence.
- Intrapersonal these children may be shy. They are very aware of their own feelings and are self-motivated.
Text from Bill Allen, photo from http://www.ed.psu.edu)
با توجه به دیدگاه گاردنر هوش شعاع وسیعی را در بر میگیرد و اگر ما هوش را در یک یا دو موضوع خاص محدود کنیم در واقع یک دید بسیار ناقصی از هوش برای خود ترسیم کردهایم. بنابرین نابخردانه به نظر میرسد که به محض مشاهده یک ویژگی خاص در شخصی او را در زمره آدم بی استعداد و کم هوش و کم توان قرار دهیم.
مؤلفههای هوش هیجانی (مایر و سالوی 1993)
«هوش هیجانی» را نوعی هوش اجتماعی و مشتمل بر توانایی کنترل هیجانهای خود و دیگران و تمایز بین آنها و استفاده از اطلاعات برای راهبرد تفکر و عمل دانسته و آن را متشکل از مولفههای «درون فردی» و «میان فردی» گاردنر میدانند و در پنج حیطه به شرح زیر خلاصه میکنند.
- خود آگاهی (Self-Awareness) به معنای آگاهی از خویشتن خویش توان خود نگری و تشخیص دادن احساسهای خود به همان گونهای است که وجود دارد.
- اداره هیجانها (Managine Oneself) به معنای اداره یا کنترل هیجانها، کنترل احساسات به روش مطلوب و تشخیص منشاء این احساسات و یافتن راههای اداره و کنترل ترسها و هیجانها و عصبانیتها و امثال آن است.
- خود انگیزی: (Motivating Oneself) به معنای جهت دادن و هدایت عواطف و هیجانها به سمت و سوی هدف، خویشتن داری هیجانی و به تأخیر انداختن خواستهها و بازداری تلاشهاست.
- هم حسی: (Empathy) به معنای حساسیت نسبت به علایق و احساسات دیگران و تحمل دیدگاههای آنان و بها دادن به تفاوتهای موجود بین مردم در رابطه با احساسات خود نسبت به اشیاء و امور است.
- تنظیم روابط (Handling Relationship) به معنای اداره هیجانهای دیگران و برخورداری از