هوش هیجانی و اجتماعی
اقتصادی و عاطفی زبان آموز.
مؤلفههای اصلی
هوش هیجانی و اجتماعی و عوامل تشکیل دهنده آنها
الف) مؤلفههای درون فردی Interapersonal Components
1) خودآگاهی عاطفی (هیجانی Emotional Self Awareness)
2) جراتمندی (AS) Assertiveness
3) حرمت نفس (SR) SELF – REGARD
4) خودشکوفایی(SA) SELF – ACTUALIZATION
5) استقلال عمل (IN) (INDEPENDENC)
ب) مؤلفههای سازگاری ADAPTIBILITY-COMPONENTS
1) آزمون واقعیت (RT) REALITY TESTING
2) انعطاف پذیری (FL) FIEXIBILITY
3) حل مسأله (PS) PROBLEM SOLVING
پ) مؤلفههای خلق و خوی عمومی (کلی MOOD – GENERAL COMPONEN)
- خوش بینی (OP) OPTIMISM
- نشاط (HA) HAPPINESS
ت) مؤلفههای میان فردی INTERPERSONAL COMPONENTS
- هم حسی (EM) EMPATHY
- مسئولیت اجتماعی (RE) SOCIAL RESPONSIBILITY
- روابط بین فردی (INTERPERSONAL RELATIONSHIP) IR
ث) مؤلفههای کنترل تنشها STRESS MANAGEMENT- COMPONENTS
- تحمل تنشها (ST) STRESS TOLERANCE
- کنترل تکانهها (IC) IMPULSE- CONTROL
در زیر، چکیده مفهوم هر یک از این 5 مؤلفه و 15عامل تشکیل دهنده آنها ارائه میشود. قبل از آن توضیح مؤلفههای هوش هیجانی را از نظر بار ـ اون ملاحظه میکنید و سپس به شرح کامل آنها میپردازیم :
این هوش بنا به نظر «بارـ اون» 5 مؤلفه به شرح زیر دارد که 15 عامل در آن مؤثر هستند. افراد تعداد بیشتری از این مؤلفهها را در خود بیابند هوش هیجانی بالاتری دارند.
- مهارتهای درون فردی شامل: خودآگاهی هیجانی (بازشناسی و فهم احساسات خود) جرأت (ابراز احساسات، عقاید، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوهای سازنده) خود تنظیمی (آگاهی، فهم، پذیرش و احترام به خویش (خودشکوفایی) تحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن) استقلال (خودفرمانی و خودکنترلی در تفکر و عمل شخصی و رهایی از وابستگی هیجانی).
- مهارتهای میان فردی شامل: روابط میان فردی (آگاهی، فهم و درک احساسات دیگران، ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش دو جانبه که به صورت نزدیکی هیجانی و وابستگی مشخص میشود) تعهد اجتماعی (عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعی خود بودن، نشان دادن خود به عنوان یک شریک خوب) همدلی (توان آگاهی از احساسات دیگران، درک احساسات و تحسین آنها)
- سازگاری شامل: مسأله گشایی (تشخیص و تعریف مسائل، همچنین ایجاد راه کارهای مؤثر) آزمون واقعیت (ارزیابی مطابقت میان آنچه به طور ذهنی و آنچه به طور عینی، تجربه میشود) انعطاف پذیری (تنظیم هیجان، تفکر و رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایط)
- کنترل استرس شامل: توانایی تحمل استرس (مقاومت در برابر وقایع نامطلوب و موقعیتهای استرس زا کنترل تکانه (ایستادگی در مقابل تکانه یا انکار تکانه)
- خلق عمومی شامل: شادی (احساس رضایت از خویشتن، شاد کردن خود و دیگران) خوشبینی (نگاه به جنبههای روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات)
مؤلفههای هوش هیجانی و شرح کامل آنها
- مؤلفه درون فردی: تواناییهای شخص را در آگاهی از هیجانها و کنترل آنها مشخص میکند.
- مؤلفههای میان فردی: تواناییهای شخص را برای سازگاری با دیگران و مهارتهای اجتماعی بررسی میکند.
- مؤلفه سازگاری: انعطاف پذیری و توان حل مساله و واقع گرایی شخص را مورد بررسی قرار میدهد.
- مؤلفه اداره یا کنترل تنشها: توانایی تحمل تنش و کنترل تکانهها را بررسی میکند.
- مؤلفه خلق و خوی عمومی: نشاط و خوش بینی فرد را مورد بررسی قرار میدهد.
عوامل
1- خودآگاهی عاطفی (هیجانی (ES) Emotional Self Awareness)
میزان آگاهی فرد از احساسات خویش و درک و فهم این احساسات را بررسی میکند.
این مؤلفه در آموزش زبان دوم میتواند هم برای مربیان و هم برای دانش آموزان از اهمیت بسزائی برخوردار باشد بدین صورت که چه نوع احساساسی میتواند در دانش آموزبرای فراگیری زبان دوم وجود داشته باشد و این احساسات چه نقشی در فراگیری زبان دوم دارند؟ و نقش معلم کارآمد در تقویت احساسات مثبت چیست؟
برخی دانشمندان سعی کردهاند مفهوم دوره حساس زبان آموزی را با استدلالهای عاطفی بیان نمایند. بر اساس این نوع استدلالها، مفهوم دوره بحرانی با تغییرات عاطفی که در آ غاز سن بلوغ در زبان آموز ایجاد میشود، ارتباط دارد. کودکان از این که در مقابل جمع گاهی مورد استهزا قرار گیرند واهمه و باکی ندارند و در هنگام تولید عناصر زبان دوم، هر چند که ناقص باشد، آماده خطر کردن هستند. در حالی که بزرگسالان با موانعی مانند خجالت و شرمندگی از تولید ناقص جملهها و تلفظ غلط کلمات یا وجود اشتباه در جملات زبانی روبرو هستند.
از طرفی کودکان بر خلاف بسیاری از بزرگسالان در هنگام یادگیری زبان دوم نسبت به آن زبان نگرش منفی ندارند، این بدان معناست که کودکان نوعاً در امر یادگیری با صافی اجتماعی ـ عاطفی محدودی روبرو هستند. در حالی که بزرگسالان به شدت با این صافی مواجه هستند. پس مربیان آموزش زبان دوم با توجه به سن و دوره زندگی فراگیران باید شناخت کافی از آنها داشته باشند و بخصوص برای فراگیران دوره نوجوانی طوری زمینه را فراهم سازند که او با اطمینان خاطر در کلاس حضور یافته و با شهامت و شجاعت خاصی به تکرار اصوات و کلمات و جملات زبان دوم بپردازد .
از جمله موضوعات مهمی که در زمینه آگاهی از احساسات فراگیران زبان دوم باید به طور جدیت از طرف مربیان زبان دوم مورد دقت و تیز بینی قرار گیرد احساس نگرش آنها به زبانی است که در حال فراگیری هستند. برای بنده که در کلاس آموزش زبان انگلیسی در مدارس سطح راهنمایی مشغول تدریس بوده ام بارها این سئوال از طرف دانش آموزان مطرح میشد که با توجه به رابطه استعماری کشورهایی که زبان آنها انگلیسی میباشد و بیشتر رهبران آنها خوی دد منشی نسبت به ما دارند، پس چرا باید ما زبان انگلیسی را فرا گیریم؟ پس لازم است که درباره نگرش و ایجاد نگرش مثبت به زبانی که در حال آموزش هستیم و نقش مربیان در این امر توضیحی داشته باشیم.
نگرش، انگیزه
" نگرش عبارت است از زمینهای یادگرفته شده، که به طور مداوم به شیوهای مطلوب نسبت به موضوعی معین واکنش نشان میدهد. "(منبع شماره 14)
با توجه به این تعریف میتوان گفت نگرشها قابل یادگیری هستند و همچنین، نسبتاً با ثبات و دیر پای هستند. از مسائل مهم در آموزش زبان دوم این است که با ایجاد نگرش مثبت در زبان آموزان، آنها را از لحاظ روانی برای یادگیری زبان فارسی آماده سازیم.
نقش انگیزه در تقویت هوش و استعداد
ماموریت شما در زندگی بی مشکل زیستن نیست، با انگیزه زیستن است. (میتوس، 1377، ص، 101)
انگیزه که از اساسیترین عوامل مؤثر در یادگیری است، عبارت است از میل و رغبتی که فرد برای رسیدن به هدفی از خود نشان میدهد. انگیزه(motive) محرکی است که شخص را برای رسیدن به هدف، وادار به فعالیت میکند. بسیاری از کودکان، در مقایسه با بزرگسالان، انگیزه کافی برای فراگیری مطلب (بخصوص فراگیری زبان دوم) ندارند. بعضی از دانش آموزان، حضور در کلاس را از روی میل و رغبت انتخاب نمیکنند و بالاجبار در کلاس شرکت میکنند. لذا یکی از مسئولیتهای عمده معلم این است که در آنان انگیزه ایجاد کند، به نحوی که فعالیت آموزشی به صورت تجربهای سودمند در آید. علاقه و انگیزه افراد برای شرکت در تجارب یادگیری و آموزشی، فراوان و متفاوت است. علاوه بر این انگیزه آموزشی افراد بر اساس سن، جنس، شرایط اجتماعی و اقتصادی و ... و همچنین کمیت و کیفیت روند تعلیم و تربیت آنها متغیر است.
باید توجه داشت که رابطهای نزدیک و مستقیم بین حافظه و یادگیری فرد با انگیزه او برای یادگیری وجود دارد. مردم آنچه راکه به آموختنش علاقه مندند، بهتر از مطالبی که به آن علاقهای ندارند فرا میگیرند و آسانتر میتوانند آنها را یاد بگیرند. اصطلاح انگیزش را میتوان به عنوان عامل نیرو دهنده، هدایت کننده و نگهدارنده رفتار تعریف کرد. گیج و برلاینز (1984) انگیزش را به موتور و فرمان اتومبیل تشبیه کردند. لفرانسوا (1997) انگیزه را علت و دلیل رفتار میداند. دلیل این که چرا ما بعضی رفتارها را انجام میدهیم ولی بعضی دیگر را انجام نمیدهیم انگیزههای ما هستند.
انگیزش نیروی درونی است که نمیتواند به روش تجربی مشاهده، اندازه گیری یا تحلیل شود و عوامل آن نیز در بین افراد متفاوت است. وقتی شخصی نیاز را حس میکند، فشاری برای تلاش در جهت ارضای آن در او ایجاد میشود. نیاز تنش بوجود میآورد و تنش موجب پدید آمدن علاقه و تلاش و کوشش میشود. انگیزش هر نوع تأثیری است که موجب تقویت، جهت گیری و بروز رفتار انسانی میشود. به عبارت دیگر انگیزش حالتی درونی است که سبب میشود انسان به طریقی رفتار کند تا از تحقق هدفی اطمینان یابد. در حقیقت انگیزه چرایی رفتار افراد را بیان میکند.
انگیزه و انگیزش غالبا به صورت مترادف بکار میروند. با این حال، میتوان انگیزه را دقیقتر از انگیزش دانست، به این صورت که انگیزش را عامل کلی مولد رفتار اما انگیزه را علت اختصاصی یک رفتار خاص به حساب آورد. مثلاً وقتی که میپرسیم چرا فلان شخص رفتار خاصی را انجام میدهد، به دنبال انگیزه او هستیم. اصطلاح انگیزه بیشتر در اشاره به رفتار انسان به کار میرود. از لحاظ پرورشی، انگیزش هم هدف است و هم وسیله. به عنوان هدف، ما از دانش آموزان میخواهیم نسبت به موضوعهای مختلف علمی و اجتماعی علاقه کسب کنند. از این رو، تمام برنامههای درسی که برای آنها فعالیتهای حوزه عاطفی در نظر گرفته شده است و دارای هدفهای انگیزشی هستند. به عنوان وسیله، انگیزش مانند آمادگی ذهنی یا رفتارهای ورودی یک پیش نیاز یادگیری به حساب میآید و تأثیر آن بر یادگیری کاملاً آ شکار است. اگر دانش آموزان نسبت به درس بی علاقه باشند (دارای انگیزشی سطح پایینی باشند)، به توضیحات معلم توجه نخواهند کرد، تکالیف خود را به جدیت انجام نخواهند داد، و بالاخره پیشرفت چندانی نصیب آنها نخواهد شد. اما اگر نسبت به مطلب درسی علاقمند باشند (دارای انگیزشی سطح بالایی باشند)، هم به توضیحات معلم با دقت گوش خواهند داد ، تکالیف درسی خود را با جدیت انجام خواهند داد، و هم پیشرفت زیادی نصیب آنها خواهد شد.
هر چه میل و رغبت شما زیادتر باشد، کوشش و تلاش بیشتری میکنید. تأثیر انگیزه در پیشرفت تحصیل و یادگیری بهتر به اندازهای است که گاه یک فرد با هوش متوسط ولی با انگیزهای قوی، پیشرفت تحصیلی بیشتری نسبت به فرد دیگری که از بهرهی هوشی بالاتری برخوردار است، ولی فاقد انگیزه کافی است، از خود نشان میدهد.
وقتی که به جنبههای مثبت و ویژگیهای برجسته و قابل توجه فردی که مرتکب خطایی شده است و یا پیشرفت تحصیلی مطلوبی ندارد، توجه نشان میدهید، میل و رغبت او را نسبت به جبران کمبودها و تصحیح رفتار نادرستش افزایش میدهید.
وقتی که شما در یک نگاه هم به ویژگیهای مثبت و هم به جنبههای منفی خود و زندگیتان توجه میکنید ولی بیشترین تمرکز خود را بر روی ویژگیهای مثبت خود قرار میدهید و خود را تشویق میکنید، به تدریج شور و شوقی در شما ایجاد میشود که میآموزید چگونه با حوادث تلخ و سختیهای زندگی مقابله کنید. به همین ترتیب وقتی که به جنبههای مثبت فرزندتان و یا هر کس دیگری که با در ارتباط هستید، توجه نشان میدهید، چنان میل و رغبتی در او ایجاد میکنید که خود به تصحیح رفتارهای نادرستش اقدام میکند.
وقتی فرزندتان کارنامهاش را به شما نشان میدهد، ابتدا به نمرههای خوبی که با سعی و تلاش کسب کرده است، توجه کنید و به او بگویید: فرزندم! تو که با سعی و تلاش توانستهای نمره 18 در درس تاریخ کسب کنی، میتوانی با تلاش بیشتر نمره درس علوم را از 14 به 17 برسانی.
در فردی که انتظار تغییر رفتاری در او دارید، ابتدا به رفتارهای نیکش توجه نشان دهید و بگویید: تو که این کارهای خوب را میتوانی انجام دهی، پس قدرت تغییر رفتار نادرستت را هم داری و در این صورت خیلی دوستداشتیتر خواهی شد!
وقتی که شما میخواهید در یک فرد، رفتارهای مذهبی را مشاهده کنید، لازم است ابتدا زمینهی ظهور این رفتارها را با ایجاد میل و رغبت در وجود شخص فراهم نمایید. میل و رغبت نسبت به انجام رفتارهای مذهبی هنگامی به وجود میآید. وقتی که فرزندتان، هنگام نماز شما را با لبخند و تبسمی که دارید مشاهده کند، و حتی پول روزانهاش را قبل یا بعد از رفتارهای مذهبی، دریافت نماید، احساس خوشایندی از این رفتارها در ذهن او نقش میبندد و بدین ترتیب زمینه بروز رفتارهای مذهبی فراهم میشود.
هنگامی که فرزند شما با تلاش فوقالعادهای موفق میشود نمرهی قابل قبولی کسب کند، شایسته است شما بدون مقایسهی نمرهی او با نمرهی دیگران و با در نظر گرفتن اصل مهم تفاوتهای فردی، بلافاصله او را مورد تشویق قرار دهید و رفتار مثبت وی را تقویت کنید. اینکار باعث میشود که وی در نوبت بعدی با سرمایهای از محبت، احساس خوشایندی و انگیزهای قویتر، تلاش بیشتری از خود نشان دهد.
افلاطون پیرامون تفاوتهای فردی و اجتماعی شدن کودکان از سالهای نخستین زندگی تا دوره نوجوانی سخن گفته و توصیههایی را ارائه داده است. او معتقد است برای تعلیم و تربیت کودکان بایستی تفاوتهای فردی را در نظر گرفت و تعلیمات و آموزش را بر اساس علائق و استعداد بنا نهاد.
تشویق به جا و به موقع، اعتماد به نفس فرد را افزایش داده و میل و رغبت وی را برای بروز رفتارهای مثبت برمیانگیزد. در نتیجه داشتن انگیزه کافی به یک مسئله (فراگیری زبان دوم) باعث تقویت هوش و استعداد فراگیر شده و راههای موفقیت را برای خویش میگشاید. بنابر این مربی کار آمد آن است که از همه فرصتها به نحو کارشناسانه نگاه کند و به نحوی بر خورد کند که باعث افزایش انگیزه در دانش آموز شود نه آن که نغمههای یاس و نومیدی را برای او به ارمغان بیاورد .
انگیزههای انسانی را به چند دسته میتوان تقسیم بندی کرد:
1- انگیزههای زیستی که مربوط به خوراک، پوشاک و ... میشود و بیشتر ذاتی هستند.
2- انگیزههای روان شناختی که بر پایه نیازهای عالیتری، مثل هویت، تأیید، پیشرفت، جستجوگری شکل میگیرند و عمدتاً اکتسابی هستند و تحت تأثیر یادگیری و عوامل محیطی قرار دارند.
انگیزههای دسته دوم ارتباط بیشتر و اساسیتری با یاد گیری و آموزش زبان دوم دارند و طبیعی است که با تقویت آنها بهتر میتوان به امر آموزش زبان دوم پرداخت و نتایج لازم را از برنامه درسی مورد نظر اخذ کرد.
رابطه میان نگرش و انگیزه زبان آ موزی
نگرش مستقیماً با انگیزه رابطه دارد و انگیزه نیز به نوبه خود با یادگیری زبان دوم در ارتباط است.
یادگیری زبان دوم Ü انگیزه Üـ ـ ـ ـ نگرش ـ ـ ـ ـ
به عبارت دیگر، نگرش را باید به منزله تکیه گاهی برای انگیزه در نظر گرفت و نه به عنوان عاملی که تأثیری مستقیم بر یادگیری زبان دوم دارد. از این گذشته انگیزه برای یادگیری یک زبان نه تنها به وسیله نگرشها بلکه به کمک ملزومات انگیزشی دیگری، مانند میل به خشنود کردن معلم و پدر و مادر، قول دریافت پاداش و یا تجربه کردن موفقیت و غیره تعیین میشود.
نتایج پژوهشهای مربوط به رابطه بین انگیزش و یادگیری
در کار آموزش و پرورش دو عامل بیش از همه دارای اهمیت است: یکی رشد طبیعی و دیگری انگیزش زیرا در پرتو این عوامل است که دگرگونیهایی در شاگردان ایجاد میشود.
درباره تأثیر انگیزش بر یادگیری پژوهشهای زیادی انجام گرفته است: بلوم رابطه بین انگیزش و پیشرفت تحصیلی را با ضریب 50% + گزارش کرده است. در یک مطالعه تازهتر، کیت و کول (1992، به نقل لفرانسوا1997) آثار چند عامل مهم مانند توانایی یادگیرندگان، آموزش معلمان و انگیزش بر یادگیری را در متجاوز از 25000 دانش آ موز مورد بررسی قرار دادند. مهمترین عاملی که مستقیماً با میزان یادگیری رابطه مثبت نشان داد سطح توانایی یادگیرندگان بود .پس از آن، دو عامل مهم دیگر، یکی آموزش معلم و دیگری انگیزش برای یادگیری، بودند. کیت و کول در نتیجه گیری از بررسی خود نوشتند که به نظر میرسد دانش آموزانی که در یک مدرسه دارای کیفیت و برنامه سطح بالا به تحصیل اشتغال دارند از انگیزش زیادی برخوردارند. دانش آموزانی که انگیزش تحصیلی سطح بالایی دارند فعالیتهای تحصیلی بیشتری را میپذیرند، تکالیف درسی بیشتری را انجام میدهند و در نتیجه مؤفقیت بیشتری را کسب میکنند.
تحقیقی که در دانشکده ایالتی سان فرانسیسکو بین دو گروه دانشجویانی که گروه اول میانگین نمرههای درسی آنان B یا بالاتر بود و گروه دومی که میانگین نمرات آ نان منهای C یا پایینتر بود انتخاب شدهاند و میخواستند رابطه بین رفتارها و نگرشهای دانشجویان را در ارتباط با مؤفقیت تحصیلی مورد مطالعه قرار دهند. نخستین یافته آنان درباره ارتباط بین فنون مطالعه و انگیزه بود. دانشجویان مؤفق، کامیابی خود را به دو عامل نسبت داده بودند: راهی که برای انجام دادن وظایف تحصیلی پیمودهاند و انگیزه آنها. این دو عامل به طریق منفی در توضیحاتی که دانشجویان کم توفیق دادهاند نیز غلبه داشته است.
راهکارهای تقویت انگیزه دانش آموزان
الف ـ در یادگیری به رشد تفکر منطقی و علمی دانش آموزان توجه شود تا با تفکر و اندیشیدن صحیح به شناخت و باورهای درست برسند و نسبت به یادگیری علاقمند شوند.
ب ـ توجه به تفاوتهای فردی در رفتار کلاسی، تقسیم کار و دادن مسئولیت به دانش آموزان
پ ـ اهداف درسی و کلاسی بایستی کاملاً روشن و قابل حصول باشند، بعضی از دانش آموزان استعداد و توانمندیهای مورد نیاز را دارند، ولی نمیدانند چه بایستی بکنند، مثلاً در امر تدریس معلم مفاهیم را برای آنان روشن نمیسازد، به همین جهت معلمان موفق کسانی هستند که:
1- اهداف تعلیم و تربیت در کل و اهداف مقطع خاص مدرسه خود و کلاسی را که در آن تدریس میکنند بدانند .
2- انتظاری را که از دانش آموزان دارند روشن سازند، عدهای از معلمان به کار خود و نتایج مثبت آن، آن گونه که باید امید وار نیستند. شاید عده قابل ملاحظهای شغل خود را در حد شغلی که باید در ساعات بخصوصی در جای معینی حضور یافته وحقوقی دریافت کرد، تفسیر کنند و به علتی به ریشه تأثیر اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و روانی کار خود واقف نباشند. مدیران آموزشی بهتر است در سطوح مختلف این نقیصه را در نشستهای مکرر با دادن آگاهیها و اطلاعات درست از طریق صاحب نظران و یا کتب و منابع مفید بر طرف سازند.
ت ـ بر تواناییها و نقاط قوت دانش آموزان تکیه شود.
ث ـ پاداشها بر اساس تفاوتهای فردی افراد حالت فردی داشته باشد.
ج ـ پاداشها در حد کار انجام شده توسط دانش آموز باشد.
چ ـ از ایجاد تبعیض در کلاس خود داری شود.
ح ـ مقررات و معیارهای رابطه معلم و شاگرد مشخص گردد.
خ ـ فعالیتهای کلاسی قبلاً برنامه ریزی شود.
د ـ فعالیتهای دانش آموزان به طور مجزا، مشخص و زمانبندی گردد.
علت عدم وجود انگیزه برای یادگیری زبان دوم و راهکارها
الف) اغلب دانش آموزان ما، پیش از شروع زبان خارجه، تسلط کافی به زبان مادری خود ندارند.
ج) تدریس زبان دوم دو سه سال دیرتر از موقع شروع میشود (یعنی در زمانی که از نظر رشد مغزی و دورههای بحرانی زبان آموزی، ذهن دانش آموز از انعطاف پذیری کافی بر خوردار نیست)
پ) معلمان کاردان و امکانات و وسائل مناسب آموزشی به قدر کافی در دسترس نیست.
ت) روش تدریس زبان خارجه با موازین تعلیم و تربیتی همخوانی لازم را ندارد. به طور مثال دانش آموز ما در کلاسهای دوره راهنمایی و دبیرستان وادار میشوند زبان خارجه را از طریق مقداری قرائت و املا و دستور زبان و بالاخره نوشتن جملات یاد بگیرند .طبیعی است که نتیجه چنین زبان آموری کم حاصل، عبارتست از ضعف شدید دانش آموزان در درس زبان خارجه، یأس و ناامیدی دبیران، هدر رفتن سرمایه و نیروی انسانی.
برای آن که مشکل آموزش زبان خارجه در مدارس ما حل شود راههای گوناگونی وجود دارد در این خصوص برخی از زبان شناسان از جمله آقای دکتر باطنی و آقای آذری مطالب با ارزش نوشتهاند که به طور خلاصه چند مورد آن بیان میگردد:
1- تدریس زبان خارجه باید بر اساس دستاوردهای علم روان شناسی یادگیری و روان شناسی زبان و زبان شناسی انجام گیرد.
2- معلم زبان خارجه باید خود به زبان بیگانه تسلط داشته باشد و از وجوه اختلاف و اتفاق زبان مادری شاگرد با زبان بیگانه کاملاً آگاه باشد و در تدریس خود روشی را پیشه کند که تداخل دو زبان در ذهن دانش آموز را تدریجاً به حداقل برساند.
3- بهتر است آموزش زبان خارجه را زودتر از سنی که فعلاً آغاز میکنیم، مثلاً از کلاس سوم ابتدایی شروع کنیم و در ابتدا فقط به جنبه شفاهی و محاورهای زبان توجه کنیم. شروع زودتر آموزش زبان خارجه موقعی مجاز خواهد بود که دانش آموزان ما در خانواده و کودکستان و سه سال اول دبستان به زبان مادری خود کاملاً تسلط یافته باشند. سنین پایینتر برای آموزش زبان خارجه این مزیت را دارد که از یک طرف انعطاف پذیری ذهن در این سالها بیشتر است و از سوی دیگر، دانش آموزهنوز به مرحله نوجوانی، که همراه با خستگی و سر آسیمگی و جدی نگرفتن مسائل آموزش است، نرسیده است.
4- برای آن که تدریس زبان خارجه مؤثر واقع شود، ساعات تعلیم هفتگی آن باید بیشتر شود و در این صورت در سالهای کمتری به نتایج بسیار بیشتر خواهیم رسید خاصه اگر سن شروع را نیز از ده سالگی قرار دهیم.
5- تعداد شاگردان هر کلاس باید به نصف تعداد فعلی کاهش داده شود و از وسائل کمک آموزشی و لابراتوار زبان نیز به حداکثر ممکن استفاده شود.
6- مطالب تدریس باید در رابطه با مسائل ساده و روزمره زندگی باشد و به تدریج به سطوح پیچیده و علمی و فنی و ادبی ارتقاء یابد. منظور از زبان روزمره زندگی، زبان به صورتی است که واقعاً صحبت میشود نه زبانی با قالبهای ساختگی ادبی یا تلفظ کتابی که نماینده خط ولی دور از واقعیت صوتی زبان است.
7- دانش آموز باید زبان خارجه را از همان ابتدا به صورت عبارات و جملات کامل یاد بگیرد نه در قالب کلمات جدا جدا یا صورتهای صرف شده دستوری.
8- نوشتن کلمات باید با توجه به تحلیل صداها و به طور سیستماتیک و پس از یادگیری محاورات اولیه باشد، خواندن مطالب به زبان خارجه نیز، به جای آن که از آغاز به عنوان قرائت آ غاز شود، باید ابتدا از طریق حرف زدن و توانایی در محاوره آموخته شود.
9- به هنگام تدریس محاوره زبان خارجه، دانش آموز بهتر است موقتاً زبان خود را فراموش کند و بکوشد زبان خارجه را به صورت مطالب حفظی یاد بگیرد و همانند زبان مادری خود، آن را به عنوان یک دسته انعکاسهای شرطی و واکنشهای عادی بدون تفکر یاد بگیرد و تدریجاً گرامر آن را کشف کند.
ج ـ کمک به شکل گیری این باور در دانش آموزان که در اثر تلاش، مؤفقیت ممکن و محتمل است. ایمان و باور داشتن و یقین داشتن به مؤفقیت در کاری در واقع کلید طلائی گشایش درب کامیابی و مؤفقیت است وقتی اعتقاد دارید که نمیتوانید کاری را انجام دهید، به طور مداوم به سیستم عصبیتان پیامی را میفرستید که توانایی رسیدن به هدف را در شما محدود یا نابود میسازد. از طرف دیگر، اگر به طور مداوم به سیستم عصبیتان این پیام را بفرستید که از عهده انجام کاری بر میآیید، آن گاه به مغز خود فرمان میدهید که نتیجه دلخواهتان را بدست آورید و بدین صورت امکانات دستیابی شما به هدفتان مهیا میشود. باورها صافیهای سازمان یافته ادراکات از جهان پیراموناند. باورها فرماندهان مغزند.
جان استورات میل میگوید: نیروی یک شخص با ایمان مساوی با نیروی نود و نه شخص علاقهمند است. ایمان فرمانی مستقیم به سیستم عصبی ارسال میکند. آزمایشها و تحقیقات زیادی صورت گرفته است که نشان میدهند میان تأثیر مصرف دارو و انتظارات و باورهای بیماران رابطهای مستقیم وجود دارد. به عنوان مثال باور داشتن به خوب شدن در افرادی که دارای زخم معده بودند نتیجه خوب شدن را دنبال داشت و باور به خوب نشدن در عدهای دیگر که همان بیماری را داشتند، نتیجه عدم بهبود را نشان داد. باورها و اعتقادات افراد تعیین کننده کیفیت زندگی آنهاست. (وینست پیل) باور کنید که میتوانید، آن گاه خواهید توانست.
راه رسیدن به کمال این است که بدانیم باورها اختیاریند. پس باید باورهایی را انتخاب کنید که شما را به سوی نتایج دلخواه هدایت کنند. ویرجیل میگوید: آنها میتوانند، چون میپندارند که میتوانند.
چ ـ نشان دادن نتایج ضمنی حاصل از زبان دوم / خارجه، از قبیل چالش هیجان انگیز فکری ـ ارتقاء شغلی.
ح ـ ابزار برقراری ارتباط و درستی رشد آگاهی فرهنگی و کلید صلح جهانی و نوعدوستی برای متقاعد کردن دانش آموزان به این امر که مسلماً فواید یادگیری زبان به زحمات و هزینههای آن غالب است. حتی ارائه مثال برای فراگیرانی که ادعای ادامه تحصیلات عالی را نداشته و اظهار میدارند که پس از اتمام سیکل و یا دیپلم قصد ورود به مشاغل آ زاد را دارند که در آن شغلها چون اکثر اتیکتها و بروشورها به زبان انگلیسی هستند پس لازم است به قدر کافی به زبان دوم (انگلیسی) آشنایی داشته باشی تا بتوانی کالاهای مرغوب و غیر مرغوب را از هم تشخیص دهی.
خ ـ ایجاد جو کلاسی مثبت و پذیرا که در آن نیازهای روانی دانش آموزان ارضاء گردد
اصولاً گمان ما این است که معلم زبان را میتوان در دوران تحصیل (دانشگاهیاش به بهترین وجهی آماده و مجهز کرد و بر آموزش زبان و زبان شناسی و روان شناسی و اصول آموزش و پرورش (یا علم تربیت) تکیه کرد. اما هیچگاه نمیتوان تصور کرد که وقتی همه چیز در دانشگاه آموخته شد برای همیشه کافی باشد، آن هم در عصری که علوم و فنون برق آسا در حال گسترش است.
بنابر این معلم زبان همچون مهندس باید تلاش کند و از طریق باز آموزی (تکمیل معلومات و مطالعه آزاد ـ ایجاد کلاسهای ضمن خدمت) آموختهها و دانستههای خود را با آهنگ روز منطبق سازد.
د ـ تبین دلایل دانش آموزان بر مطالعه زبان دوم (خارجی) با توجه به زمینههای اجتماعی ـ فرهنگی ـ