امام حسین
اولین کلمه ای که به زبان امام حسین جاری شد
از امام باقر علیه السلام روایت می کنند که در دوره کودکی امام حسین علیه السلام کمی دیر زبان به سخن گفتن گشود و این امر این نگرانی را به وجود آورده بود که مبادا او از نعمت حرف زدن محروم باشد؛ تا اینکه روزی به همراه پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم به مسجد آمد و در نماز جماعت آن حضرت شرکت کرد. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شروع به نماز کردند و تکبیر نماز را گفتند، حضرت حسین علیه السلام نیز تکبیر گفتند. این اوّلین سخنی بود که از زمان تولد از زبان آن حضرت شنیده شد. بدین ترتیب اوّلین کلمه ای که امام حسین علیه السلام بر زبان راندند لفظ مبارک «الله اکبر» بود. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم صدای تکبیر امام حسین علیه السلام را شنیدند دوباره تکبیر گفتند و باز امام حسین علیه السلام آن را تکرار کردند و به این ترتیب به دنبال رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم امام حسین علیه السلام هفت مرتبه تکبیر گفتند.
از پیامبر چه شنیدی
روزی به امام حسین علیه السلام گفته شد که از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم چه شنیدی؟ آن حضرت در ضمن سخنانی طولانی فرمودند: از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: «خداوند تبارک و تعالی کارهای مهم و بزرگ را دوست دارد و کارهای پست و حقیر را نمی پسندد».
ادب حسنین علیهماالسلام
امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام مصداق کامل ادب بودند. نقل می کنند که وقتی امام حسن علیه السلام در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می خواستند پدر بزرگوارشان را صدا بزنند با تعبیر «یا اباالحسین» صدا می کردند و امام حسین علیه السلام آن حضرت را «اباالحسن» می خواندند و هر دو رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را پدر صدا می کردند. اما چون رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رحلت کردند آن دو بزرگوار علی علیه السلام را پدر خواندند.
آموزش وضو
در دوران کودکی روزی امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام دیدند که پیرمردی وضو می گیرد، اما وضوی او اشکال دارد. برای آنکه او را متوجه اشتباه خود کنند و در عین حال به گونه ای این کار را انجام دهند که پیرمرد ناراحت نشود، هر دو جلو آمدند و به پیرمرد گفتند: «تو بین ما قضاوت کن که کدامیک از ما دو نفر وضویمان کامل است». آن گاه هر دو شروع به وضو گرفتن کردند. وقتی وضوی آن دو تمام شد، پیرمرد متوجه اشتباه خود شد و رو به آن دو کرد و گفت: «وضوی هر دوی شما کامل است و وضوی من درست نبود. اکنون شیوه صحیح وضو گرفتن را از شما بزرگواران آموختم».
خبر شهادت امام حسین علیه السلام در روز تولّد
اسماء بنت عمیس می گوید: وقتی پس از تولد امام حسین علیه السلام او را به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بردم آن حضرت او را در آغوش گرفت و شروع به گریستن کرد. عرض کردم: یا رسول الله، چرا گریه می کنید؟ آن حضرت فرمودند: «روزی این فرزندم را گروهی از افراد ستمگر امت من خواهند کشت. خداوند شفاعتم را شامل حال آنها نکند». آنگاه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اضافه کردند: «ای اسماء، مبادا این خبر را به دخترم فاطمه بگویی. او در وضعی است که این خبر برای او بسیار دردناک و غم انگیز خواهد بود».
نقش نگین امام حسین علیه السلام
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که نقش نگین انگشتر امام حسین علیه السلام عبارت «الحمداللّه» بوده است. از امام رضا علیه السلام نقل شده است که نقش نگین انگشتر امام حسین علیه السلام «اِنّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ» بوده است. این دو نقل تعارضی با هم ندارند؛ زیرا ممکن است آن حضرت چند انگشتری داشته اند و هر یک از روایات مذکور به یکی از آنها اشاره دارند.
تأثیر شهادت امام حسین علیه السلام در قلب ها
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در توصیف تأثیر شهادت امام حسین علیه السلام در دل های مؤمنان می فرماید: «شهادت حسین علیه السلام در دل انسان های با ایمان چنان حرارت و تأثیر عمیقی به جای می گذارد که هرگز رو به سردی نمی گراید».
امام حسین علیه السلام جگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از امام حسین علیه السلام با تعابیر مختلفی چون «یکی از جوانان بهشت»، «گل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم » و «محبوب من» و «فرزندم» و... یاد کرده اند و نهایت محبت خویش را به آن حضرت از این طریق بیان کرده اند: «یا بُنیَّ انّک لَکَبِدی طُوبی لِمَن اَحَبَّک و اَحَبّ ذُرّیتَک؛ ای پسرم، تو جگر منی. خوشا به حال آن که تو را و ذریّه تو را دوست بدارد».
حسنین علیه السلام امامند
رسولخدا صلی الله علیه وآله وسلم بارها می فرمودند: «حسن علیه السلام و حسین علیه السلام امامند، چه برای برطرف کردن ستم قیام کنند و چه به سبب فراهم نبودن اوضاع قیام نکنند. پیروی از آندو واجب، و مخالفت و ستیز با آنها دشمنی با من، و دوستی با آنها دوستی با من است».
آخرین سخنان امام حسین علیه السلام
بنابر نقلی کلماتی که امام حسین علیه السلام پس از بر زمین افتادن در قتلگاه کربلا به زبان جاری ساختند، عبارت بوده است از: «الهی رِضا بِقَضائِک، صَبرا عَلی بَلائِک، تَصْدیقا لِاَمْرِک، لامَعْبوُدَ سِواکَ؛ خدایا به حکم تو راضی ام؛ بر بلای تو صابرم؛ دستورهایت را تصدیق می کنم؛ و جز تو معبودی نیست».
نترسیدن از تهدید
عَقْبَة بن سَمْعان می گوید: «از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق و تا لحظه شهادت حسین علیه السلام حضور داشتم. خطبه ها، گفتگوها و سخنان و احتجاجات او را شنیدم. او هرگز حاضر به بیعت و تسلیم نشد و هرگز سخنی از او مبنی بر اینکه بگذارید بروم، از او شنیده نشد، مگر برای اتمام حجّت». آن حضرت شجاعت و بلندنظری داشت، روح او کریم و بزرگوار بود، دارای شهامت و حمیّت بود و لحظه ای تسلیم ستم نشد. آن همه توطئه، آن همه محاصره، ترور مؤمنان و صحابه پیامبر و داستان مسمومیّت برادرش امام مجتبی علیه السلام هرگز او را مرعوب نکرد و مانع ادامه راه او نشد و حتی لحظه ای هرچند کوتاه، تسلیم تهدیدها و تطمیع های دشمن نشد.
مرقد امام حسین علیه السلام در گذر تاریخ
تعدی ناپاکان به قبر امام حسین علیه السلام
در زمان هارون الرشید، زیارت امام حسین علیه السلام چنان رایج بود که حرم ایشان از جمعیت موج می زد و در آن مکان پیوسته ازدحام عجیبی بود. این موضوع، باعث ترس هارون الرشید شد. ترس وی از آن بود که مبادا مردم در اثر این اجتماع و ازدحام و زیارت، به اولاد امیرالمؤمنین علیه السلام رغبت و علاقه نشان دهند و بدین ترتیب، حکومت و خلافت از عباسیان به علویان منتقل شود. از این رو، به والی کوفه فرمانی فرستاد. والی کوفه نیز پیرو نامه هارون، قبر امام حسین علیه السلام را خراب کرد و اطراف آن ساختمان ساخت و بر زمین های آن مزارعی راه اندازی کرد.
حسین علیه السلام ، آرام جان ها
با تخریب مرقد مطهر امام حسین علیه السلام در زمان هارون الرشید، علاقه مردم از زیارت آن امام هرگز بریده نشد. بی توجهی خلفای پس از هارون الرشید نیز این امر را تشدید کرد؛ تا اینکه در زمان متوکل، به او خبر دادند که مردم به زیارت قبر حسین بن علی علیه السلام می آیند و اجتماع می کنند. متوکل لشگری فرستاد و آنجا را خراب کردند، ولی مردم در موسم زیارت، باز هم جمع می شدند و حتی از کشته شدن باکی نداشتند. آنان می گفتند: «اگر همه ما کشته شویم باز هم بازماندگان و نسل های پس از ما به زیارت خواهند آمد».
نشانه قبر حضرت
در کنار قبر نورانی امام حسین علیه السلام ، درخت سِدری بود که علامت و نشانه قبر بود و مردم به وسیله آن قبر را می شناختند. ناپاکان دولت عباسی هنگام تخریب مرقد امام حسین علیه السلام آن درخت را نیز از ریشه درآورند. وقتی این خبر به گوش جریر یکی از صحابه پیامبر رسید، تکبیر گفت و شگفت زده شد؛ زیرا در حدیث معروفی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیده بود که آن حضرت سه مرتبه فرموده بودند: «خدا، قطع کننده درخت سِدر را لعنت کند». جریر پس از شنیدن آن خبر گفت: «الان معنای حدیث را فهمیدم».
جنایت عباسیان
متوکل، خلیفه عباسیان، پس از تخریب مرقد مطهر امام حسین علیه السلام ، دستور داد بر سر راه ها افراد مسلحی را بگمارند تا هر کس به زیارت امام حسین علیه السلام برود او را بکشند یا آنقدر شکنجه دهند تا بمیرد. آنان آنقدر جنایت کردند که شاعر عرب زبان درباره آنان گفت: «به خدا سوگند! اگر بنی امیه فرزند دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را مظلومانه کشتند، پس پسرعموهای ایشان (یعنی بنی عباس) همانند آنان جنایت کردند. آنان قبر او را ویران ساختند. بنی عباس افسوس خوردند که نتوانستند در قتل حسین بن علی علیه السلام شرکت کنند. از این رو، به قبر پاکش یورش آوردند و او را در آرامگاهش دنبال کردند».
عطر تربت حسینی
متوکل، خلیفه عباسیان، پس از تخریب مرقد امام حسین علیهالسلام به هیچ کس اجازه زیارت آن حضرت را نمیداد و با زائران به شدت برخورد میکرد. یکی از عاشقان حسینی که در آن زمانه میزیست، چنین میگوید: مدتی طولانی بود که به زیارت نرفته بودم. تصمیم گرفتم خود را به خطر اندازم و به زیارت روم. مرد عطر فروشی نیز با من همراه شد. روزها پنهان بودیم و شبها راه میرفتیم. نیمه شبی از میان دو پاسگاه که در خواب بودند عبور کردیم و خود را به سر قبر امام حسین علیهالسلام رساندیم. هنگامی که خود را به روی آن انداختیم، بوی خوشی از آن به مشام ما رسید که هرگز مانند آن را در عطرها ندیده بودیم. من به آن عطر فروش که همراهم بود، گفتم: «این بوی چیست؟» او گفت: «به خدا من عطری مانند آن نبوییدهام».
کرامت قبر حسین علیهالسلام
کرامات امام حسین علیهالسلام تنها به زمان حیات آن حضرت محدود نمیشود، بلکه پس از شهادت ایشان نیز، افزون بر شفای بیماران و برآورده شدن حاجات، کراماتی از قبر مطهر و نورانی آن حضرت آشکار شده است. یکی از کسانی که از سوی متوکل، مأمور ویرانسازی مرقد امام حسین علیهالسلام بود، میگوید: «هنگامی که متوکل مرا برای ویران کردن قبر حسین علیهالسلام فرستاد، به آن ناحیه رفتم، و دستور دادم گاوها را بر قبرها براندند، ولی وقتی به قبر حسین رسیدند، بر آن عبور نکردند. من با عصا به آنها زدم تا اینکه عصا در دستم شکست، ولی به خدا از قبرش نگذشتند و بر آن گام ننهادند».
برخی از آثار نهضت عاشورا
گر چه در ماجرای نهضت عاشورا امام حسین علیهالسلام و یاران باوفایش به ظاهر شکست خوردند، اما از توجه به دستآوردهای این واقعه به خوبی معلوم میشود که پیروز واقعی امام حسین علیهالسلام است. آنحضرت با انتخاب شهادت و جنگ با دشمن موجب شد که:
1. اسلام از نابودی حتمی که در پی سلطه یزید پیش میآمد نجات یافت؛
2. نفوذ دینی و سیاسی بنیامیّه بر افکار عمومی قطع شد؛
3. روح مبارزه با ستم در رگهای آحاد جامعه اسلامی از نو به جریان افتاد؛
4. روحیه شهادتطلبی و صبر و مقاومت را در مردم تقویت کرد؛
5. بیداری مردم و تقویت مسئولیت اجتماعی را در آنها موجب شد؛
6. الگویی عینی برای نهضتهای آزادیبخش به وجود آورد؛
7. اسباب نابودی حکومت ستمگر یزید را فراهم کرد؛
8. زمینه شناخت بیشتر امامت را فراهم ساخت.
رمز جاودانگی عاشورا
ویژگیهای خاصی که نهضت امام حسین علیهالسلام داشت موجب شد که این حرکت بزرگ همیشه ماندگار باشد. در پاسخ به این پرسش که «چه عواملی موجب جاودانگی این نهضت شد؟» پاسخهای مختلفی بیان شده که از جمله می توان به این موارد اشاره کرد:
1. خدایی بودن نهضت؛ یعنی امام حسین علیهالسلام و اصحابش در این قیام و مبارزه بزرگ انگیزه الهی داشتند و هدفشان حمایت از دین و احیای احکام آن بود؛
2. رهبری بینظیر امام حسین علیهالسلام ؛
3. تلاشهای اهلبیت علیهالسلام پس از حادثه کربلا؛
4. اهتمام شیعیان به پاسداری از دستآوردهای انقلاب عاشورا و پافشاری بر زنده نگهداشتن خاطره عاشورا در طول تاریخ؛
5. کیفیّت خود حادثه عاشورا و وجود مردان شجاع و فداکار و بااخلاص و مؤمن از یک سو و دژخیمهای حیوانصفت که اثری از خوی انسانی و اخلاق شایسته در آنها دیده نمیشود و از ارتکاب هرگونه جنایت و رذالت خودداری نکردند، از سوی دیگر.
اهداف قیام امام حسین علیهالسلام
در مجموعه سخنان امام حسین علیهالسلام و اصحاب فداکارش و همینطور روایات اهلبیت علیهالسلام به برخی از اهداف قیام جاودانه عاشورا اشاره شده است. برخی از اموری که هدف قیام امام حسین علیهالسلام ذکر شدهاند، عبارتند از:
1. زنده کردن اسلام و پاسداری از دست آوردهای آن؛
2. آگاه کردن مردم از ماهیّت واقعی زمامدارانی چون یزید؛
3. احیای سنت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و سیره علی علیهالسلام ؛
4. اصلاح وضع جامعه اسلامی و از بین بردن فسادهای ناشی از حاکمیت ستمگران؛
5. آزادسازی مسلمانان از سلطه زر و زور و تزویر؛
6. حاکمیّت بخشیدن به مجموعه تعالیم اسلامی و فراهم کردن زمینه رشد و تربیت انسانهای صالح؛
7. از بین بردن بدعتها و کجرویها؛
8. تقویت اراده امت اسلامی و ترویج روحیه سلحشوری و جوانمردی در بین آحاد جامعه اسلامی.
عزاداری برای امام حسین علیهالسلام
برپایی مراسم عزاداری برای امام حسین علیهالسلام علاوه بر زنده نگهداشتن خاطره شهید کربلا و تقویت روحیه مسئولیتپذیری و نشان دادن احساسات پاک انسانهای با ایمان نسبت به اهلبیت علیهالسلام و ارزشهای متعالی، نوعی اعتراض به ستمگران و حمایت از مستضعفان و مظلومان است. این امر حسّ عدالتخواهی و انتقامجویی از ستمگران و ظالمان را تقویت میکند و باعث وحدت و یکدلی نیروهای مؤمن و متعهد میشود. همچنین عزاداری برای امام حسین علیهالسلام سبب میشود که شور و عاطفه از شعور و شناخت برخوردار شود و مکتب عاشورا به مانند فکری سازنده و حادثهای الهامبخش هموار تأثیر خود را حفظ کند و در نهایت عزاداری، احیای خط خون و شهادت و رساندن صدای مظلومیت اهلبیت علیهالسلام به گوش تاریخ است.
برخی از شعارهای عاشورا
در روز عاشورا و قبل و بعد از آن جملات بسیار ارزشمندی از امام حسین علیهالسلام و یاران شجاع و فداکارش بیان شده است که هریک اهداف و پیامهای آموزنده و هشدارهای حیاتبخشی را گوشزد میکنند که توجه به آنها در طول حیات بشر آموزنده است. برخی از آن سخنان نورانی را با هم مرور میکنیم:
1. مرگ سرخ بهتر از زندگی ننگین است.
2. اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید، دست کم در دنیا آزادمرد باشید.
3. مرگ بهتر از تحمل ننگ و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش دوزخ است.
4. محال است که تن به پستی بدهیم.
5. خشنودی خداوند خشنودی ماست. ما بر بلا و امتحان او صبر میکنیم.
عاشورا و امر به معروف و نهی از منکر
از جمله اهداف مهم حماسه خونین کربلا احیای عنصر امر به معروف و نهی از منکر است. امام حسین علیهالسلام در وصیتی که به برادر بزرگوارشان محمد حنفیّه مینویسند، در این باره چنین میفرمایند: «من نه به سبب خودخواهی یا خوشگذرانی و نه برای ایجاد فساد و ترویج ستمگری قیام کردهام؛ بلکه انگیزه من از قیام انجام دادن تکلیف «امر به معروف و نهی از منکر» است. میخواهم از این طریق اصلاحاتی را در امت جدم رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم انجام دهم و روش من روش رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و پدرم علی بن ابیطالب علیهالسلام است».
بر همین اساس در زیارت آنحضرت تصریح میکنیم: «اشهد انّک... اَمَرتَ بِالمعروف و نَهَیتَ عن المنکر و جاهدتَ فی سبیلِاللهِ حتی اَتاکَ الیقین؛ شهادت میدهم که تو امر به معروف و نهی از منکر کردی و آنگونه در راه خدا به جهاد پرداختی که به یقین کامل دست یافتی».
نفس مسیحایی امام حسین علیهالسلام
یکی از یاران امام حسین علیهالسلام به نام یحیی میگوید: خدمت آن حضرت بودیم. جوانی گریان وارد شد. حضرت فرمود: «چرا گریه میکنی؟» جوان گفت: «اکنون مادرم بدون وصیت از دنیا رفت. او مالی دارد و به من گفته بود که درباره آن اقدامی نکنم تا خبر دهد». حضرت فرمود: «به سوی او برویم» جنازه در اتاق بود. حضرت دعا کرد که او زنده شود و وصیت کند. پس خداوند او را زنده کرد و زن شهادت گویان برخاست و نشست. چون نگاهش به امام حسین علیهالسلام افتاد گفت: «مولای من! داخل شو و هر دستوری داری بفرما». حضرت داخل شد و فرمود: «رحمت خدا بر تو باد! وصیت کن». زن گفت: یک سوم اموالم را برای شما قرار دادم تا به هر یک از دوستانت که خواستی بدهی و دو سوم دیگر ـ اگر پسرم از دوستان شما است ـ برای او باشد و گرنه از او باز پس گیر». سپس آن زن از امام حسین علیهالسلام درخواست کرد تا بر جنازه او نماز بخواند. و بدین ترتیب، امام حسین علیهالسلام اعجازی مسیحگونه از خود به یادگار گذاشت.
خاطره کودکی امام باقر علیهالسلام
زُراره، از یاران امام پنجم میگوید: به امام باقر علیهالسلام عرض کردم: «آیا شما امام حسین علیهالسلام را درک کردهاید؟» حضرت فرمود: «آری، به یاد دارم در مسجد الحرام با او بودم که ناگهان در مسجد سیل آمد. مردم روی مقام ابراهیم میایستادند. برخی از مردم نیز از مسجد بیرون میرفتند و میگفتند: «مقام را آب برد» و بعضی میگفتند: «مقام، به جای خود است» امام حسین علیهالسلام به من فرمود: «اینها چه میکنند؟» گفتم: «میترسند سیل مقام را ببرد». فرمود: با صدای بلند بگو: خداوند، مقام را نشانه قرار داده است و از بین نخواهد رفت». پس مردم آرام شدند.
شفای بیمار
اولیای خدا، در پیشگاه او کمال احترام و آبرو را دارند؛ تا آنجا که اگر از خدا چیزی را بخواهند، برآورده میشود. امام حسین علیهالسلام نیز که در پیشگاه خدای سبحان جایگاه ویژهای دارد و به برکت وجود آن حضرت و قدمهای ایشان بسیاری از حاجتهای مردم برآورده میشد. آوردهاند، یکی از مسلمانان به سختی در آتش تب میسوخت. امام حسین علیهالسلام به عیادت او رفت. همین که از در خانه وارد شد، بیمار از تب رهایی یافت. آن حضرت کنار بستر بیمار نشست و احوال او را پرسید. بیمار عرض کرد: «از قدم مبارک شما بسیار خشنودم که آمدید و به برکت قدم شما، تب من برطرف شد». امام حسین علیهالسلام فرمود: «به خدا سوگند! پروردگار چیزی را نیافریده، مگر این که او را به پیروی از ما فرمان داده است».
نفرین امام حسین علیهالسلام
روز عاشورا، هنگامی که سراسر بدن امام حسین علیهالسلام مجروح شده بود و امام واپسین لحظات زندگی را میگذراندند، فرد ناپاکی از لشگر یزید با گستاخی صدا زد: «ای حسین! آیا نمیبینی که آب فرات چنان موج میزند؟ از آن نخواهی آشامید تا مرگ را با لب تشنه بچشی». این گفتار جسورانه، امام را سخت ناراحت کرد؛ تا آنجا که از خداوند درخواست کرد: «خدایا! این شخص را در شدت تشنگی بمیران». پس از مدتی، همین شخص ناپاک، بیماری تشنگی گرفت؛ به گونهای که هر چه آب میآشامید، سیراب نمیشد. روزی آنقدر آب خورد که از دهانش بیرون آمد و وضع او به همین حال بود تا در شدت تشنگی و خواری مُرد و با ذلت و بیچارگی به جهنم رفت.
حجّتی دیگر برای دشمنان
پس از عاشورا، هنگامی که لشگر یزید سر مطهر امام حسین علیهالسلام و یارانش را به سوی شام میبردند، شبی به خوردن غذا سرگرم شدند. ناگهان دیدند قلمی از آهن در دیوار دیده شد که با خون نوشت: «آیا کسانی که در قتل حسین علیهالسلام شرکت داشتند، امید دارند که در روز قیامت مشمول شفاعت جدش، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم شوند؟». این واقعه، به جز کتابهای شیعه، در چند منبع اهل سنت نیز آمده است.
کنیه اباعبداللّه
شاید علت اعطای کنیه «ابا عبداللّه» به امام حسین علیهالسلام از سوی پیامبر گرامی اسلام و بیتردید از ناحیه خداوند متعالی، خلوص او در برابر حضرت حق بود. کسی که در روز عاشورا کمال بندگی و عبودیت را در عرصه گیتی به نمایش گذاشت و با انجام برترین عبادت قهرمان میدان عبودیّت ذات اقدس الهی شد. همچنین از آنجا که «اب» در لغت به معنای معلم و مربی نیز استعمال شده است، سیّدالشهدا علیهالسلام پدر و مربی تمام بندگان خداست و در حقیقت، جاودانگی پرستش خدای سبحان در زمین، از آثار وجودی اوست؛ همانگونه که امام رضا علیهالسلام درباره کنیه «ابوالقاسم» برای پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «از سویی علی علیهالسلام تقسیم کننده بهشت و جهنم است و از سوی دیگر، وی از اوان کودکی دست پرورده رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود. پس او «ابوالقاسم» است»
با عظمتترین شهادت
انسان در حال زندگی از عقل و وجدان استفاده میکند، محبت و عشق میورزد، میتواند جهانی را آباد کند، از علم و معرفت و جهانبینی، روشنایی کسب میکند و هزاران امتیاز دیگر. هر اندازه شهید از مزایا و عظمتهای حیات، آگاهتر باشد و هرچه بیشتر توانایی استفاده از آنها را داشته باشد، شهادت او از عظمت بالاتری برخوردار میگردد. انسان آگاه با از دست دادن هر یک از امتیازها و عظمتها در حقیقت جهانی را از دست میدهد؛ زیرا هر یک از آنها به تنهایی میتواند هدفی برای زندگی و توجیه کننده آن باشد. حال، میتوانیم این معنا را به خوبی درک کنیم که چرا شهادت امام حسین علیهالسلام با عظمتترین شهادتی است که در تاریخ بشر روی داده است؛ زیرا او با شناخت همه ابعاد و امتیازهای زندگی و توانایی برخورداری از آنها، دست از زندگی شسته است.
نماز ظهر عاشورا
وقتی هیئتهای عزاداری در روز عاشورا، همه خیابانها را با صدای سنج و طبل و زنجیر و بوی خوش اسپند، خوشبو میکنند، آن وقت یک لحظه بسیار خوب از راه میرسد؛ لحظهای که بهترین فرصت برای خوشحال کردن خداوند و آقا امام حسین علیهالسلام است؛ لحظه نماز، نماز ظهر عاشورا. همان نمازی که امام حسین علیهالسلام برای برپا داشتن آن، با دشمن جنگید و خود و بهترین عزیزانش را فدا کرد. همان نمازی که خود امام حسین علیهالسلام هم در روز عاشورا و در وسطهای جنگ آن را خوانْد و به همه مردم فرمود که مواظب نماز باشند و با خواندن آن، اسلام را زنده کنند. پس اگر میخواهیم از این فرصت خوب برای خوشحال کردن امام حسین علیهالسلام و یاران و فرزندان ایشان استفاده کنیم، لازم است در ظهر عاشورا، همراه تمام هیئتها، زیر آفتاب و روی سنگفرشهای خیابان، به نماز بایستیم و همه با هم، صدای «اللّه اکبر» را در خیابان و شهرمان پخش کنیم.
شام غریبان
وقتی مراسم روز عاشورا تمام میشود، در شب یازدهم، ما یک جور دیگر عزاداری میکنیم. چراغهای مسجد و حسینیه خاموش میشوند و جای خودشان را به شمع میدهند. آیا تاکنون از کسی درباره علت این کار سؤال کردهاید؟ بله بچهها، شب یازدهم محرم، که شب شام غریبان نام دارد، یکی از غمانگیزترین شبهای سال است؛ چون در یک چنین شبی، دشمنان خدا، با شهید کردن امام حسین علیهالسلام و 72 نفر از یاران خوب ایشان، غم را مهمان دلهای بچهها و خانواده آنها کردند. آن شب، شب تاریک و غمگینی بود و همه چشمها گریان بودند. ما به احترام آن بچههایی که پدر و نزدیکان خودشان را از دست داده بودند و در تاریکی شب، میان بیابانهای اطراف کربلا بودند، فضای مجلس خودمان را تاریک میکنیم تا به یاد آنها باشیم و با آنها همدردی کنیم.
علاقه و محبت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به امام حسین علیه السلام:1 . زمخشری (از علمای بزرگ اهل سنت)، صاحب تفسیر معروف «کشاف» ، در کتاب «ربیع الابرار» نقل می کند:
«فاطمه علیها السلام با فرزندانش حسن و حسین علیهما السلام خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رسیده و عرض کرد: یا رسول الله! هدیه ای به اینها بده . حضرت فرمود: پدرت فدایت، من مالی ندارم تا هدیه کنم . سپس حسن علیه السلام را بغل کرده، بوسید و روی پای راست خود قرار داد و فرمود: به این فرزندم، اخلاق و هیبت خود را هدیه می کنم و حسین علیه السلام را نیز بغل کرد و بوسید و بر روی پای چپ خود نهاد و فرمود: شجاعت و جود خود را بدو بخشیدم .» (1)
2 . ابوهریره (از راویان بنام اهل سنت) می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را دیدم که حسین بن علی علیهما السلام را در بغل گرفته و می فرمود: «خدایا! او را دوست می دارم تو هم او را دوست بدار» . (2)
3 . قاضی نورالله شوشتری در کتاب «احقاق الحق» می نویسد:
ابوالمؤید موفق بن احمد (از علمای اهل سنت) در مقتل الحسین از راویان مختلف و آنها از ابوبکر نقل می کنند که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند .» (3)
4 . حافظ ابونعیم اصفهانی (از علمای اهل سنت) در کتاب حلیةالاولیاء (ج 4، ص 139) نقل می کند که او با سلسله راویان مختلف از جمله عمربن خطاب روایت می کند که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «حسن و حسین سرور جوانان بهشت هستند .» (4)
5 . احمد بن حنبل در مسند خود به نقل از راویان متعدد، می نویسد:
پیامبر، حسن و حسین را به سینه خود می چسباند و می فرمود: «خدایا! من این دو را دوست دارم، تو نیز آنها را دوست بدار .» (5)
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و شهادت حسین علیه السلام در کربلا
6 . از عایشه نقل شده است که گفت:
حسین در حالی که به پیامبر وحی نازل می شد، به محضر وی در آمده و خود را روی او انداخت و از پشت او بالا رفت . جبرئیل گفت: یا رسول الله! او را دوست میداری؟ فرمود: چرا پسرم را دوست نداشته باشم . جبرئیل گفت: امت تو بعد از تو، او را خواهند کشت . جبرئیل دست خود را دراز کرد و مقداری خاک سفید به او داده و گفت: در این سرزمین، این پسر تو کشته می شود و اسم این سرزمین، «طف» است . و چون جبرئیل از نزد پیامبر رفت، پیامبر از خانه خارج شد و در حالی که آن خاک را در دست گرفته بود و می گریست، فرمود: عایشه! جبرئیل به من خبر داد امتم پس از من، فریب خورده و پسرم حسین را در سرزمین طف خواهند کشت . سپس در حالی که گریه می کرد، به طرف اصحاب خود - که در میان آنان علی، ابوبکر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر بودند - رفت . آنان عرض کردند: یا رسول الله! چرا گریه می کنید؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داد پسرم حسین بعد از من در سرزمین طف به شهادت می رسد و این خاک را به من داده و گفت: در همان جا به خاک سپرده خواهد شد . (6)
شخصیت و فضائل امام حسین علیه السلام
7 . ابن کثیر (از علمای معروف مذهب شافعی) در کتاب «البدایة و النهایة» در باره مقام امام حسین علیه السلام چنین می نویسد:
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم حسن و حسین را گرامی می داشت و به آنها محبت زایدالوصفی می کرد . لذا حسین علیه السلام از صحابه پیامبر به شمار می رود و با آن حضرت تا دم مرگ آن بزرگوار، محشور و مصاحب بوده و حضرت رسول نیز از او رضایت کامل داشته، اگرچه حسین علیه السلام در سنین کودکی بود . (7)
8 . ابن کثیر همچنین می نویسد:
بخاری از ابونعیم نقل می کند که از عبدالله بن عمر شنیدم که در جواب کسی که از او در باره کشتن مگس در ماه محرم پرسیده بود، گفته است:
مردم در باره کشتن مگس سؤال می کنند در حالی که پسر دختر رسول الله را کشته اند! (و از او نمی پرسند) و حال آن که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در باره حسن و حسین فرموده است: «آنها گل های خوشبوی من در دنیا هستند .» (8)
9 . شیخ محمد بن محمد مخلوق مالکی می نویسد:
حسین علیه السلام انسان با فضل و بسیار اهل نماز و روزه بود و بیست و شش بار پیاده خانه خدا را زیارت کرده است . (9)
10 . شیخ نورالدین علی بن صباغ مالکی، معروف به «ابن صباغ» در باره جوانمردی آن حضرت می نویسد:
انس می گوید: خدمت حسین علیه السلام بودم که کنیزکی آمد و با خود دسته گلی آورد و به امام هدیه کرد . امام فرمود: برو، در راه خدا آزاد هستی . پس به او عرض کردم: او که کار مهمی انجام نداده و چنین پاداشی دریافت کرد؟ ! فرمود: آیا نشنیده ای سخن خدای تعالی را که «و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها» (نساء/86) چون شما را احترام کردند، به درودی بهتر پاسخ دهید . (10)
11 . عباس محمود عقاد مصری، نویسنده کتاب «الحسین ابوالشهداء» می گوید:
«شجاعت حسین علیه السلام صفتی است که از شخصی مانند حسین علیه السلام تعجب آور نیست . زیرا شجاعت از او مثل ظهور طلا از معدن آن است . یعنی حسین علیه السلام معدن شجاعت است و این، فضیلتی است که آن را از پدران و نیاکان به ارث برده و به فرزندان خود به ارث گذاشته است . . . البته در میان فرزندان آدم کسی در شجاعت قلب و قوت روحی، شجاع تر از حسین علیه السلام در مقایسه با آنچه او در کربلا بدان اقدام کرد، پیدا نمی شود . . . برای او همین بس که در طول صدها سال تاریخ دنیا، او همچنان شهید، فرزند شهید و پدر شهیدان باقی مانده است .» (11)
12 . ابن روزبهان می گوید:
«اوست که به قدرت غیرت، هرکافر متمردی را از بیخ و بن برمی کند . اوست که در مقام بندگی الهی به وظیفه ذکر پاکی حق تعالی و بزرگی او، جل و علا، قیام به سزا فرمود . او به واسطه طی منازل قرب الهی به اقصی مرتبه توحید رسیده بود .» (12)
قیام امام حسین علیه السلام در ترازوی قضاوت
13 . ابوالحسن اشعری (متوفای 324 ق)، پیشوای مکتب اشاعره، می گوید:
«چون ستمگری یزید از حد گذشت، امام حسین علیه السلام با یاران خود علیه بیداد او قیام کرد و در کربلا به شهادت رسید.» (13)
14 . علامه آلوسی، (متوفای 1270 ق)، که مرجع و مفتی اهل سنت عراق بود، در «تفسیر روح المعانی» ذیل آیه شریفه «فهل عسیتم ان تولیتم . . . ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله . . .» (محمد/26) از احمد بن حنبل - پیشوای مذهب حنابله - نقل می کند که:
پسرش از وی در باره لعن یزید سؤال کرده، او جواب گفت: «کیف لایلعن من لعنه الله فی کتابه; چگونه لعن نشود کسی که خدا او را در کتابش لعنت کرده است؟!» عبدالله پسر احمد بن حنبل پرسید: من کتاب خدا را خواندم ولی لعن یزید را ندیدم؟ احمد بن حنبل در پاسخ، آیه شریفه «فهل عسیتم . . .» را خواند و آنگاه گفت: «ای فساد و قطیعة اشد مما فعله یزید; چه فساد و قطع رحمی از فسادی که یزید مرتکب آن شده، بالاتر است؟!» (14)
15 . آلوسی بعد از نقل آن سخنان می گوید:
«در لعن یزید توقف نیست چون اهل کبائر و دارای اوصاف خبیثه بود و بر [مردم] مدینه ظلم و تعدی کرد و حسین علیه السلام را کشت و به اهل بیت اهانت کرد .» (15)
16 . مولوی محمد شهداد حنفی در باره قیام سیدالشهداعلیه السلام می نویسد:
«در راه آنچه آن را حق می دانست، جان خود را تسلیم جان آفرین کرد ولی تسلیم باطل نشد. با آن که یار و یاورانی به حد کافی نداشت، علیه باطل با تمام قدرت و شهامت، ایستادگی کرد تا این که به مقام شهادت عظمی نائل آمد .» (16)
17 . ابن روزبهان می نویسد:
«آن حضرت در میان امواج شدت و بلا، شربت شهادت نوشیده و در کربلا دفن شد . حادثه ای غم انگیزتر و مصیبت بارتر و دردناک تر از این، در تاریخ اسلام رخ نداده است! نفرین به اندازه علم خدا بر هرکسی که در جنگ علیه آن حضرت حاضر شده و در آن شریک و بدان راضی بوده است .» (17)
18 . ابن خلدون می گوید:
«نمی توان گفت: یزید هم در کشتن امام حسین علیه السلام اجتهاد کرد، پس بی تقصیر است; چون صحابه ای که با امام حسین علیه السلام در قیام شرکت نکرده بودند، هرگز اجازه قتل حضرت را نداده بودند . این یزید بود که با امام جنگید . این عمل یزید، نشانه فسق اوست و حسین علیه السلام در شهادتش ماجور است در حالی که یزید از عدالت به دور بوده و حسین علیه السلام علیه یک حاکم ظالم قیام کرده بود .» (18)
19 . دکتر طه حسین (متوفای 1973 م)، ادیب، نویسنده و ناقد معاصر اهل سنت، معتقد است:
«از آنجا که حسین از یک سو، مسئول حفظ دین و از سوی دیگر، آزاده و قهرمان است، هرگز در قبال بیعت خواهی یزید، سرتسلیم فرود نخواهد آورد . پس برای رسیدن به هدف خود، باید به هرکار مشروعی دست می زد . بنابراین، برای احتراز و دوری از امر بیعت، به کوفه روی آورد و شهادت را بر بیعت با یزید که به نوعی تایید ستم های او بود، ترجیح داد .» (19)
20 . شیخ عبدالله علائلی (متوفای 1996 م)، دانشمند و نویسنده اهل سنت (به گفته خود ایشان وجه تسمیه علایلی بدان جهت است که شجره خانوادگی آنان به امام علی بن ابیطالب علیه السلام می رسد)، با تحلیل اوضاع زمان یزید، سکوت را بر هیچ دیندار و آزاده ای جایز نمی داند . اما در این میان، کسی که از همه بیشتر مسئولیت داشت و در اعتراض به وضع ناهنجار آن عصر از شایستگی بیشتری برخوردار بود، امام حسین علیه السلام بود .
قیام حسین علیه السلام خواست همه مسلمانان بوده است; این قیام انعکاس و طنین گسترده ای به جای گذاشت و تا آنجا پیش رفت که تخت سلطنت امویان را به لرزه درآورد و سرانجام به نابودی کشاند . (20)
21 . شیخ عبدالله علائلی همچنین می گوید:
«هرکس در زندگی، دو روز دارد: روز زنده شدن و روز مرگ; ولی تو ای حسین! تنها یک روز داشتی . روز زنده شدن و حیات; زیرا تو هرگز نمردی، تو جان شیرین خود را بر سرعقیده پاک و هدف بزرگ و آرمان مقدس خویش نهادی، به همین دلیل تا حق و حقیقت و اسلام در جهان زنده است، تو هم زنده ای .» (21)
امام حسین علیه السلام اسوه مسلمانان و آزادگان
22 . محمدعلی جناح، رهبر بزرگ پاکستان، می گوید:
«به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی نمایند .» (22)
23 . شیخ محمد عبده، از دانشمندان اهل سنت و از مصلحان بزرگ، می نویسد:
«هنگامی که در دنیا حکومت عادلی وجود دارد و هدفش اقامه شرع و حدود الهی و در برابر آن، حکومتی ستمگر است که می خواهد حکومت عدل را تعطیل کند، بر هر مسلمانی یاری و مساعدت «حکومت عدل» واجب است و در همین باب، انقلاب امام حسین علیه السلام است که در برابر حکومت یزید، که خدا او را خوارکناد، ایستاد .» (23)
اشعار اهل سنت در سوگ امام علیه السلام
24 . شافعی - پیشوای یکی از مذاهب اربعه اهل سنت که علاقه و ارادت بسیاری به اهل بیت علیهم السلام دارد - در باره واقعه عاشورا، اشعار زیبایی سروده است که ترجمه برخی ابیات آن را می آوریم:
«این حادثه از حوادثی است که خواب مرا ربوده و موی مرا سپید کرده است .
دل و دیده مرا به خود مشغول ساخته و مرا اندوهگین کرده است و اشک چشم، جاری و خواب از آن پریده است .
دنیا از این حادثه خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم متزلزل شده و قامت کوه ها از آن خواب ذوب شده است .
آیا کسی هست که از من به حسین پیامی برساند، اگرچه دل ها آن را ناخوش دارند؟ !
حسین کشته ای است بدون جرم و گناه که پیراهن او به خونش رنگین شده،
عجب از ما مردم آن است که از یک طرف، به آل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم درود می فرستیم و از سوی دیگر، فرزندان او را به قتل می رسانیم و اذیت می کنیم!
اگر گناه من دوستی اهل بیت پیامبر است، از این گناه هرگز توبه نخواهم کرد .
اهل بیت پیامبر در روز محشر، شفیعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضی داشته باشم، گناه نابخشودنی کرده ام .» (24)
25 . علامه اقبال لاهوری (از اندیشمندان اهل سنت) در وصف امام حسین علیه السلام و فلسفه قیام عاشورا، تحت عنوان «رمز قرآن از حسین علیه السلام آموختیم» سروده ای بس زیبا دارد:
آن امام عاشقان، پور بتول ... سرو آزادی ز بستان رسول
الله الله بای بسم الله، پدر ... معنی ذبح عظیم، آمد پسر
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت ... حریت را زهر اندرکام ریخت
خون آن سر، جلوه خیرالامم ... چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت ... لاله در ویرانه ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد ... موج خون او چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون گردیده است ... پس بنای «لا اله» گردیده است
مدعایش سلطنت بودی اگر ... خود نکردی با چنین سامان سفر
دشمنان چون ریگ صحرا، لا تعد ... دوستان او به یزدان هم عدد
سرّ ابراهیم و اسماعیل بود ... یعنی آن اجمال را تفصیل بود
عزم او چون کوهساران استوار ... پایدار و تند سیر و کامکار
تیغ بهر عزت دین است و بس ... مقصد او حفظ آیین است و بس
خون او تفسیر این اسرار کرد ... ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ «لا» چون از میان برون کشید ... از رگ ارباب باطل، خون کشید
نقش «الا الله» بر صحرا نوشت ... سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم ... ز آتش او شعله ها افروختیم
شوکت نام و فر بغداد رفت ... سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز ... تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا! ای پیک دور افتادگان! ... اشک ما بر خاک پاک او رسان (25)
26 . عطار نیشابوری (متوفای 618 ق)، در مصیبت نامه خود در باره امام حسین علیه السلام نیز چنین سروده است:
کیست حق را و پیمبر را ولی ... آن حسن سیرت، حسین بن علی
آفتاب آسمان را معرفت ... آن محمد صورت و حیدر صفت
نه فلک را تا ابد مخدوم بود ... ز آن که او سلطان ده معصوم بود
قرة العین امام مجتبی (علیه السلام) ... شاهد زهرا، شهید کربلا
تشنه او را دشنه آغشته به خون ... نیم کشته گشته سرگشته به خون
آن چنان سر، خود که برد بی دریغ؟ ... کافتاب او در آن شد زیر میغ
گیسوی او تا به خون آلوده شد ... خون گردون از شفق پالوده شد
کی کنند این کافران با این همه ... کو محمد؟ کو علی؟ کو فاطمه؟
صد هزاران جان پاک انبیا ... صف زده بینم به خاک کربلا
در تموز کربلا تشنه جگر ... سر بریدندش، چه باشد زین بتر؟
با جگر گوشه پیمبر این کنند ... وانگهی دعوی داد و دین کنند
کفر آید، هرکه این را دین شمرد ... قطع باد از بن زبانی کاین شمرد
هر که در رویی چنین آورد تیغ ... لعنتم از حق بدو آید دریغ
کاشکی، ای من سگ هندوی او ... کمترین سگ بودمی در کوی او (26)
27 . شیخ رضا طالبانی کرکوکی (متوفای 1327 ق)، از شاعران مشهور پارسی گوی کرد عراق، در تمجید از امام حسین علیه السلام چنین می سراید:
لافت از عشق حسین است و سرت برگردن است ... عشق بازی، سر به میدان وفا افکندن است
گر هواخواه حسینی، ترک سرکن چون حسین ... شرط این میدان به خون خویش بازی کرده است
از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا ... صد شرف دارد بر آن وادی، که گویند ایمن است
ای من و ای من فدای خاک پاکی کاندرو ... نور چشم مصطفی و مرتضی را مسکن است
زهره زهرا نگین و خاتم خیرالوری ... زور زهر مرتضی و حیدر خیبر کن است
سنیم، سنی ولیکن حب آل مصطفی ... دین و آیین من و آباء و اجداد من است
شیعه و سنی ندانم، دوستم با هرکه او ... دوست باشد، دشمنم آنرا که با او دشمن است (27)
28 . جلال الدین مولوی نیز در «دیوان شمس» اشارات متعددی به واقعه کربلا دارد; غزلی از سروده های وی را که اغلب با آن آشنا هستیم، در زیر می آوریم:
کجائید ای شهیدان خدائی ... بلاجویان دشت کربلائی
کجائید ای سبک روحان عاشق ... پرنده تر ز مرغان هوائی
کجائید ای شهان آسمانی ... بدانسته فلک را در کشائی
کجائید ای زجان و جان رهیده ... کسی مر عقل را گوید: کجائی؟
کجائید ای در مخزن گشاده ... کجائید ای نوای بی نوائی
در آن بحرید کین عالم کف اوست ... زمانی پیش دارید آشنائی
کف دریاست صورت های عالم ... ز کف بگذر اگر اهل صفائی (28)
پی نوشت ها:
بسم الله الرحمن الرحیم
1. امام حسین(ع) در دامن وحی
بنابر قول مشهور امام حسین(ع) در روز عاشورا 57سال داشت، مدت 7سال آن را در دوران حساس کودکی در منزل وحی و در دامن پیامبر(ص) گذرانده بود. پیامبر(ص)، امام حسین(ع) را چون جان شیرین دوست می داشت و روی سینه خود قرار می داد و به او حرارت و گرمی می بخشید.
هر موقع حضرت پیامبر(ص)، امام حسین(ع) را می دید، حالت سرور و خوشحالی به او دست می داد، ولی چیزی نمی گذشت که یک پیک وحی می آمد پرده آینده را بالا می زد و صحنه غم انگیز کربلا را به نمایش می گذاشت[1]؛ پیامبر(ص) فرزند دلبندش را در حال نماز در آغوش و همین که به رکوع و سجود می رفت، او را به زمین می نهاد دوباره به هنگام قیام او را با خود بلند می نمود. او تازه زبان باز کرده بود کنار جدش ایستاده بود که همراه او نماز بخواند. امام حسین(ع) در هفتمین بار به زبان آمد و آن را ادا کرد، این سنت از کودکی حسین(ع) به یادگار مانده است.[2]
پیامبر(ص) در 8سالگی امام حسین(ع) بود که در بستر آخرین بیماری خویش قرار گرفت. در این روزهای بیماری، همه روزه می خواست حسین(ع) را برایش بیاورند. در آخرین روز عمر خود که تب شدیدی پیامبر(ص) را فرا گرفته بود، حسین(ع) ناگهان کنار بستر پیامبر(ص) دیده شد، چون پیامبر(ص) به حال بیهوشی بود حاضران خواستند حسین(ع) را از بالین او دور کنند، ولی او حاضر نشد و خیره خیره جدش را که در آتش تب می سوخت نگاه می کرد، ناگهان چشمانش را گشود و بی اختیار گفت: "حسین منی و انا من حسین" (حسین از من و من از اویم) حسین(ع) خود را در آغوش پیامبر انداخت و پیامبر در حالی که او را سخت در میان بازوهای خود می فشرد و می لرزید باز همان جمله را که بارها درباره او فرموده بود بازگو کرد "تقتله امتی من بعدی"[3] این نازنین مرا امت من میکشد.
مصیتی که بعد از رحلت پیامبر(ص) از بابت مادرش به او رسید دفن مادر بود که شبانه انجام شد، سن او در این ایام بیش از 8سال نبود که گفتار شکوائیه دلخراش پدر را در شب دفن مادر به خاطر سپرد و خطبه فدک را هم که از مادرش به جا مانده، خواهر همرزمش حضرت زینب که 6ساله بود در دفتر زمانه به ثبت رساند. [4]
امام حسین(ع) تا 36سالگی در کنار پدر بود و درس آزادگی، شهامت، شجاعت و ... از مکتب پدر آموخت و قسمتی از زندگی خویش را با برادرش امام حسن مجتبی(ع) که بار سنگین ولایت امت بر دوش برادرش بود در این مدت همراه و پشتیبان برادرش بود و در سال 50 که امام مجتبی(ع) به شهادت رسید مسئولیتها به دوش امام حسین(ع) افتاد.
2. نخستین خطبه امام حسین(ع)
حسین(ع) ایستاد و تکیه بر شمشیر خود داد و با صدای بلند فرمود:
شما را به خدا سوگند می دهم آیا مرا می شناسید؟ گفتند: آری تو فرزند پیغمبر خدا و سبط او هستی. گفت: شما را به خدا سوگند می دهم آیا مرا می شناسید که جد من رسول خداست؟ گفتند: آری به خدا قسم. فرمود: شما را به خدا قسم می دهم آیا می دانید که پدر من علی بن ابیطالب است؟ گفتند: آری به خدا قسم. فرمود: شما را به خدا قسم می دهم آیا می دانید که جده من خدیجه بنت خویلد است و او نخستین زنی است که اسلام آورد؟ گفتند: آری به خدا قسم. گفت: شما را به خدا قسم می دهم آیا می دانید حمزه سیدالشهدا عموی پدر من است؟ گفتند: آری به خدا قسم. فرمود: شمارا به خدا قسم می دهم آیا می دانید جعفر طیار عموی من است؟ گفتند: آری به خدا قسم. گفت: شما را به خدا قسم می دهم آیا میدانید که این عمامه پیغمبر است که بر سر من است؟ گفتند: آری به خدا قسم. گفت: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید علی(ع) نخستین کسی بود که اسلام اختیار کرد و او از همه مردم عالم تر و بردبارتر و مولای هر مرد و زن مسلمان است؟ گفتند: آری به خدا قسم. فرمود: پس با این همه امتیازات و خصوصیات، برای چه ریختن خون مرا حلال می دانید؟ در صورتی که پدرم ساقی حوض کوثر است و لوای حمد روز قیامت در دست اوست. گفتند: ما همه این مطالب را میدانیم ولی دست از تو برنمی داریم تا با لب تشنه مرگ را بچشی. [5]
چون امام حسین(ع) این خطبه را به پایان رسانید، دختران او و خواهرش زینب آن را شنیدند و گریستند و سیلی به صورت زدند و صدای گریه از آنان برخاست.
امام حسین(ع) برادرش عباس و فرزندش علی را به سوی آنان فرستاد و فرمود: زنها را ساکت کنید، زیرا به جان خودم قسم پس از این فراوان خواهند گریست.
نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد رسید. در آن نامه او را تحریض نموده بود که جنگ را زود شروع کند و به پایان رساند و آن را به تاخیر اندازد. در این هنگام لشکر سوار بر مرکب به سوی خیمه های حسین(ع) پیش رفتند.
3. امان خواهی برای عباس(ع) و برادرانش
شمر نزدیک خیمه ها آمد و فریاد زد: کجا هستند عبدالله و جعفر و عباس و عثمان پسران خواهر من؟ امام حسین(ع) فرمود: جواب شمر را هر چند فاسق است بگویید زیرا دایی شماست. عباس و برادرانش گفتند: چه می گویی؟ گفت: ای خواهر زاده های من شما در امان هستید و خود را با برادرتان حسین به کشتن ندهید و از امبرالمؤمنین یزید، اطاعت کنید.
عباس(ع) فرمود: دستت بریده باد چه امان زشت و بدی برای ما آورده ای؟ ای دشمن خدا آیا می گویی دست از یاری برادر خود حسین، فرزند فاطمه برداریم و اطاعت یزید و فرزندان لعینان را به عهده بگیریم؟ شمر غضبناک به سوی سپاه خود بازگشت.
4. آخرین شب
شب فرا رسید. امام حسین(ع) اصحاب خود را جمع نمود و حمد و ثنای خدا را به جای آورد. سپس رو به آنان کرد و فرمود:
من هیچ اصحابی را صالح تر از اصحاب خود، و هیچ اهل بیتی را نیکوتر و برتر از اهل بیت خویش، نمی دانم. خدواند همه شما را جزای خیر دهد اینک شب است و تاریکی آن، شما را در آغوش گرفته است. شما هم آن را برای خود مانند شتر راهواری قرار دهید، هر یک از شما یکی از فرزندان اهل بیت مرا بگیرید و در این تاریکی شب پراکنده شوید و مرا با این لشکر به حال خود بگذارید. زیرا آنان به جز من شخص دیگری را نمی خواهند.
برادران و فرزندان حسین(ع) و پسران عبدالله جعفر گفتند: برای چه تو را بگذاریم و برویم؟ آیا برای این که بعد از تو زنده بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را قسمت ما نکند.
این سخن را نخست عباس بن علی(ع) گفت و سایرین او را متابعت کردند. سپس امام حسین(ع) رو به سوی فرزندان عقیل کرد و فرمود: شهادت مسلم از طرف شما کافی است من به شما اذن دادم که بروید.
در روایت دیگری آمده است که در آن هنگام برادران و تمام اهل بیت حسین(ع) آغاز سخن نمودند و گفتند: ای پسر پیغمبر مردم به ما چه می گویند و ما به آنان چه جوابی بدهیم؟ آیا بگوییم که مولا و بزرگ و پسر پیغمبر خود را تنها گذاشتیم و در یاری او تیری به سوی دشمن پرتاب نکردیم و نیزه ای را به کار نگرفتیم و شمشیری نزدیم؟ نه به خدا قسم، از تو دور نمی شویم و با جان خود تو را نگهداری می کنیم تا در راه تو کشته شویم و مانند تو به شهادت نایل گردیم. خداوند چهره زندگی را بعد از تو زشت گرداند.
سپس مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: ای پسر پیغمبر آیا ما تو را تنها بگذاریم و برویم، در صورتی که این همه دشمن تو را احاطه کرده است؟ نه به خدا قسم چنین عملی امکان پذیر نیست و خداوند زندگی بعد از تو را نصیب من نگرداند، من می جنگم تا نیزة خود را در سینه دشمنانت بشکنم و شمشیر خود را که در دست دارم بر آنان فرود آورم. و اگر هیچ گونه وسیله ای نداشته باشم با سنگ مبارزه می کنم و از تو دور نمی شوم تا با تو بمیرم.
پس از او سعید بن عبدالله حنفی برخاست و گفت: نه به خدا قسم ای پسر پیغمبر! ما تو را تنها نمی گذاریم تا خدا گواه باشد که ما وصیت پیغمبرش محمد(ص) را دربارة تو حفظ کرده ایم، و اگر بدانم که در راه تو کشته می شوم و سپس زنده می شوم و پس از آن زنده زنده می سوزم و بدانم که هفتاد مرتبه با من چنین می شود، از تو دور نمی شوم تا قبل از تو مرگ خویش را ببینم. چگونه در راه تو جانبازی نکنم؟ در صورتی که کشته شدن یک مرتبه بیش نیست و بعد از آن به عزت و سعادت جاودانی خواهم رسید.
پس از آن زهیر بن قین برخاست و گفت: به خدا قسم ای پسر پیغمبر! دوست داشتم هزار بار کشته و باز زنده شوم و خداوند تو و برادران و اهل بیت تو را زنده بدارد.
روایت شده است که آن شب را امام حسین(ع) و یارانش تا صبح در فضایی از معنویت و عرفان گذرانیدند. زمزمه مناجات و تضرع آنان شنیده می شد. عده ای در حال رکوع و جمعی در حال سجود و دسته ای ایستاده به عبادت مشغول بودند. در آن شب سی و دو نفر از لشکر عمر بن سعد خارج شده و به لشکر امام حسین(ع) پیوستند.
5. صبح سرنوشت ساز در کربلا
شب مهلت به پایان رسید و صبح سرنوشت ساز عاشورا از افق سرزد. امام حسین(ع) پس از نماز صبح، سپاه به ظاهر کوچک 72نفری خود را در جلو خیمه ها به صف کرد، این سپاه از 32 اسب سوار و 40پیاده نظام تشکیل می یافت.[6] افراد این سپاه کوچک از لحاظ سنی هم ترکیب خاصی داشت از پیرمرد 70ساله تا کودک دوازده ساله در آن وجود داشتند امام فرماندهان سپاه خود را تعیین کرد. زهیر بن القین به فرماندهی جناح راست و حبیب بن مظاهر به فرماندهی جناح چپ برگزیده شدند و پرچم جنگ به سردار رشید اسلام »عباس بن علی» تحویل داده شد و خودش در قلب لشکر ایستاد، دسته های نی و هیزم را که از شب آماده کرده بودند در خندق سرتاسری پشت خیمه ها برافروختند. از آن سو عمر بن سعد نیز لشکر خود را بیاراست و فرماندهان سپاه را تعیین کرد و در مقابل امام(ع) ایستاد و آماده جنگ شد. امام سجاد(ع) می گوید: چون بامداد روز عاشورا لشکر دشمن رو به سوی امام آورد آن حضرت دست های خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: "اللهم انت ثقتی فی کل کرب و انت رجائی فی کل شده و انت لیف فی کل امر نزل لی ثقه و عده ....
بارخدایا تو پناهگاه منی در هر اندوهی و تو امید منی در هر سختی و تو در هر مشکلی تنها مورد اعتماد منی، چه بسا اندوهی که دلها در آن سست شود و تدبیر در آن اندک گردد و دشمن در آن شاد گردد که من آن را به درگاه تو آوردم و شکوه پیش تو کردم، پروردگارا من خود را به تو می سپارم و تنها آرزو و تقاضایم به سوی توست، چه کسی جز تو می تواند مرا از غم و اندوه رهایی بخشد، پس تویی صاحب اختیار هر نعمت و دارندة هر نیکی و پایان هر آرزو و امیدی. [7]
در این هنگام دشمن برای نمایش قدرت، اسب های خود را در اطراف خیمه های امام(ع) به جولان درآوردند و آن خندق را در پشت خیمه ها و آتش ها را که در آن شعله می کشید دیدند زبان به طعنه و دشنام گشودند و شمر بن ذی الجوشن قهرمان رسوایی، بیش از همه بی شرمی از خود نشان داد. مسلم بن عوسجه خواست با تیری او را بزند امام او را از کار منع کرد و فرمود: من خوش ندارم آغازگر جنگ باشم. [8]
اوضاع لحظه به لحظه بحرانی تر و حمله از جانب دشمن نزدیک تر می شد، امام حسین(ع) که خود را برای دفاع مقدس آماده می ساخت، عمامه رسول خدا(ص) را بر سر گذاشت و ردای وی را پوشید و شمشیر مخصوص پیامبر(ص) را به کمر بست. [9] بر شتر خویش سوار شد و قرآن را روی دست گرفت و با این هیئت و قیافه جذاب ملکوتی به سوی دشمن حرکت کرد، وضع امام نشان می داد که می خواهد سخنرانی کند، فرماندهان خودفروختة لشکر دشمن که می دانستند اگر حسین(ع) با این قیافه جذاب معنوی که از قیام مقدس پیامبر(ص) حکایت می کرد، سخنرانی کند و مردم به سخنان او گوش بدهند، ممکن است انقلابی در روح شنوندگان ایجاد کند و یک انفجار عظیم داخلی در داخل سپاه عمر بن سعد به وجود آید، این بود که فرماندهان قشون برای اینکه مردم سخنان امام را نشنوند به جار و جنجال و داد و فریاد و هلهله که حربه عاجزان است، پرداختند و امام در مقابل آنها آن قدر شکیبایی از خود نشان داد و بالاخره هوچی ها خسته و آرام گشتند.
6. سخنان پرشور امام در صبح عاشورا
امام در آن هنگامه پرهیاهو که بیشتر آنان می شنیدند با صدای بلند فریاد زد: ای مردم عراق! در کار خود شتاب نکنید و سخنان مرا گوش دهید تا آنچه وظیفه من است و بر من حق دارید، برای شما بگویم و حجت و دلیل خود را بیان کنم، پس اگر انصاف دهید باعث سعادت خود شماست و اگر انصاف ندهید، پس نیک بنگرید که مبادا کار شما بر شما اندوهی باشد، سپس دربارة من آنچه خواهید انجام دهید؛ هیچ مهلت ندهید، همانا ولی من آن خدایی است که قرآن را فرستاد و او است سرپرست و یار افراد شایسته که امام توجه قشون دشمن را به خود جلب کرد با بیانی رسا و محکم خطابه مهم و تاریخی خود را آغاز کرد و حمد و ثنای پروردگار را بجا آورد و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیغمبر خدا و فرشتگان و پیامبران درود فرستاد. سپس فرمود: مردم نسب مرا بررسی کنید و ببنید من کیستم و از چه خاندانی هستم، آنگاه با خود فکر کنید و خویشتن را ملامت کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟ آیا من فرزند پیغمبر شما نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی من نیست؟ جعفر بن ابیطالب که با دو بال در بهشت پرواز می کند عموی من نیست؟ آیا به شما نرسیده است که پیامبر در باره من و برادرم فرموده: "هذان سیدا شباب اهل الجنه" که این دو سرور جوانان اهل بهشتند؟ پس اگر سخن مرا باور کنید، حق همان است به خدا از روزی که خدا دروغگو را دشمن دارد، دروغ نگفته ام و اگر آنچه می گویم باور ندارید از جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید و سهل بن ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید آنان به شما خواهند گفت که این حدیث را درباره من و برادرم از رسول خدا(ص) شنیده اند آیا این حدیث پیامبر(ص) کافی نیست که شما را از ریختن خون من باز دارد؟ اگر در این حدیث پیغمبر(ص) شک دارید آیا در این مطلب هم شک دارید که فرزند پیغمبر شما هستم؟ و به خدا قسم از شرق تا غرب عالم پسر دختر پیغمبری جز من وجود ندارد وای بر شما آیا من کسی را از شما کشته ام که خون او را از من می خواهید؟ یا مالی را از شما برده ام یا به کسی جراحتی وارد کرده ام که می خواهید به کیفر آن خون مرا بریزید؟ همه آنان خاموش شده سخنی نگفتند. پس از آن فریاد زد ای شبث بن ربعی و ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث آیا شما به من ننوشتید که میوه ها رسید و باغ ها سرسبز شده و تو بر لشکری آماده یاریت، وارد خواهی شد؟
قیس بن اشعث گفت: ما نمی دانیم تو چه می گویی ولی تسلیم حکم پسرعمویت (ابن زیاد) بشو زیرا که ایشان چیزی جز آنچه تو دوست داری درباره تو انجام نخواهد داد؟
سخنان گرم و پرشور امام(ع) چندان تاثیری بر عواطف مذهبی دشمنانش نگذاشت، بنابراین جوابی را که از ناحیه آنان دریافت کرد این بود که باید خود را تسلیم یزید کند و گرنه کشته خواهد شد. پاسخ امام در قبال خواسته آنان این بود که: "لا والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید: نه به خدا قسم من دست ذلت به دست شما نخواهم داد و مثل بندگان ذلیلانه فرار نخواهم کرد. [10]
گروهی که قریب سی نفر بودند از سخنان امام منقلب شدند به طوری که دست از جان شسته و به صفوف امام پیوسته و مرک با حسین(ع) را بر زندگی با عمال حکومت سپاه اموی ترجیح دادند. این گروه از پیشنهادی که امام(ره) برای جلوگیری از خونریزی کرده بود اطلاع داشتند و از اینکه عمال خودفروخته حکومت هیچ یک از سه پیشنهاد فرزند پیغمبر(ص) را نپذیرفتند به شدت ناراحت شدند به عنوان اعتراض به فرمانده سپاه گفتند: فرزند دختر پیغمبر(ص) برای صلح سه پیشنهاد می کند ولی شما هیچ یک را نمی پذیرید؟ این بود که به اردوی امام پیوستند و در رکاب آن حضرت جانبازی نمودند. [11]
پی نوشتها:
اربعین دلیل بزرگداشت اربعین و واکاوی پرسش هایی درباره این روز اعتبار اربعین امام حسین (ع) از قدیم الایام میان شیعیان و در تقویم تاریخی وفاداران به امام حسین (ع) شناخته شده بوده است. کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی که حاصل گزینش دقیق و انتخاب معقول شیخ طوسی از روایاتفراوان درباره تقویم مورد نظر شیعه در باره ایام سوگ و شادی و دعا و روزه وعبادت است، ذیل ماه «صفر» مینویسد: نخستین روز این ماه (از سال 121)، روز کشته شدن زید بن علی بن الحسین است. روز سوم این ماه از سال 64روزی است که مسلم بن عقبه پرده کعبه را آتش زد و به دیوارهای آن سنگپرتاب نمود در حالی که به نمایندگی از یزید با عبدالله بن زبیر در نبرد بود. روز 20 صفر ـ یعنی اربعین ـ زمانی است که حرم امام حسین (ع) یعنی کاروان اسرا، از شام به مدینه مراجعت کردند. و روزی است که جابر بن عبدالله بن حرام انصاری، صحابی رسول خدا (ص)، از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت قبر امام حسین (ع) بشتابد و او نخستین کسی است از مردمان که قبر آن حضرت را زیارت کرد. اعمال روز اربعین امام حسین (ع): در این روز زیارت امام حسین (ع) مستحب است و این زیارت، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (ع) روایت شده که فرمود: علامات مؤمن پنج تاست: خواندن 51 رکعت نماز در شبانهروز ـ نمازهای واجب و نافله و نماز و شب ـ به دست کردن انگشتری دردست راست، برآمدن پیشانی از سجده، و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز. شیخ طوسی سپس متن زیارت اربعین را با سند به نقل از حضرت صادق علیه السلام آورده است: السلام علی ولی الله و حبیبه، السلام علی خلیل الله و نجیبه، السلام علی صفی الله و ابن صفیه... این مطلبی است که شیخ طوسی، عالم فرهیخته و معتبر و معقول شیعه در قرن پنجم درباره اربعین آورده است. طبعا بر اساس اعتباری که این روز میان شیعیان داشته است، از همان آغاز که تاریخش معلوم نیست، شیعیان به حرمت آن، زیارت اربعین میخواندهاند و اگر می توانستهاند مانند جابر بر مزار امام حسین (ع) گرد آمده و آن امام را زیارت میکردند. این سنت تا به امروز درعراق با قوت برپاست و شاهدیم که میلیونها شیعه عراقی و غیر عراقی در این روز بر مزار امام حسین (ع) جمع می شوند. در اینجا و در ارتباط با اربعین چند نکته را باید توضیح داد. 1. عدد چهل نخستین مسألهای که در ارتباط با «اربعین» جلب توجه میکند، تعبیر اربعین در متون دینی است. ابتدا باید نکتهای را به عنوان مقدمه یادآور شویم: اصولا باید توجه داشت که در نگرش صحیح دینی، اعداد نقش خاصی به لحاظ عدد بودن، در القای معنا و منظوری خاص ندارند؛ به این صورت که کسی نمی تواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یاچهل یا هفتاد به کار رفته، استنباط و استنتاج خاصی داشته باشد. این یادآوری، از آن روست که برخی از فرقههای مذهبی، بویژه آنها که تمایلات «باطنیگری» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می کردهاند، و نیز برخی از شبه فیلسوفان متأثر از اندیشههای انحرافی و باطنی و اسماعیلی، مروج چنین اندیشهای درباره اعداد یا نوع حروف بوده و هستند. در واقع، بسیاری از اعدادی که در نقلهای دینی آمده، می تواند بر اساس یکمحاسبه الهی باشد، اما این که این عدد در موارد دیگری هم کاربرد دارد و بدون یک مستند دینی میتوان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست. بهعنوان نمونه، در دهها مورد در کتابهای دعا، عدد صد بکار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمیشود. همینطور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی، برخی از این اعداد طی روزگاران، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفادههایی هم از آنها میشود. تنها چیزی که درباره برخی از این اعداد میشود گفت آن است که آن اعداد معین نشانه کثرت است. به عنوان مثال، درباره هفت چنین اظهار نظری شده است. بیش از این هر چه گفته شود، نمی توان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد. مرحوم اربلی، از علمای بزرگ امامیه، در کتاب کشف الغمه فی معرفة الائمة در برابر کسانی که به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده گانه برای اثبات امامتائمه اطهار(ع) استناد کردهاند، اظهار میدارد، این مسأله نمیتواند چیزی را ثابت کند؛ چرا که اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامیها، میتوانند دهها شاهد ـ مثل هفت آسمان ـ ارائه دهند که عدد هفت مقدس است، کما این که این کار را کردهاند. عدد «اربعین» در متون دینی یکی از تعبیرهای رایج عددی، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است. یک نمونه آن که سنّ رسول خدا (ص) در زمان مبعوث شدن، چهل بوده است. گفته شده که عدد چهل در سن انسانها، نشانه بلوغ و رشد فکری است. گفتنی است که برخی از انبیاء در سنین کودکی به نبوّت رسیدهاند. از ابن عباس (گویا به نقل از پیامبر (ص)) نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم باشد. در نقلی آمده است که، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرت خواهند رفت. (مجموعه ورام، ص 35) در قرآن آمده است «میقات» موسی با پروردگارش در طی چهل روز حاصلشده است. در نقل است که، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روی کوه صفا در حال سجده بود. (مستدرک وسائل ج 9، ص 329) در باره بنی اسرائیل هم آمده که برای استجابت دعای خود چهل شبانه روز ناله و ضجّه می کردند. (مستدرک ج 5،ص 239) در نقلی آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد کرده و راه و چاه زندگی را به او می آموزد و حکمت را در قلب و زبانش جاری میکند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چله نشینی صوفیان هم درست یا غلط، از همین بابت بوده است. علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار در این باره که برگرفتن چهل نشینی از حدیث مزبور نادرست است، به تفصیل سخن گفته است. اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات فراوان دیگر آمده، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل حدیث و شرح و بسط آنها شده است. در این نقلها آمده است که اگر کسی از امّت من، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند در روز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که امیرمؤمنان (ع) فرمودند: اگر چهل مرد با من بیعت میکردند، در برابر دشمنانم میایستادم. (الاحتجاج، ص (84 مرحوم کفعمی نوشته است: زمین از یک قطب، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجیب، هیچگاه خالینمیشود. (بحار ج 53، ص 200) درباره نطفه هم تصور براین بوده که بعد از چهل روز عَلَقه میشود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مُضْغه تا تولد درنقلهای کهن بکار رفته است، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شدهاست. در روایت است که کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول نمیشود. و نیز در روایت است که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش تند میشود. نیز در روایت است که کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قبلش را نورانی میکند. نیز رسول خدا(ص) فرمود: کسی که لقمه حرامیبخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمیشود. (مستدرک وسائل، ج 5، ص 217) اینها نمونهای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است. 2. اربعین امام حسین (ع) باید دید در کهنترین متون مذهبی ما، از «اربعین» چگونه یاد شده است. به عبارت دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست؟ چنان که در آغاز گذشت، مهمترین نکته درباره اربعین، روایت امام عسکری (ع) است. حضرت در روایتی که در منابع مختلف از ایشان نقل شده فرمودهاند: نشانههای مؤمن پنج چیز است: 1 ـ خواندن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23نوافل) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتری در دست راست 4 ـ وجود آثار سجده بر پیشانی 5 ـ بلند خواندن بسم الله در نماز. این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که درمنابع دعایی آمده، به اربعین امام حسین (ع) و بزرگداشت آن روز تصریح کرده است. اما این که منشأ اربعین چیست، باید گفت، در منابع به این روز به دو اعتبار نگریسته شده است. نخست روزی که اسرای کربلا از شام به مدینه مراجعت کردند. دوم روزی که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر خدا (ص) از مدینه به کربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را زیارت کند. شیخ مفید (م 413) در«مسار الشیعه» که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار علیهم السلام است، اشاره به روز اربعینکرده و نوشته است: این روزی است که حرم امام حسین (ع)، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. نیز روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام حسین (ع) وارد کربلا شد. کهنترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی از شاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است. شیخ طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بنالحسین (ع) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سالهجری است، مینویسد: بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه کربلا) روزی است که حرم سید ما اباعبدالله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد ونیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا (ص) ازمدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین (ع) را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرتمستحب است و آن زیارت اربعین است. (مصباح المتهجد، ص 787) در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین، هنگامی است که روز بالا آمده است. در کتاب «نزهة الزاهد» هم که در قرن ششم هجری تألیف شده، آمده: در بیستم این ماه بود که حرم محترم حسین از شام به مدینه آمدند. (نزهةالزاهد، ص 241) همین طور در ترجمه فارسی فتوح ابن اعثم (الفتوح ابن اعثم، تصحیح مجد طباطبائی، ص) و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری استاین مطلب آمده است. برخی استظهار کردهاند که عبارت شیخ مفید و شیخطوسی، بر آن است که روز اربعین، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه خارج شدند نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند. (لؤلؤ و مرجان، ص 154) به هر روی، زیارت اربعین از زیارتهای مورد وثوق امام حسین (ع) است که ازلحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است. 3. بازگشت اسیران به مدینه یا کربلا اشاره کردیم که شیخ طوسی، بیستم صفر یا اربعین را، زمان بازگشت اسرای کربلا از شام به مدینه دانسته است. باید افزود که نقلی دیگر، اربعین را بازگشت اسرا از شام را به «کربلا» تعیین کرده است. تا اینجا، از لحاظ منابع کهن، باید گفت اعتبار سخن نخست بیش از سخن دوم است. با این حال، علامه مجلسی پس از نقل هر دو اینها، اظهار میدارد: احتمال صحت هر دوی اینها (به لحاظ زمانی) بعید مینماید. (بحار ج 101، ص 334 ـ 335) ایشان این تردید را در کتاب دعایی خود «زاد المعاد» هم عنوان کرده است. با این حال، درمتون بالنسبه قدیمی، مانند «لهوف» و «مثیرالاحزان» آمده است که اربعین، مربوط به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست. اسیران، از راهنمایان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند. باید توجه داشت که این دو کتاب، در عین حال که مطالب مفیدی دارند، ازجهاتی، اخبار ضعیف و داستانی هم دارند که برای شناخت آنها باید با متون کهنتر مقایسه شده و اخبار آنها ارزیابی شود. این نکته را هم باید افزود که منابعی که پس از لهوف، به نقل از آن کتاب این خبر را نقل کردهاند، نباید بهعنوان یک منبع مستند و مستقل، یاد شوند. کتابهایی مانند «حبیب السیر» که به نقل از آن منابع خبر بازگشت اسرا را به کربلا آوردهاند، (نفس المهموم ترجمه شعرانی، ص 269) نمیتوانند مورد استناد قرار گیرند. در اینجا مناسب است دو نقل را در باره تاریخ ورود اسرا به دمشق یاد کنیم. نخست نقل ابوریحان بیرونی است که نوشته است: در نخستین روز ماه صفر، أدخل رأس الحسین علیه السلام مدینة دمشق، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیهو نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول: لست من خندف ان لم أنتقم من بنی أحمد، ما کان فَعَل لیْتَ أشیاخی ببدرٍ شهدوا جَزَع الخزرج من وقع الاسل فأهلّوا و استهلّوا فرحا ثم قالوا: یا یزید لاتشل قد قتلنا القرن من أشیاخهم و عدلناه ببدر، فاعتدل (الاثار الباقیه، ص 422) وی روز اول ماه صفر را روزی می داند که سر امام حسین (ع) علیه السلام را وارد دمشق کرده و یزید هم در حالی که اشعار ابن زبعری را می خواند و بیتی هم بر آن افزوده بود، با چوبی که در دست داشت بر لبان امام حسین (ع) می زد. دوم سخن عماد الدین طبری (م حوالی 700) در «کامل بهائی» است که رسیدن اسرا به دمشق را در16 ربیع الاول دانسته ـ یعنی 66 روز پس از عاشورا ـ میداند که طبیعیتر مینماید. 4. میرزا حسین نوری و اربعین علامه میرزا حسین نوری از علمای برجسته شیعه، و صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» در کتاب «لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر» به نقد و ارزیابی برخی از روضهها و نقلهایی پرداخته که به مرور در جامعه شیعه رواج یافته و به نظر وی از اساس، نادرست بوده است. ظاهرا وی در دوره اخیر نخستین کسی است که به نقد این روایت پرداخته و دلایل متعددی در نادرستی آن اقامه کرده است. ایشان این عبارت سید بن طاوس در لهوف را نقل کردهاست که اسرا در بازگشت از شام، از راهنمای خود خواستند تا آنها را به کربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است. (لؤلؤ و مرجان، ص 152) داستان از این قرار است که سید بن طاوس در «لهوف» خبر بازگشت اسراء را بهکربلا در اربعین نقل کرده است. در آنجا منبع این خبر نقل نشده و گفته میشود که وی در این کتاب مشهورات میان شیعه را که در مجالس سوگواری بوده، درآن مطرح کرده است. اما همین سید بن طاوس در «اقبال الاعمال» با اشاره به این که شیخ طوسی در مصباح می گوید اسرا روز اربعین از شام به سوی مدینه حرکت کردند و خبر نقل شده در غیر آن که بازگشت آنان را در اربعین به کربلا دانستهاند، در هر دو موردتردید میکند. تردید او از این ناحیه است که ابن زیاد مدتی اسراء را در کوفه نگه داشت. با توجه به این مطلب و زمانی که در این نگه داشته صرف شده و زمانی که در مسیر رفت به شام و اقامت یک ماهه در آنجا و بازگشت مورد نیاز است، بعید است که آنان در اربعین به مدینه یا کربلا رسیده باشند. ابن طاوس میگوید: این که اجازه بازگشت به کربلا به آنها داده باشد، ممکن است، اما نمیتوانسته در اربعین باشد. در خبر مربوط بهبازگشت آنان به کربلا گفته شده است که همزمان با ورود جابر به کربلا بوده و با او برخورد کرده اند . ابن طاوس در این که جابر هم روز اربعین به کربلا رسیده باشد، تردید میکند. (اقبال الاعمال، ج 3، ص 101). این ممکن است که ابن طاوس لهوف را در جوانی و اقبال را در دوران بلوغ فکری تألیف کرده باشد. در عین حال ممکن است دلیل آن این باشد که آن کتاب را برای محافل روضه خوانی و این اثر را به عنوان یک اثر علمی نوشته باشد. دلیلی ندارد که ما تردید های او را در آمدن جابر به کربلا در روز اربعین بپذیریم. به نظر می رسد منطقی ترین چیزی که برای اعتبار اربعین در دست است همین زیارت جابر در نخستین اربعین به عنوان اولین زایر است. اما درباره اعتبار اربعین به بازگشت اسرا به کربلا توجه به این نکته هم اهمیت دارد که شیخ مفید در کتاب مهم خود در باب زندگی امامان و در بخش خاص به امام حسین (ع) از کتاب «ارشاد» در خبر بازگشت اسرا، اصلا اشارهای به این کهاسرا به عراق بازگشتند ندارد. همین طور ابومخنف راوی مهم شیعه هماشارهای در مقتل الحسین خود به این مطلب ندارد. در منابع کهن تاریخ کربلاهم مانند انساب الاشراف، اخبارالطوال، و طبقات الکبری اثری از این خبردیده نمیشود. روشن است که حذف عمدی آن معنا ندارد؛ زیرا برای چنینحذف و تحریفی، دلیلی وجود ندارد. خبر زیارت جابر، درکتاب بشارة المصطفی آمده، اما به ملاقات وی با اسرا اشاره نشده است. مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم، به تبع استاد خود نوری، داستان آمدناسرای کربلا را در اربعین از شام به کربلا نادرست دانسته است. (منتهی الامال، ج 1،صص 817 ـ 818) در دهههای اخیر مرحوم محمد ابراهیم آیتی هم در کتاببررسی تاریخ عاشورا بازگشت اسرا را به کربلا انکار کرده است. (بررسی تاریخعاشورا، صص 148 ـ 149) همین طور آقای مطهری که متأثر از مرحوم آیتی است. اما این جماعت یک مخالف جدی دارند که شهید قاضی طباطبائی است. 5. شهید قاضی طباطبائی و اربعین شهید محراب مرحوم حاج سید محمدعلی قاضی طباطبائی رحمة الله علیه، کتاب مفصلی با نام «تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سید الشهداء» درباره اربعین نوشتکه اخیرا هم به شکل تازه و زیبایی چاپ شده است. هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرای از شامبه کربلا در نخستین اربعین، بعید نیست. این کتاب که ضمن نهصد صفحهچاپ شده، مشتمل بر تحقیقات حاشیهای فراوانی در باره کربلاست که بسیارمفید و جالب است. اما به نظر میرسد در اثبات نکته مورد نظر با همه زحمتی که مؤلف محترم کشیده ، چندان موفّقنبوده است. ایشان در باره این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه، از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرتها ومسیرها و زمانهایی که برای این راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کردهاند. دراین نمونهها آمده است که مسیر کوفه تا شام و به عکس از یک هفته تا ده دوازده روز طی میشده و بنابر این، ممکن است که در یک چهل روز، چنین مسیررفت و برگشتی طی شده باشد. اگر این سخن بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین (ع) روز اول صفر وارد دمشق شده، میتوان اظهار کرد که بیست روز بعد، اسرا میتوانستند در کربلا باشند. باید به اجمال گفت: بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان، در چنین زمان کوتاهی، با آن همه زن و بچه ممکن باشد، باید توجه داشت که آیا اصل این خبر در کتابهای معتبر تاریخ آمده است یانه. تا آنجا که میدانیم، نقل این خبر در منابع تاریخی، از قرن هفتم به آن سوی تجاوز نمیکند. به علاوه، علمای بزرگ شیعه، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی، نه تنها به آن اشاره نکردهاند، بلکه به عکسِ آن تصریح کرده و نوشتهاند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین (ع) وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شده است. آنچه می ماند این است که نخستین زیارت امام حسین (ع) در نخستین اربعین، توسط جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته است و از آن پس ائمه اطهار علیهم السلام که از هر فرصتی برای رواج زیارت امام حسین (ع) بهره میگرفتند، آنروز را که نخستین زیارت در آن انجام شده، به عنوان روزی که زیارت امامحسین (ع) در آن مستحب است، اعلام فرمودند. متن زیارت اربعین هم از سوی حضرت صادق علیه السلام انشاء شده و با داشتن آن مضامین عالی، شیعیان را از زیارتآن حضرت در این روز برخوردار میکند. اهمیت خواندن زیارت اربعین تاجایی است که از علائم شیعه دانسته شده است، درست آن گونه که بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز درروایات بیشماری، از علائم شیعه بودن عنوان شده است. زیارت اربعین در «مصباح المتهجد» شیخ طوسی و نیز «تهذیب الاحکام» وی به نقل ازصفوان بن مهران جمال آمده است. وی گفت که مولایم صادق (ع) فرمود: زیارت اربعین که باید وقت برآمدن روز خوانده شود چنین است..... (مصباح المتهجد، ص 788، تهذیب الاحکام، ج 6،ص 113، اقبال الاعمال، ج 3، ص 101، مزار مشهدی، ص 514 (تحقیق قیومی)، مزار شهید اول (تحقیقمدرسة الامام المهدی، قم 1410)، ص 185 ـ 186). این زیارت، به جهاتی مشابه برخی از زیارات دیگر است، اما از آن روی کهمشتمل بر برخی از تعابیر جالب در زمینه هدف امام حسین از این قیام است، دارای اهمیت ویژه میباشد. در بخشی از این زیارت در باره هدف امام حسین(ع) از این نهضت آمده است:"... و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة... و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الادنی". خدایا، امام حسین (ع) همه چیزش را برای نجات بندگانت از نابخردی وسرگشتگی و ضلالت در راه تو داده در حالی که مشتی فریب خورده که انسانیت خود را به دنیای پست فروختهاند بر ضد وی شوریده آن حضرت را بهشهادت رساندند. دو نکته کوتاه: نخست آن که برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین (ع) در کتاب کامل الزیارات ابن قولویه آمده، گریه چهل روزه آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امامحسین (ع) یادآور شده است. (اربعین شهید قاضی، ص 386) دوم این که ابن طاوس یک اشکال تاریخی هم نسبت به اربعین بودن روز بیستم صفر مطرح کرده و آن این که اگر امام حسین (ع) روز دهم محرم به شهادت رسیده باشد، اربعین آن حضرت نوزدهم صفر میشود نه بیستم. در پاسخ گفته شده است، به احتمال ماه محرمی که در دهم آن امام حسین (ع) به شهادت رسیده، بیست و نه روز بوده است. اگر ماه کامل بوده، باید گفت که روز شهادت را به شمارش نیاورده اند. (بحار الانوار، ج 98، ص 335). |